در
کتابخانه
بازدید : 278703تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Collapse نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
امثال ملا صدرا گفته اند معاد جسمانی است اما همه ی معاد جسمانی را برده اند در داخل خود روح و عالم ارواح، یعنی گفته اند این خصایص جسمانی در عالم ارواح وجود دارد، این فاصله ای كه قدما از قبیل بو علی میان روح و جسم قائل بوده اند و فقط عقل را روحی می دانستند و غیر عقل را روحی نمی دانستند، این فاصله وجود ندارد. اما البته این مطلب هم مشكل را حل نكرده است، یعنی ما این را با مجموع آیات قرآن نمی توانیم [تطبیق كنیم ] . با اینكه حرف خیلی خوبی است و آن را با دلایل علمی هم می شود تأیید كرد ولی معاد قرآن را با این مطلب نمی شود توجیه كرد، چون معاد قرآن تنها روی انسان نیست، روی همه ی عالم است. قرآن اساسا راجع به عالم ماده بحث می كند نه تنها انسان: «إِذَا اَلشَّمْسُ كُوِّرَتْ، `وَ إِذَا اَلنُّجُومُ اِنْكَدَرَتْ، `وَ إِذَا اَلْجِبالُ سُیِّرَتْ» [1]مربوط به قیامت است، «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ» فقط ارض روح ما را نمی گوید، قرآن ارض (همین زمین) را دارد می گوید، و سایر آیاتی كه در قرآن هست.

اینجا چیزهایی بوده است كه علم قدیم قاصر بوده و نمی توانسته از اینجا یك قدم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 793
جلوتر برود، یعنی نه اینكه امثال ملا صدرا اینجا كه رسیده اند كمیت شخصشان لنگ بوده، نه، اینجا كه رسیده اند علم قدیم به شكلی بوده كه اجازه نمی داده است یك قدم جلوتر بروند، ولی علم امروز در اینجا جلوی ما را باز كرده و همین راهی كه آقای مهندس رفته اند با اتكاء علم امروز بسیار راه مفیدی است. در میان قدمای ما فقط مرحوم آقا علی مدرس با اینكه در عصر قدیم هم هست (متعلق به زمان ناصر الدین شاه است) و ظاهر هم این است كه توجه به علم جدید نداشته ولی در عین حال در این زمینه حرفهایی زده كه بوی این مطلب می آید.

چرا علم قدیم اجازه نمی داده است؟ آن روز هم عرض كردم و حالا تكرار می كنم: در علم قدیم این حرفها نمی توانسته مفهوم داشته باشد كه خورشید یك روزی پیر شود و از بین برود، ماه پیر شود و از بین برود، زمین ما ساقط شود، چون بر اساس فلكیات قدیم بوده و افلاك یك حقایق ازلی و ابدی بوده اند و زمین هم یك موجودی بوده كه برای همیشه باید در مركز عالم باقی بماند. خراب شدن عالم به طور كلی، برای آنها نمی توانسته از نظر علمی مفهوم داشته باشد، هر وقت می گفتند تعبدا می گفتند ولی از نظر علمی نمی توانستند توجیه كنند.

