در
کتابخانه
بازدید : 278718تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Collapse مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال برویم دنبال بحثی كه در جلسه ی گذشته كردیم. در جلسه ی گذشته عرض كردم كه جناب آقای مهندس بازرگان با اینكه در چندین كتابشان كه من خوانده ام- و شاید بعضی كتابهایشان كه من نخوانده ام- مثل راه طی شده یا مسأله ی وحی، مسأله ی روح را انكار می كنند و مدعی هستند اینكه انسان دارای روحی مجرد است یك فكر یونانی است كه وارد عالم اسلام شده است و در متن اسلام چنین چیزی وجود نداشته است، ولی خود ایشان در كتاب ذره ی بی انتها- كه به عقیده ی من، هم بهترین كتاب آقای مهندس بازرگان است و هم یكی از كتابهای نفیسی است كه در عصر ما نوشته شده است،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 718
بسیار كتاب نفیسی است و خیلی عالی است- خوشبختانه از راهی رفته اند [كه منجر به اثبات روح شده است ] . نمی خواهم بگویم این راه را از كسی تقلید كرده اند، واقعا نشان می دهد كه خودشان رفته اند. با اینكه در اینجا ایشان باز مدعی هستند كه من نمی خواهم روح مجرد را اثبات كنم و می خواهند نفی كنند، ولی صد در صد اثبات كرده اند و این نشان می دهد كه تصور ایشان در باب روح مجرد- كه انكار می كنند- یك تصوری است مثل نوع تصوری كه بعضی درباره ی خدا دارند و او را نفی می كنند، كه آنچه آنها درباره ی خدا فكر كرده اند و نفی می كنند درست است ولی خدای واقعی را نفی نمی كنند. من فقط یك خلاصه ای عرض می كنم.

در این كتاب مثل اینكه اصل فرضیه شان بر این اساس است كه جهان و پدیده های جهان و مخصوصا تحولات جهان را تنها با ماده و انرژی نمی شود توجیه كرد، حتما یك عنصر سومی هم برای توجیه جهان ضرورت دارد. از خود جمادات شروع كرده اند [و بعد] نباتات و حیوان و انسان و مخصوصا تكامل در جانداران و خصوصیات انسان، و در همه ی اینها اساس فرضیه این است كه جهان را تنها با ماده و انرژی نمی شود توجیه كرد. بعد می گویند در قرآن از یك مطلبی بحث شده است كه قرآن آن را به تعبیرهای گوناگون و در جاهای مختلف بیان كرده است، گاهی آن را با كلمه ی «روح» ، گاهی با كلمه ی «امر» ، گاهی با كلمه ی «كلمة» و گاهی با كلمه ی «اراده» بیان كرده است و حتما چنین چیزی هم باید باشد و این چیزی كه قرآن گفته بالاترین حرفها در این زمینه است.

از جمادات شروع می كنند و ایشان معتقدند كه این نظام غایی ای كه در عالم جمادات هست، یك چیز دیگری باید در متن این عالم خلقت دخالت داشته باشد و این همان است كه قرآن از آن تعبیر می كند: «وَ أَوْحی فِی كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها» [1] خدا در هر آسمانی [2] امر و كارش را به آن وحی كرده یا امرش را به آن ابلاغ كرده است. معلوم می شود یك چیزی، یك ارتباط و اتصالی بین این جهان و عالم ربوبی هست و در عالم ربوبی به همه ی اشیاء یك چیزی- كه ماهیتش را نمی توانیم تعریف كنیم- داده شده است كه به موجب آن، كار خودش را منظم انجام می دهد. بعد می گویند در سر هر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 719
پیچی از پیچهای خلقت، آنجا كه عالم بیجان می خواسته به عالم جاندار تبدیل شود، آنجا كه در عالم جاندار انسان می خواسته پیدا شود، قرآن به اینجاها كه می رسد از مسأله ای به نام «وحی» یا «روح» یا «كلمة» ، به یك نامی از اینها یاد می كند، یعنی هر جا كه یك تنوع اثری و یك اثر جدید پیدا شده است، قرآن آن را معلول یك نفخه ی الهی می داند كه از طرف خدا یك نفخه ای شده است، یك چیزی به دنیا و عالم داده شده كه یك امر جدید به وجود آمده است.

