در
کتابخانه
بازدید : 278785تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Collapse نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
همین طور كه عرض كردم بعضی گفته اند آن معادی كه با عقل می شود قبول كرد، تنها معاد روحانی است و بس، معاد جسمانی از نظر عقل و علم قابل توجیه نیست. نمی خواهند بگویند محال است، می گویند ما راهی برای اثباتش نداریم.

همان جمله ی معروفی است كه بوعلی سینا روی عقاید و مبانی ای كه خودش راجع به روح [1]داشته گفته است، معتقد شده كه انسان كه می میرد، تنها روح او (كه فقط همان عقل اوست) باقی می ماند و بقیه ی قوا همه امور مادی و جسمانی است: خیال قوه ی جسمانی است، حس قوه ی جسمانی است، حافظه قوه ی جسمانی است: تمام این قوا جسمانی است. روح انسان هم سعادت و شقاوت دارد، هر اندازه حقایق بیشتر و صحیح تر و عالیتری را درك كرده باشد و هر اندازه ملكات بیشتری كسب كرده باشد سعادت بیشتری دارد، و هر اندازه كه در جهل و مخصوصا در جهل مركّب فرو رفته باشد شقاوت و رنج روحی بیشتری دارد. ولی اینها گفته اند: اما انبیاء مطالب دیگری در باب معاد گفته اند و آن غیر از این است كه ما می گوییم و ما در آن مسائل فقط متعبد به قول شارع هستیم.

یك نظر دیگر نظر محدثین ماست. محدثین ما معتقدند- به قول خودشان- به معاد جسمانی. البته ما هم می گوییم معاد جسمانی ولی آنها به شكل خاصی تعبیر می كنند.

آنها معتقدند هیچ فرقی بین دنیا و آخرت نیست غیر از دفعه ی دوم بودن، یعنی همین وضع زندگی ای كه شما امروز دارید می بینید، همین خورشید در وضعی كه هست، ماه در وضعی كه هست، زمین در وضعی كه هست، همین عالم مجموعا در وضعی كه هست، همینها بار دیگر با همین نظامات و با همین خصوصیات تكرار می شود، فرقش با حالا این است كه آن دفعه ی دوم است و این دفعه ی اول. ما یك دفعه الآن وجود داشتیم، دفعه ی دیگر هم بعد وجود پیدا می كنیم. چون اكثر، قائل به روح هم بوده اند، گفته اند كه چون روح انسان در وقت مردن از بدن جدا می شود و از طرف دیگر ما داریم كه مرده ها از قبرها زنده می شوند، پس لا بد معنایش این است كه روحها به این بدنها عود می كنند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 789
معاد جسمانی از نظر آنها یعنی معاد صد در صد مادی با همه ی خصایص و خصوصیات.

بعد می گوییم پس چرا در این دنیا پیری و مردن هست و در آنجا پیری و مردن نیست؟ چرا در اینجا تكلیف هست و در آنجا تكلیف نیست؟ چرا آنجا جاودانی است؟ اگر این عالم عین آن عالم است و آن عالم عین این عالم، پس چرا این چیزهایش فرق می كند؟ چرا خدا در آنجا مردم را مكلف نمی كند كه بار دیگر او را اطاعت كنند و در آنجا لیاقت سعادت پیدا كنند؟ می گویند خدا این طور خواسته است، چون به مشیت گزافی (بی مبنا) قائل اند. خدا مشیتش این طور قرار گرفته كه اینجا دار تكلیف و دار فنا و دار حركت و تغییر و دار عمل باشد و آنجا دار جزا باشد و تكلیف وجود نداشته باشد، تغییر و حركت و پیری وجود نداشته باشد، مرگ و نیستی هم وجود نداشته باشد، و الاّ از نظر جنس این عالم و جنس آن عالم هیچ تفاوتی نیست. خدا این طور خواسته، در مقابل مشیت خدا هم حرفی نمی شود زد.

ولی اینجا نظر سومی هست كه می گوید مشیت گزافی با توحید سازگار نیست.

