در
کتابخانه
بازدید : 316616تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Collapse راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك سبك استدلال دیگری هست كه آن- به تعبیری كه ما عرض كردیم- مسأله احتیاج [است ] كه این خودش یك قانونی است، قانون طبیعی هم هست:

هر چه رویید از پی محتاج رست*تا بیابد طالبی چیزی كه جست مسأله ی احتیاج این است كه اگر یك موجودی در جریان طبیعی خودش، در حیات خودش، در مسیر خودش، به چیزی نیازمند باشد و پیدایش آن چیز هم برای او امكان داشته باشد (این شرط دوم آن است، چون ممكن است نیازی داشته باشد ولی ناممكن باشد) ، شیئی به چیزی محتاج باشد و قابلیت اینكه آن چیز به او داده شود وجود داشته باشد، آن وقت اگر داده نشود معنایش این است كه قابلیت هست و فاعلیت وجود ندارد، و از نظر فلاسفه هر چه در جهان واقع نمی شود به علت عدم امكان و عدم قابلیت است و هر چیزی كه امكان و قابلیت داشته باشد او وجود پیدا می كند. آنها در مسأله ی انبیاء و نبوت، اول وارد این بحث شدند كه نبوت ممكن است- روی حسابهایی كه در خود حقیقت وحی بحث می كنیم، یعنی اینكه یك انسان اتصال با جهان دیگر داشته باشد، اول این را فرض كردند و روی حسابهای خودشان ثابت كردند كه این یك امر ممكنی است و ناممكن نیست- آن وقت در مرحله ی بعد آمده اند گفته اند كه بشریت به نبوت نیازمند است، یعنی نبوت برای زندگی بشر یك خیر و یك سعادت و یك كمال است. به كمك این دو اصل، یكی امكان اصل نبوت به معنی اینكه بشری اتصال داشته باشد با جهان دیگر و از آنجا الهاماتی و القائاتی به او بشود، و دیگر اینكه با نبودن آنها در زندگی بشر خلئی وجود پیدا می كند كه منجر به اختلال كلی زندگی بشر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 374
می شود، گفته اند پس در نظام جهان ضرورت دارد [1] كه نبوتی وجود داشته باشد.

پس این طرز بیان غیر از آن طرز بیانی است كه به اصطلاح می گویند تكلیف برای خدا معین می شود، چون خدا مكلف است باید كاری را انجام دهد. صحبت تكلیف نیست، صحبت امر دیگری است. اینكه آنها می گویند خداوند فاعل تام است و از ناحیه او منع فیض امكان ندارد، بخل در ذات او وجود ندارد، پس اگر شیئی در نظام وجود، امكان [وجود] و امكان ادامه ی وجود داشته باشد از طرف او افاضه می شود، غیر از این است كه بگوییم چون تكلیف خدا این است باید انجام دهد.