حالا كه قرآن می گوید: «وَ اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ اَلسَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمِینِهِ» [2]تصریح قرآن است: زمین در آن روز در قبضه ی خداست و آسمانها به دست قدرت الهی در هم پیچیده می شود، اگر ما این مرحله را هم توانستیم حل كنیم- كه خود آقای مهندس در این مرحله گامهای خیلی مؤثر و مفیدی برداشته اند- یعنی مرحله ای كه تمام عالم به سوی قیامت می رود، كه آن خواصی كه عرض كردم [پدید می آید] كه نظامات عوض می شود و تغییر می كند و عالم می رود به سویی كه در آنجا انسانها دیگر پیری ندارند، فرسودگی ندارند، مردن ندارند، تكلیف نمی تواند آنجا وجود داشته باشد، اجل و مهلت مقرر و از این حرفها نمی تواند وجود داشته باشد، وسوسه نمی تواند وجود داشته باشد و در آنجا حیات بر موت غلبه می كند یا- به تعبیر ما- در آنجا روح بر جسم غلبه می كند، نظام جنبه های حكومت روح بر جسم است نه جسم بر روح، اگر ما این مطلب را طی كنیم و برویم جلوتر، یك قدم بسیار بزرگی را برداشته ایم. تنها آن [یعنی نظر ملا صدرا] نمی تواند معاد قرآن را حل كند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 794
من الآن به آقای مهندس مطلبی را عرض می كنم كه قبلا فكر كنند، شاید خودشان جوابش را پیدا كنند: مسأله ی مهم این است كه اگر ما این مسأله را هم حل كنیم، حتی ثابت كنیم كه عالم ما رو به قیامت می رود و روزی خواهد شد كه وضع عالم ما همان وضعی می شود كه قرآن درباره ی قیامت توصیف كرده، مسأله ی بقای شخص ما چه خواهد شد؟ یعنی- بحثی كه روزهای اول كردیم- آیا ما كه می میریم، به عنوان یك فرد و شخص باقی هستیم یا باقی نیستیم؟ و اگر به عنوان فرد و شخص باقی هستیم- كه عرض كردیم مطابق آنچه قرآن می گوید قطعا ما به عنوان فرد و شخص باقی هستیم- این فرد و شخص باقی، با عالم كه به سوی قیامت می رود چه حالتی پیدا می كند؟ عالم به سوی ما خواهد آمد؟ ما به این عالم بر می گردیم؟ و اگر بگوییم فرد و شخص باقی نیست، تكلیف جزا و پاداش و كیفر و بقای شخصیت- كه نص قرآن است- چه می شود؟ - البته در بحث دو عالم وارد شدن خیلی مشكل است! آقای مطهری بین ما از لحاظ مطالعات قدیمی شاخص هستند، آقای مهندس بازرگان هم استاد همه ی ما بوده اند و در تطبیق دین با معارف جدید از همه استادتر. آقای مهندس بازرگان فرمودند بشر یا هر موجود ذی حیاتی در بدو پیدایش، انرژی فعالش زیادتر است و بعد به تدریج این انرژی تبدیل می شود، آن قسمت قابل استفاده اش كم می شود و آن انرژی بی خاصیتش كه آنتروپی است زیادتر می شود و این در دنباله ی این بحث بود كه آقای مطهری می خواستند از تكامل فردی برای اثبات روح استنتاج كنند و آقای مهندس بازرگان می فرمودند تكامل فردی بر مسأله ی اثبات روح تطبیق نمی كند. آقای مطهری فرمودند استدلال قرآن درباره ی تكامل فردی است. البته استدلال قرآن روی تكامل فردی است ولی نبایست تكامل را به آن معنا بگیریم.

درجاتی كه قرآن در خلقت متذكر می شود: «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَكِینٍ. . . ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ» توجه به نتیجه دار بودن این تغییرات است. قرآن نوع این تبدیل هدایت شده را می خواهد بیان كند. قرآن نظرش این است كه اگر این تغییرات تغییرات هدایت شده ای نبود ممكن بود مضر واقع شود و اصلا این انرژی هدر برود، در حالی كه شما می بینید این تغییرات مفید واقع شده است. پس یك مدبّری هست كه این تغییرات را یك تغییرات هدایت شده ای می كند تا نتیجه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 795
غایی اش نتیجه ی مطلوب باشد. این نه منافاتی با نظریه ی تغییر نوعی قرآن از لحاظ فرد دارد و نه منافاتی با نظریه ی تبدیل انرژی.

استاد: من فقط یك سؤال [از آقای مهندس بازرگان ] داشتم: این طور فرمودید كه یك موجود زنده حد اكثر انرژی فعال را در ابتدا دارد و هر چه كه بگذرد، از آن كاسته می شود. البته ما هم این را تعبدا قبول كردیم ولی من آنچه كه به نظرم می رسد این است كه بعضی از همین فرنگیها در نوشته هایشان- كه ترجمه شده و ما دیده ایم و حالا درست یادم نیست كه در همین كتاب راز آفرینش انسان است و یا جای دیگر- این مطلب را ذكر می كنند كه از جمله خواص حیات این است كه انرژی جدید كسب می كند، یعنی منحصر به سرمایه ی اولی نیست، سرمایه ی جدید تولید می كند.