اگر این جهان جهان تكلیف است، چون وضعش طوری است كه انسان در اینجا می تواند مكلف باشد و باید مكلف باشد و باید عمل كند و باید با عمل، خودش را تكمیل كند، و اگر آن جهان جهان جزای اعمال است، نمی شود در آنجا تكلیف وجود داشته باشد، اگر می شد در آنجا هم خداوند تكلیف می كرد. اگر در اینجا پیری و فرسودگی و كهنگی هست و در آنجا نیست، چون نظام دو نظام است، سنخ دو سنخ است، نشئه دو نشئه است، نه اینكه همین طور به گزاف گفته اند اینجا این طور باشد، آنجا آن طور باشد. سنخ وجود این عالم یك سنخ وجود است و سنخ وجود آن عالم سنخ دیگری از وجود است. باز بنا به نص قرآن همان طوری كه در آن عالم تغییر نیست، پیری نیست، فرسودگی نیست، مردن نیست، بی حسی نیست، این حالتی هم كه ما آن را حالت بی حیاتی و حالت جمادی می نامیم نیست، چون ما از قرآن این طور استنباط می كنیم كه هر چه در آن عالم هست حیّ و ناطق و گویاستوَ إِنَّ اَلدّارَ اَلْآخِرَةَ لَهِیَ اَلْحَیَوانُ [2]، سنگی هم كه در آنجا وجود دارد ذی حیات است، حی است، آب آنجا هم حیات دارد، بدن آنجا هم زنده است. اینجا ما یك بدن مرده ای داریم و یك روح زنده ای و آنجا بدن ما هم زنده است و لهذا دست ما در آنجا شهادت می دهد. قرآن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 790
این طور بیان می كند: «اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ» [3]بر دهانهایشان مهر می زنیم كه به دهانهایشان می گوییم حرف نزنند، دستهایشان با ما حرف می زند. خود همین پاها وجود دارد ولی حرف می زند و شهادت می دهد: «وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ» . این امر را به اینكه شهادت به زبان حال و تأویل است نمی شود حمل كرد. قرآن صراحت دارد، چون می گوید اینها [گناهكاران ] به اعضاء اعتراض می كنند، اعضاء به آنها جواب می دهند، دیگر زبان حال معنا ندارد. «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا» به پوستهای خودشان می گویند: شما چرا علیه ما شهادت دادید؟ «قالُوا أَنْطَقَنَا اَللّهُ اَلَّذِی أَنْطَقَ كُلَّ شَیْ ءٍ» [4]خدا كه همه چیز را به سخن آورده ما را به سخن آورده است. حدیث می گوید كه اینجا پوست كنایه از عورت است. قرآن چون تأدّب دارد كه نام اسافل اعضاء را نمی برد، در اینجا تعبیر به «جلود» كرده است [5].

آنها می گویند پس مسأله ی قیامت و دنیا صرف مكرر شدن این نظام نیست. اگر این نظام مكرر می شد، محال بود خاصیت خودش را از دست بدهد. اگر آن نظام عین این نظام می بود پیری و مردن و حتی تكلیف و حتی همین جمادات و مردگی و تمام اینها وجود داشت. قرآن می گوید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَیْرَ اَلْأَرْضِ» [6]زمین هست و زمین نیست، زمین غیر زمین می شود، هم زمین است و هم غیر زمین، مثل اینكه زمین هست ولی یك تغییراتی در این زمین پیدا می شود. آن وقت راجع به همین زمین می گوید:

«وَ أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» [7]و زمین به نور پروردگارش نورانی است. می گوید این زمین (كه الآن در ذات خودش یك موجود ظلمانی است كه اگر نور خورشید به آن نرسد تاریك است) به نور پروردگارش نورانی است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 791
وقتی كه مطلب به اینجا رسیده است كه نظام آن عالم نظام دیگری است، راجع به آخرت گفته اند: پس قطعا نظام آخرت، این نظام دنیا نیست، پس آن یك عالم دیگری است از سنخ عالم روح (ولی روح نه به معنای آن عقلی كه بوعلی سینا می گفته، روح با تمام قوایی كه دارد) .