اما آن بیان مختصری كه ما راجع به اصل نیاز داشتیم كه گفتیم بعضی از رفقا دو ایراد به ما كردند، یكی اینكه اصلا شما نمی توانید اثبات كنید كه بشریت نیازی به انبیاء داشته و دارد، دوم اینكه به فرض اینكه اثبات شود دلیل نمی شود. درباره ی اصل مسأله ی نیاز عرض كردیم (حالا شما فكر كنید ببینید چنین نیازی هست یا نیست) بشر در سطحی كه زندگی می كند زندگی او زندگی یك موجود مختار است یعنی یك موجودی كه با اراده ی خودش و با انتخاب و تصمیم خودش باید كار كند، یعنی به این مرحله از كمال وجودی رسیده است كه با جمادات فرق می كند، با نباتات فرق می كند، با حیوانات هم فرق می كند كه حیات او یك حیاتی است كه با انتخاب و تصمیم و اراده ی خودش باید كارها را انجام بدهد، یك موجود آزاد مختار. این موجود آزاد مختار زندگیش هم یك زندگی اجتماعی است، همین كه گفته اند مدنیّ بالطبع است، یعنی اگر بخواهد انفرادی زندگی كند نمی تواند باقی بماند، بقای او به همین است كه اجتماعی زندگی كند، اصلا ساختمانش به گونه ای است كه باید با كمك یكدیگر زندگی كنند، چه از نظر استعدادهای جسمی و چه از نظر استعدادهای روحی و معنوی ای كه دارد، آنگاه زندگی اجتماعی اش مشروط به وجود یك ایمان است، یعنی آن حالت طبیعی و غریزی ای كه خودش دارد كه هر فردی فقط منفعت خودش را می خواهد و بس، و منفعت خودش را بر مصلحت [جمع ] مقدم می دارد، قادر نیست كه زندگی اجتماعی او را اداره كند، باید یك ایمانی بر وجودش حكومت كند كه به موجب آن ایمان، قوانین و مقرراتی كه به خاطر مصالح اجتماع وضع شده است (حالا یا من جانب الله یا از جانب خود مردم، كه البته لا اقل اصولش باید من جانب الله باشد) ،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 375
قوانینی كه اداره كننده اجتماع است (چون زندگی اجتماعی كه بدون قانون نمی شود) احترام پیدا كند و زندگی بشر اداره شود، و عرض كردیم عملا هم زندگی بشر را همین چیزهایی كه اسم آنها را «اخلاق» می گذارند [اداره كرده است ] ، همین پایبندیها به راستی، پایبندیهای از روی ایمان، نه اینكه من راست بگویم روی حساب دقیق منفعت، برای اینكه اگر دروغ بگویم دیگران هم دروغ خواهند گفت و آنگاه ضرر من بیشتر خواهد بود، راست بگوید به خاطر ایمان به راستی، امانت داشته باشد به خاطر ایمان به امانت، دزدی نكند به خاطر ایمان به اینكه نباید دزدی كند. بقای گذشته ی زندگی بشر به همین اصول احترام به قانون و راستی و درستی بوده، همینهایی كه اسمش را «اخلاق» و «عدالت» می گذارند، و الآن هم باز بشر همین زندگی ای كه دارد، تا حد زیادی بستگی دارد به همین ایمان و احترامی كه به اصول زندگی اجتماعی خودش دارد. اگر این ایمان و احترام را از او بگیریم و او را به همان حالت منفعت خواهی شخصی خودش بگذاریم و بخواهد در زندگی اجتماعی این اصول را (كه از ضروریات زندگی اجتماعی است) ، قانون را به خاطر شخص خودش محترم بشمارد، دائر مدار این است كه تا وقتی كه از تخطّی از آن می ترسد، یعنی قوّت و زوری ندارد، احترام می گزارد، همین قدر كه قوّت و زور شخصی پیدا كرد نه، تا وقتی همكاری می كند كه تحت یك فشار باشد، همین طور كه مثلا ما می بینیم یك عده دزد هم در مدتی كه دزدی می كنند و یك جمعیتی را تشكیل داده اند، با خودشان در نهایت صداقت و امانت رفتار می كنند چون خودشان را در مقابل دشمنهای بیشتر و قویتر از خودشان می بینند و اثر سوء اختلاف را قریب و نقد می بینند، یعنی می دانند همین امروز اگر اختلاف كنند فردا همه شان از بین رفته اند. در یك چنین شرایطی بشر خودش را پایبند می كند، یعنی وقتی اثر دروغ را مستقیم و نقد ببیند خودش را پایبند می كند. اما اگر به این صورت باشد كه اثر [كار خلاف ] به اجتماع می خواهد برسد و اجتماع می خواهد فاسد بشود، و اثرش چند سال دیگر می خواهد پیدا شود، هرگز به آن مطلب اهمیتی نمی دهد. بشریت به زندگی اجتماعی نیازمند است، به قانون نیازمند است، قانونی كه به آن ایمان داشته باشد، و به خود ایمان نیازمند است.

پس اصل نیازمندی را نمی شود انكار كرد و گفت چنین نیازی وجود ندارد. و تا امروز هم كه عصر ترقی بشر است، این [نظریه ] كه بشریت نیازی به قانون ندارد نیامده، این هم كه بشریت احتیاج به ایمان به قانون ندارد بازهم نیامده، فقط مطلبی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 376
هست این است كه آیا می شود این ایمان را و این قانون را از غیر طریق نبوت به وجود آورد یا نه؟ بحثی كه عصر امروز مطرح است این است كه [آیا] می شود قانون را توأم با یك ایمان واقعی به آن، از غیر طریق انبیاء به وجود آورد، و لا اقل در عصر حاضر به وجود آورد؟ اگر در گذشته بشر قادر نبوده است چنین قوانینی و چنین ایمان به قوانینی [پدید آورد آیا در عصر حاضر قادر است ] ؟ همین طور كه احزاب و مسلكها در اثر تربیتها تا حدودی این كار را می كنند كه هم قانون به وجود می آورند و هم ایمان به قانون و فداكاری در راه قانون، كه اگر ما توانستیم بگوییم نه، این چیزی هم كه هست یك امر پایداری نیست، اگر این مطلب را هم توانستیم ثابت كنیم، احتیاج به نبوت را در همه عصرها ثابت كرده ایم و اگر نتوانستیم نه.


[1] . آنها وقتی می گویند «وجوب» یعنی ضروری است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است