آن وقت یك سؤال دیگر هم كه برای ما طبعا باقی است همین است: یك سلول كه در یك انسان به وجود می آید، فرض كنید خود همین [سلول ] آفریننده ی میلیونها سلول است، آن هم سلولهای نطفه ای كه هر یك از آنها- اگر رحم مناسبی باشد- می تواند منشأ انسانهای دیگری باشد، باز هر یك از این سلولها خودش مخزن نیرو و انرژی است، اگر آن سلول اولی حد اكثر انرژی را در ابتدا دارد، این سلولها از كجا به وجود می آید؟ تا آن سلول از بیرون انرژی به دست نیاورده باشد، از كجا این قدرت را دارد كه اینهمه مخزن از نو ایجاد كند؟ چون هر سلولی كه می گویید منشأ یك انسان است، خودش یك مخزن جدید است. این موجودی كه خودش یك مخزن بوده، بعد معادل با خودش بلكه میلیونها و میلیاردها (در طول عمر كه مسلّم میلیاردهاست) مثل خودش می تواند ایجاد كند، آیا بدون اینكه كسب انرژی جدید كرده باشد می تواند ایجاد كند؟ پس علی القاعده این طور باید بگوییم كه این خاصیت در نیروی حیاتی هست كه لا اقل در آن قسمت ایجاد سلول حیاتی می تواند انرژی جدید كسب كند و اگر غیر از این باشد چطور قابل توجیه است؟ متخصص شما هستید.

من از بیان آقای مهندس. . . استفاده كردم و بیانات ایشان هم از عرایض بنده اگر بالاتر نبود كمتر هم نبود، اما ایشان یك چیزی گفتند كه مرا به یاد یك داستانی انداخت و آن این است: مردی است به نام قطب الدین رازی، صاحب كتاب محاكمات، مرد بسیار فاضل و عالمی است كه الآن كتابش مورد استفاده است. او آمد یك كاری نظیر كار آقای مهندس بكند و صلاحیتش را هم داشت اما شهرت دو نفر، آن بیچاره را از بین برد. فخر رازی شرحی نوشته بر شرح اشارات بو علی و خیلی ایراد كرده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 796
خواجه نصیر آمده و شرح دیگری كرده و تمام ایرادهای فخر رازی را جواب داده است. فخر رازی خودش شهرت فوق العاده ای دارد و خواجه نصیر هم شهرت خیلی زیادتری. بعد از صد سال- و شاید كمتر- مردی به نام قطب الدین رازی (كه واقعا هم مرد عالمی است) كتابی نوشت به نام «محاكمات» ، یعنی میان فخر رازی و خواجه نصیر الدین محاكمه كرده است. این كتاب را نوشته و زحمت هم كشیده است.

كتاب خوبی هم هست و حد اقل از حرفهای فخر رازی اگر بالاتر نباشد كمتر نیست، در سطح حرفهای دیگران است. كتاب را نوشت- كه الآن مورد استفاده است- و با زحمت زیادی پیش پادشاه وقت برد. گفت: چه نوشته ای؟ گفت: محاكمات. گفت:

محاكمه میان كی؟ گفت: فخر رازی و خواجه نصیر الدین طوسی. لا بد آن وقت قطب الدین رازی شكل طلبه ای بوده. گفت: تو كی هستی كه بخواهی میان دو بزرگوار محاكمه كنی؟ ! چوب بیاورید! پاداشی كه به بیچاره دادند این بود كه یك چوب حسابی به او زدند! مهندس بازرگان: آقای مهندس. . . توضیح دادند كه خیلی بجا بود و حالا در تكمیل همان توضیح، برای رفع این ابهام یا استعجاب عرایضی می كنم و بعد نكته ی دیگری را اضافه می كنم. اینكه عرض شده بود مسأله ی پیشرفت و رشدی كه یك فرد از زمان ولادت تا مثلا سن چهل سالگی و پنجاه سالگی پیدا می كند و من جمیع جهات، هم تشكیلات بدنی و هم زور و قوّتش و هم سایر استعدادهایش به طور محسوس در حال رشد و تكامل است، این را بنده تكامل حساب نكرده بودم و بر عكس، آن تكامل نوعی را مؤید آن مطلب كه حتما یك دست خارجی یا یك عنصر سومی ضرورت دارد قرار داده بودم. این باعث تعجب و اشكال شده بود. البته هیچ قابل انكار نیست كه یك فرد سی ساله یا چهل ساله از هیچ بابت نباشد، از حیث زور بازو و از حیث وزنی كه می تواند بلند كند یا كاری كه می تواند انجام دهد، قابل مقایسه با یك بچه ی یك ساله و دوساله نیست و چون انرژی مؤثر در جهت عكس تغییر می كند، یعنی هر قدر آنتروپی بالا می رود انرژی مؤثر كم می شود، بنابراین به نظر می آید كه انرژی مؤثر یك آدم سی ساله خیلی بیشتر از انرژی مؤثر یك بچه ی شش ماهه باشد. اما اگر واحد انرژی مؤثر (یعنی كل زوری كه مثلا یك فرد چهل ساله دارد تقسیم بر وزنش) را مقایسه كنیم با زوری كه یك بچه ی نه ساله دارد تقسیم بر وزنش، البته این تا حدودی مطلب را روشن می كند، ولی اساسا نكته در جای دیگر است، همین كه فرمودند مثلا یك تك سلول تبدیل می شود به دو سلول، دو سلول به چهار سلول و مثلا در عرض نه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 797
ماه یك سلول واحد در شكم مادر به جایی می رسد كه صاحب چشم و گوش و دست و قلب و ریتین و جوارح و. . . می شود و این را خلاف آنچه بنده عرض كرده بودم تلقی فرمودند، در صورتی كه همان است. ملاحظه كنید در عرض نه ماه اول، انسان چقدر رشد می كند؟ بعد نه ماهی كه از سال چهلم تا چهل بعلاوه ی نه ماه طول می كشد، چقدر انسان رشد می كند؟ اصلا قابل مقایسه نیست. در نه ماه اول، پیشروی و رشد موجود تقریبا بی نهایت است، یعنی اگر تشكیلات و قوت و نیرویی كه بعد از نه ماه پیدا كرده به آنچه روز اول انعقاد نطفه داشته تقسیم كنیم، نسبت بی نهایت است اما هر قدر جلو بیاییم این نسبت كمتر می شود. فرض بفرمایید بچه ای كه به دنیا می آید، رشد او بعد از نه ماه شاید مثلا صد برابر بچه ی تازه متولد است، وقتی هجده ماهه شد، اگر رشد او را بر حالت نه ماهگی اش تقسیم كنیم، شاید ده برابر شود. همین طور هر چه جلو می رویم نسبت كمتر می شود و مثلا از چهل سال به آن طرف این نسبت، مثبت نیست، مدتی تقریبا ثابت است، بعد منفی می شود. انرژی مؤثر همین است، یعنی انرژی قابل استفاده، انرژی ای كه می تواند كاری بكند.

انسان از زمان تك سلولی تا وقتی كه به مرگ می رسد، در آن نهاد تشكیل و تركیبش طوری است كه می تواند انرژی مؤثر بیشتری ایجاد كند تا وقتی كه بزرگ شود. البته در اینجا رشد هست، تكامل هست یعنی كمال ایجاد می شود و اعجاز هم هست.

اعجازش این است كه در همان تشكیل هسته، خداوند یا خالق (به قول ما) چنان امكاناتی و چنان تركیباتی گذاشته كه او می تواند بعدا صاحب عقل و هوش و ذكاوت و استعداد و ابتكار و همه ی اینها شود. این هنر اوست، مثل گلوله ای كه تیراندازی پرتاب می كند و فرض كنید یك تیهو را در فضا می زند، این بستگی دارد كه او چه زاویه ای گرفته و چه نیرویی به این گلوله داده كه توانسته است این تیهو را بزند. تمام این كمال و رشد و پیشرفت و ترقیات فوق العاده ای كه در یك موجود زنده خصوصا انسان می بینیم، معلول و مخلوق آن تركیب اولیه است و از نظر پیشرفت و آثاری كه نتیجه داده، البته كمال و رشد و ترقی است، اما از نظر آن حسابی كه مبنای الزام به قبول فرضیه ی عنصر سوم است (كه آن مسأله ی آنتروپی است) خیر. آنتروپی دائما در حال ترقی است، همان طوری كه مثال عرض كردم: انسان در حالت جنینی طوری است كه می تواند در عرض یك روز این قدر جلو برود و كار كند، وقتی كه بزرگ شد و بالاتر آمد، آن انرژی مؤثرش كمتر می شود، انرژی ای كه می تواند خلاقیت و سازندگی داشته باشد، در حال تنزل است و رو به مرگ می رود و همان طور كه عرض كردم كلامی از حضرت امیر هست كه شما از همان روز تولد به طرف مرگ می روید. این صد در صد صحیح است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 798
كتابی است ترجمه ی آقای آرام به نام «علم، نظریه، انسان» كه مجموعه ای است از سخنرانیهای شرودینگر. شرودینگر فیزیسین اتریشی الاصلی است كه از زمان هیتلر به بعد به آمریكا رفته بود و صاحب جایزه ی نوبل و از سران فیزیك جدید است.