آنگاه مطلبی می گویند كه این مطلب را علم امروز هم تأیید می كند. می گویند این عالمی كه تو الآن با این خصوصیات داری می بینی و اسمش را عالم جسمانی می گذاری، تو خیال می كنی كه همه ی این خصوصیاتی كه الآن برای این عالم درك می كنی، اینها بیرون از وجود تو وجود دارد؟ بیشتر این خصوصیات را تو الآن در باطن خودت داری خلق می كنی، همان طوری كه علم امروز می گوید ما الآن این عالم را ملوّن و با یك رنگهایی می بینیم ولی آیا عالم در ذات خودش رنگ دارد؟ وقتی علم خیلی دقیق می شود [می بیند] اصلا رنگی در متن عالم وجود ندارد. در اثر برخوردی كه این عالم با ما دارد [رنگ ادراك می شود] . ما نمی دانیم چطور می شود ولی این قدر می دانیم كه ما در درون خودمان رنگ را می آفرینیم. آقای مهندس هم در كتاب خودشان مكرر ذكر كرده اند كه ما شاخص ترین مشخصات این عالم را ابعاد جسمانی آن می دانیم، در صورتی كه علم امروز می گوید آن چیزی كه اصل این عالم است، در ذات خود شاید اصلا بعد نداشته باشد و شاید خود بعد هم از ساخته های روح و ذهن ما باشد. حتی ما خیلی نمی توانیم میان آنچه كه از این عالم درك می كنیم مرز قائل بشویم كه چقدر آن روحی است و چقدر آن [جسمی ] ؟ لذتهایی كه ما درك می كنیم، درست است كه یك عامل محركی در بیرون دارد ولی نفس لذت را ما در درون خودمان خلق می كنیم. لذت در ماده وجود ندارد، محركش در ماده وجود دارد. حتی لذتهای جسمانی- نه لذتهای روحانی- هم مخلوق روح ماست، منتها در اینجا كه هستیم محركی از بیرون باید وجود داشته باشد. وقتی محرك در بیرون بود، آن وقت معد می شود برای اینكه ما این لذت را در درون خودمان خلق كنیم. در آن وقتی كه «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ» می شود، همه ی آن چیزهایی كه امروز با روح خودمان با [كمك ] عامل مادی خارج ایجاد می كنیم، آن وقت با حكومت روح ایجاد می كنیم، یا به تعبیر آقای مهندس در آن وقت با حكومت عنصر سوم ایجاد می كنیم. منتها آنها معتقدند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 792
عنصر اول و دوم در داخل خود روح است [8]. می گفتند شما خیال كرده اید كه روح جسم نیست؟ روح هم خودش جسم دارد و ما الآن دارای دو جسم هستیم: یك جسم جسم مادی و جسم دیگر جسم روحی، و جسم روحی ما دارای ابعاد است و مفاهیم ریاضی را كه ما در ذهن خودمان تصور می كنیم و ابعاد برایش خلق می كنیم و در عالم ذهن تقسیم می كنیم، واقعا ما بعد ریاضی را در ذهن خودمان خلق می كنیم و رویش حساب می كنیم، نه اینكه آن كه در ذهن ماست بعد ندارد و فقط تصوری است از بعد، تصور بعد غیر از خود بعد است. ما هر جا كه درباره ی ریاضیات فكر می كنیم و همه ی ابعادی را كه تصور می كنیم، نه این است كه ابعاد خارج را می بینیم، بلكه همان ابعاد ابعادی است كه ذهن ما قدرت خلاقیت آن را دارد و آن ابعاد را در خودش خلق می كند.


[1] . یعنی تنها عقل نه سایر قوای روحی. قوه ی عاقله را مجرد و قوه ی مستقل می دانسته اند.
[2] . عنكبوت/64.
[3] . یس/65.
[4] . فصّلت/21.
[5] . سؤال: چرا «فروجهم» نمی گوید، «فروجهم» كه در قرآن هست؟ جواب: كلمه ی «فروج» هم به معنی اصلی اش این نیست، آن هم معنی كتابی است. اصل كلمه ی «فرج» آن طوری كه از بعضی از لغویین نقل شده اصلا به معنای خود دامن است، منتها از بس این كلمه زیاد استعمال شده، ما خیال می كنیم اسم خاص عورت است، در صورتی كه می گویند اسم خاص نیست. من خودم راجع به كلمه ی «فروج» در لغت ندیدم ولی یك وقتی آقای نجفی مرعشی در قم- كه حالا از مراجع هستند و ما پیش ایشان شرح لمعه می خواندیم- این مطلب را نقل كردند و العهدة علیه.
[6] . ابراهیم/48.
[7] . زمر/69.
[8] . البته عنصر دوم (انرژی) را نمی شناختند، ولی جسم را می شناختند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است