عمده درباره ی انسان است. ایشان درباره ی انسان معتقدند كه انسان را هم همان چیزی انسان كرده است كه قرآن از آن تعبیر می كند: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» [3] یعنی در آن مرحله ای كه انسان می خواسته انسان شود، در همان جا كه امروز می گویند یك جهشی صورت گرفته است، این جهش یك چنین تحولی است كه قرآن از آن تعبیر به نفخه ی الهی می كند. یك چیزی بالأخره در انسان پیدا شده كه در غیر انسان نیست. آن چیز منشأ یك آثاری است. كانونش كجاست؟ می گویند نمی دانیم كجاست و بلكه اصلا محل ندارد، جا ندارد، هیچ جای بدن را نمی توانیم بگوییم جای اوست. دل جای اوست؟ نه. مغز و اعصاب جای اوست؟ نه. تصریح می كنند كه جا ندارد ولی من عند اللّه است. قرآن می خواهد بگوید این طور چیزها از نزد خدا آمده، اینجا نبوده، یعنی انسان را كه انسان كردند، با این موادی كه در عالم بود نمی شد انسان را انسان كرد، در شرایط تحولی و تكاملی این عالم، حیوان رسید به جایی كه یك چیزی از نزد خدا بر او اضافه شد تا انسان انسان شد. این خلاصه ی حرف ایشان است كه می گویند [یك چیزی ] از بالا سرازیر شد، به تعبیر خودشان از بی نهایت بزرگ به این بی نهایت كوچك سرازیر شد، من عند اللّه است. پس یك چیزی به نام نفخه ی الهی من عند الله بر انسان اضافه شده است. البته مقصود تنها انسان اول نیست. ایشان هم قبول دارند در همه ی انسانها [این طور است ] ، چون قرآن هم اختصاص به انسان اول نمی دهد، به همه ی انسانها تعمیم می دهد، و تصریح می كنند كه این شی ء جا ندارد و لزومی هم ندارد ما برایش جا معین كنیم، و چون می گویند غیر از عنصر ماده و انرژی است، پس اگر بگوییم بعد دارد یا ندارد؟ می گویند ندارد، چون اگر داشته باشد، می شود ماده، و به دلیل اینكه جا ندارد بعد هم ندارد. این خیلی روشن است و ایشان هم نمی خواهند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 720
قائل به بعد برای آن بشوند، بگویند ابعاد دارد. اگر بگویند ابعاد دارد كه همان خاصیت ماده را دارد. یك قدرتی هم برای آن قائل هستند كه می تواند حاكم و مسلط بر ماده و گرداننده ی ماده باشد، نه مانند یك خاصیت ماده كه محكوم ماده است.

اصل كلام ایشان از روزه شروع می شود كه روزه برای استقلال انسان و خروج انسان از اسارت طبیعت است. حرف خیلی خوبی است و همین جاست كه ما را به فكر می اندازد: آن چیست كه می خواهد از طبیعت آزاد شود؟ خود طبیعت كه نمی تواند از خودش آزاد شود. آن چیست كه می خواهد با عبادت، با روزه، با نماز از اسارت طبیعت آزاد شود؟ ولی بالأخره می رسند به جایی كه حتی كارهای هیپنوتیزرها را قبول می كنند به اینكه اراده بر بدن مسلط می شود. اراده ی آن هیپنوتیزر بر این شخصی كه تحت تأثیر او قرار گرفته است حكومت می كند و اراده ی او را تحت تأثیر قرار می دهد و اراده ی او تمام قوای بدنی را تحت تأثیر قرار می دهد. به او می گوید: بخواب! بدن فرمان می برد و می خوابد، به او می گوید: بیدار شو! بیدار می شود، به او می گوید:

برو! می رود، به او می گوید: بیا! می آید، و از آن بالاتر- كه ما به یك مناسبتی در باب وحی در این باره بحث كردیم و یادمان نبود كه ایشان هم در اینجا بحث كرده اند- ایشان كار مسأله ی تلقین را به اینجا می رسانند كه می گویند جای تردید نیست كه گاهی از تلقین به جای داروی بیهوشی استفاده می شود، یعنی یك عضو را كه می خواهند جراحی كنند و می خواهند احساس درد نكند، به جای اینكه داروی مخدر بكار ببرند، به او فرمان می دهند كه درد نكش! فرمان كه می دهند، دیگر درد نمی كشد. این نهایت تسلط روح بر بدن یا نهایت تسلط امور روحی بر امور بدنی است یا- به قول ایشان- نهایت تسلط اراده است بر ماده و انرژی.


[1] . فصّلت/12.
[2] . البته معلوم است كه قرآن می خواهد در همه ی اشیاء بگوید.
[3] . حجر/29.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است