سخنرانیهای او، هم مفصل است و هم خیلی غامض یعنی علمی است، آخرین مطالب مربوط به فیزیك (تا شاید ده سال پیش) در آنجا هست، او در آن كتاب می گوید درست است كه ما در زمین نمونه هایی می بینیم كه در جهت خلاف آنتروپی است (همین مسأله ی كتاب ذره ی بی انتها) ولی زمین چنین شانسی دارد كه یك مادر سخاوتمند خرّاجی مثل خورشید بالای سرش است و دائما به رایگان به همه جا انرژی افشانی می كند. اگر مجموعه ی خورشید و زمین و سایر ثوابت و سیاراتی كه آنها هم از خورشید تمتع دارند در نظر بگیریم، آنتروپی ترقی می كند ولی وقتی نظرمان به یك نقطه ی خاصی باشد مثلا آنجا كه گیاه در یك جنگل درست می شود، آنتروپی در حال تنزل است.

خوب، این حرف صحیح و درست است. وقتی مجموعه ی جهان را نگاه كنیم، آنتروپی اش در حال ترقی است و انرژی مؤثرش در حال تنزل، و بنابراین یكی از نكاتی كه در ذره ی بی انتها روی آن تكیه شده برای اینكه یك عنصر سومی را ضروری و واجب بدانیم، ظاهرا از بین می رود، یعنی اگر در روی زمین موجود زنده پیدا شده و یا در انواع موجودات زنده تكاملی پیدا شده، این درست است كه خلاف اصل آنتروپی است یعنی یك نظم و تفصیل و تشكیلات در جهت خلاف آن است ولی خرجش را خورشید می دهد.

جوابی كه دارد و خیلی هم ساده است این است: با اینكه انرژی از خورشید می آید، مع ذلك پیدایش موجود زنده و چیزهایی كه در طبیعت می بینیم، خود به خود نمی توانست انجام بگیرد. به طور مثال یك یخچال را در نظر بگیریم. یخچال (چه یخچالهای خانگی و چه یخچالهای بزرگ كارخانجات) چه كار می كند؟ یك محفظه ای دارد كه در آنجا- فرض كنید- شما یك ظرف آب بیست درجه می گذارید.

این آب بیست درجه رفته رفته خنك می شود، می رسد به صفر درجه. به صفر درجه كه رسید، آهسته آهسته تبدیل می شود به یخ. ممكن است یخ هم تا منهای پنج درجه برود، یعنی در اینجا دائما حرارت از این قالب گرفته می شود و سردتر می شود. این حرارتها كجا می رود؟ پشت یخچالها معمولا یك شبكه ی سیمی هست كه داغ می شود، آن كانداكتور است، یعنی حرارت مرتب از آن قالب یا ظرف یخ گرفته می شود و به هوای اتاق داده می شود، و یا در كارخانجات از آن طشت بزرگی كه قالبهای یخسازی را در آن گذاشته اند حرارتهایی استخراج می شود و می آید در كاندانسور.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 799
كاندانسور یا آن چیزی است كه روی بام گذاشته اند و به وسیله ی آب خنك می شود (یعنی آن آب گرم می شود) یا مثل این كولرهای گازی است، كاندانسور هوایی است كه باز فضا گرم می شود. خلاصه یك یخچال و یك ماشین مبرّد، عملی كه انجام می دهد این است كه مرتب حرارت از یك جسم سرد گرفته می شود یا به اصطلاح كارنو از یك منبع سرد گرفته می شود و در یك منبع گرم ریخته می شود. این یك عمل خلاف عادی است. شرودینگر می گوید در اینجا اگر ما موفق می شویم كه یخ درست كنیم برای این است كه از خارج یك انرژی می آید. حالا آن انرژی خارج همان موتور برق یخچال است یا در یخچالهای نفتی همان نفتی است كه سوخته می شود، یعنی انرژی حرارتی یا انرژی الكتریكی می آید و این عمل انجام می گیرد.

اما مسأله اینجا تمام نمی شود. یخچال اگر می تواند این كار را بر خلاف آنتروپی بكند، خود به خود نیست. اگر فرض كنید یك توربین هفتصد و پنجاه هزار كیلوواتی را هم بیاورند در این اتاق به كار بیندازند و تمام نیروهای انرژی زمین و تمام سانترالهای برق كار كنند، به اندازه ی یك انگشتانه هم نمی تواند یخ درست كند.

صرف اینكه انرژی به یك جایی القاء شود، این عمل خلاف آنتروپی نیست بلكه بر عكس، مرتب انرژی هدر می رود و مرتب آنتروپی بالا می رود، مرتب برقها می آید به صورت حرارت، صدا، نور و به صورتهای مختلف پخش می شود و از بین می رود.

چه شده كه این عمل صورت گرفته است؟ آن مغز مخترع این ماشین یخ سازی و دست كارگری كه آن را ساخته، طوری آن را ترتیب داده تا اینكه- البته با خرج كردن یك مقدار انرژی خارجی- یك عمل ضد آنتروپی درست شود. آن اصل كروزیوس كه هیچ وقت حرارت به خودی خود از جسم سرد به جسم گرم نمی رود (یعنی هیچ وقت به خودی خود آنتروپی تنزل نمی كند) برقرار است و دو شرط می خواهد: یكی اینكه از خارج یك انرژی وارد شود و شرط دوم كه مهم است این است كه تشكیلات و ترتیباتی داده شود كه آن ترتیبات اجازه ی این كار را بدهد. در كره ی زمین هم شرودینگر تذكر می دهد كه یك اعمال و پدیده هایی هست كه خلاف آنتروپی است و مع ذلك اصل ترمودینامیك باز بهم نمی خورد، خلاف آنتروپی هست ولی از جای دیگر انرژی می آید و آنتروپی مجموعه ی جهان در حال ترقی است. این درست است ولی یك دست ثالث می خواهد. دست ثالث همان اراده، مشیت، روح یا عنصر سوم است كه می بایستی در كار باشد. خورشید كه سهل است، اگر یك میلیون خورشید هم اطراف زمین را می گرفتند و مرتب انرژی می دادند، به اندازه ی یك ساق گندم هم درست نمی شد، مادامی كه مشیتی، اراده ای، دستی خارجی دخالتی نكند. البته این دخالت، اساس را بر هم نمی زند. اصل ثبات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 800
انرژی سر جایش هست، اصل آنتروپی هم سر جایش هست ولی مع ذلك چنین چیزی پیش می آید و این عنصر سومی است كه در اینجا ما می خواستیم.

استاد: آقای مهندس، من یك سؤال داشتم. در وجود انسانها و حیوانها، نطفه ها و سلولهای نطفه ای به وجود می آید كه به میلیونها و شاید میلیاردها برسد و هر یك از اینها اگر در یك محل صلاحیتداری قرار بگیرد، انرژی مؤثرش معادل با انرژی آن سلول اولیه است. اینها از كجا به وجود می آیند؟ - این انرژی كه می فرمایید، از خارج می گیرد مثل یخچال، اگر به یخچال انرژی برق ندهید، از خودش نمی تواند یخ بسازد.

استاد: تفاوتی كه هست در این است كه یخچال این انرژی را از خارج می گیرد ولی این [سلول ] در خودش تولید می كند، یعنی یك تشكیلاتی هست كه در این تشكیلات رو به حیات می رود، یعنی یك فرد لا اقل از نظر سلولهای نوعی، باز رو به حیات می رود اما آن یكی انرژی را از خارج می گیرد.

- خوب، آن سلول حیاتی و سلول جنسی كه می سازد از نوع خودش است.

استاد: از نوع خودش باشد، بالأخره مقدار جدیدی ساخته است. می خواهم بگویم صد در صد تنزل انرژی مؤثر نیست، به دلیل اینكه آن سلول اولی كه نطفه را به وجود می آورد- همان طوری كه فرمودید- مراحل جنین را طی می كند، لذا آن مرحله ی جنین از نظر فردی برای ما كافی بود، چون بحث این بود كه آیا یك فرد از این نظر رو به تكامل می رود یا نمی رود؟ حضرت عالی فرمودید نه، یك فرد صد در صد از نظر انرژی رو به تنزل می رود. عرض كردم همین كه در وجود فرد سلولهای نطفه ای به وجود می آید، این خودش دلیل نیست كه از نظر فردی هم رو به تكامل رفته است؟ - از آن سلولهای نطفه ای كه خودش استفاده نمی كند. آن سلولهای نطفه ای مثل یك گندم یا سیب، این تخمهایی كه می دهد. . .

استاد: ولی مخزن انرژی كه هستند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 801
- بله، یعنی چیزی می سازد. این یك یخچالی است كه خودش یخچال می سازد و با این یخچالها دو تا فرق دارد: اولا یخچال معمولی با گرفتن انرژی عمل ضد آنتروپی انجام می دهد، موجود زنده غیر از این، خودش هم یخچال ساز می شود.

آن وقت اگر تكامل نوعی وجود نداشته باشد، تا ابد عین خودش را می سازد (همین طور كه مثلا در حیوانات هست) اما اگر تكامل نوعی را قبول داشته باشیم، این یخچال یخچال كاملتری می سازد.

استاد: آن چه تأثیری در این جهت دارد؟ یخچال كاملتر درست بكند! - یعنی خودش احتیاج ندارد، بدون اینكه خودش استفاده كند می سازد. پس تكامل یك فرد را می توانند چنین تعبیر كنند كه خود این شخص یا این موجود برای منافعش، برای حیاتش احتیاج دارد و خودش می سازد. وقتی شخصی یك كاری كرد كه به نفع خودش شد، این را می توانیم نسبت بدهیم به اینكه از مغز خودش، از نفع خودش و از ساختمان خودش به وجود آمده ولی یك پدر یك كاری بكند كه به درد نوه اش بخورد، این را حتما باید گفت كه دیگری این كار را كرده، یا یك كاری بكند كه صد پشت آن طرف تر حاصلش عاید شود، این را بیشتر می شود نسبت داد به اینكه یك دست خارجی است.

استاد: «بیشتر می شود نسبت داد» غیر از این است كه فرق می كند، یعنی این مبنای دلیل نشد.

- اینكه فرمودید كه انسان یا یك موجود زنده سلولهای تناسلی ایجاد می كند كه این سلولهای تناسلی دارای تركیبی هستند كه آن تركیب، انرژی مؤثری می تواند داشته باشد، فرق است كه خودش انرژی مؤثر باشد یا تركیبی داشته باشد كه انرژی مؤثر داشته باشد.

استاد: یا به عبارت دیگر، می خواهیم ببینیم كه یك موجود زنده درست مثل یك ماشین از آن ساعت اول كه به وجود می آید بر حسب ظاهر دارد رشد می كند، ترقی و تكامل پیدا می كند ولی در عین حال صد در صد رو به كهنگی می رود یا نه، به یك حساب بگوییم تا وقتی كه رو به جوانی می رود، رو به نوی دارد می رود (همان طور كه به ظاهر می بینیم) و یا لا اقل در قسمتی از وجودش كه همان قسمتهای مربوط به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 802
دستگاههای تناسلی است در حال نو شدن است؟ ما باید ببینیم این طور هست یا نه؟ آیا باز در حال نو شدن است یا حتی از نظر دستگاه تناسلی اش هم در حال نو شدن نیست؟ - بله، كلیه ی قوای شخص- همان طور كه فرمودید- روز اول ظاهر می شوند، منتها هر كدام دوره ای دارد، دست و پا زودتر، عاطفه و دستگاههای تناسلی باید به سن بلوغ برسد ولی همان عمل تولید سلولهای تناسلی هم باز مشمول این حكم است، یعنی پیرمرد یا پیر زن عقیم است و سلولهای تناسلی تولید نمی كند.

استاد: از سن جوانی به آن طرف كه شك ندارم.

- ولی در مجموعه كه نگاه كنیم، سازندگی (كه عنوان دیگری است برای این انرژی مؤثر) جنین سه ماهه- و لو آنكه در آنجا سلول تناسلی ایجاد نمی كند- بیش از سازندگی یك جوان تازه بالغ شانزده ساله است. البته جوان شانزده ساله از لحاظ تولید سلولهای تناسلی نسبت به جنین سه ماهه جلوتر است اما در عوض، آن جنین سه ماهه چشم، گوش، ریتین، اعصاب دماغی و همان نسوجی را درست می كند كه بعدا در پانزده شانزده سالگی سلول تناسلی می دهد. در مجموع كه نگاه كنیم این طور است ولی اگر فقط توجه به تولید سلولهای تناسلی باشد، حرف شما قابل قبول است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 803

[1] . تكویر/1- 3.
[2] . زمر/67.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است