در
کتابخانه
بازدید : 278730تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Collapse بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما اگر مسأله ی بقای روح را مطرح نكنیم، آن وقت ما از نظر هویت شخصی برای انسان چه می توانیم بگوییم؟ یك وقت ممكن است ما اصلا برای انسان هویت شخصی قائل نشویم، بگوییم اصلا اینكه می گویید «هر انسانی یك شخص است و یك هویت فردی است و غیر از شخصیت كه امتیازات آن شخص است، یك واقعیت واحد فردانه ای به نام انسان وجود دارد» چنین چیزی وجود ندارد، این یك خیال است و به عبارت دیگر انسان یك واحد اعتباری است نه یك واحد حقیقی، چون انسان مجموعا یك دستگاه است مانند هر دستگاه دیگری. شما دستگاه اتومبیل را در نظر بگیرید. هر دستگاهی یك واحد اعتباری است، یعنی دیگر خود دستگاه واقعیتی ندارد بلكه اجزاء واقعیت دارند، دستگاه یعنی این چرخ، این لوله، این پیچ و این جور چیزها. انسان هم یك دستگاه است منتها دستگاهی كه مجموعه ای است از اجزای مادی و اجزای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 824
روحی. اجزای مادی، همین اعضاء و جوارح و سلولهایی است كه ما می بینیم، اجزای روحی هم عبارت است از همان خطورات و خاطراتی كه در ذهن ما مرتب پشت سر هم می آیند و می روند. یك آن یك تصور در ذهن ما می آید، صورت پدرمان در ذهنمان می آید، آن دیگر صورت مادرمان در ذهنمان می آید، آن دیگر مسافرتی كه به فلان جا كرده ایم در ذهنمان می آید، آن دیگر یك آرزو در ذهنمان می آید، مرتب خیالها پشت سر هم می آیند و می روند، هیچ خطوری عین خطور دیگر نیست، هیچ خاطره ای عین خاطره ی دیگر نیست.

شخصیت ما یعنی این مجموعه ی مادی و آن مجموعه ی روانی. همین طوری كه مجموعه ی بدنی ما تغییر و تبدیل پیدا می كند، كم و زیاد می شود، مجموعه ی روانی ما هم تغییر و تبدیل پیدا می كند، كم و زیاد می شود. ما یك شخص واقعی نیستیم. واقعا من آن آدم پنجاه سال پیش نیستم، از آن آدم پنجاه سال پیش- چون آن یك مجموعه است - یا نود درصدش از بین رفته است یا صد در صدش، و اگر از زمانی كه مثلا دوساله بودیم، هفت هشت خاطره ای در ذهن ما باشد، همین قدر از شخص ما باقی مانده است. تازه ما كه آن نیستیم، ما این مجموعه هستیم.

اگر ما منكر شخصیت به معنی هویت فردی باشیم چندان اشكالی از این نظر باقی نمی ماند. می گوییم در قیامت وقتی كه یك هیكل و اندامی صد در صد مشابه این درست شد (حتی لازم ندارد همین اندامی باشد كه من با آن اندام مرده ام) و یك خاطراتی هم ساخته شد صد در صد مشابه همین خاطرات، مثل من را كه ایجاد كنند، من را ایجاد كرده اند. دیگر شما چه می خواهید؟ «من» غیر از این چیز دیگری نیست، واقعیت دیگری ندارد.

اما اگر این مطلب را نگوییم و واقعا من را به صورت همان من [در نظر بگیریم ] ، یعنی من كه الآن نشسته ام باید صد در صد مطمئن باشم كه همین من در قیامت پاداش می بیند و همین من در قیامت كیفر می بیند نه شبیه من، [در این صورت ] ما چه چیز را می توانیم ملاك شخصیت و تشخص به این معنا قرار دهیم؟ آن وقت یك چیزی در ما وجود دارد كه آن ملاك وحدت ماست، یعنی ما الآن خودمان را یك واحد واقعی درك می كنیم و همین واحد واقعی می خواهد در قیامت محشور شود، آن چیست؟ من كه نتوانستم پیدا كنم، حالا اگر آقایان چیزی به نظرشان می رسد بگویند تا ما روی قضیه بحث كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 825
من گمان نمی كنم كه اگر ما مسأله ی روح را قبول نكنیم و همان روح را هم ملاك تشخص و وحدت واقعی خودمان ندانیم یا در موضوع آن عنصر سوم- كه آقای مهندس بیان كرده اند و سؤال كردم و هنوز جواب نداده اند- اگر همان عنصر سوم را خودآگاه ندانیم و ملاك خودآگاهی خودمان یعنی من خودمان را همان ندانیم [بتوانیم بقای شخص را توجیه كنیم ] . درباره ی عنصر سوم هم توضیح ندادند كه بعد تكلیف آن چه می شود؟ آیا آن دو مرتبه به ماده ای، انرژی ای، از آن جور شكلها تبدیل می شود یا اینكه آن عنصر سوم با همان خصوصیت خودآگاهی خودش باقی می ماند و دیگر به این دنیا برنمی گردد؟ حال این را باید توضیح بدهند.

به هر حال ما غیر از این فرض، فرض دیگری برای بقای شخص نداریم. قرآن كه خواسته است قیامت را تقویت كند، مرتب مثال احیاء و اماته در دنیا را ذكر كرده است ولی اینها تشبیه است از حیثی (كه تشبیه همیشه از یك نظر است نه از جمیع جهات) ، نمی خواهد بگوید عینا یك نوع قیامت واقعی است. آنچه در دنیا احیاء و اماته است، تجدید مثل است نه بازگشت شخص در همین دنیا. زمین ما و گیاهانی كه در این دنیاست و حیاتی كه امسال هست و از بین می رود و سال دیگر تجدید می شود، همان حیات عینا نیست، یعنی عین آن اشخاص سال آینده به وجود نمی آیند، مثل و شبیه آنها به وجود می آیند. آنچه در دنیا وجود دارد تجدید امثال است و به اصطلاح بقای نوعی است نه بقای شخصی و فردی كه یك شی ء در دنیا [از بین برود و دوباره همان شی ء عینا به وجود آید] . آنچه در معجزات پیغمبران ذكر كرده اند كه مرده ها را زنده می كردند- كه آن نمونه ای از قیامت است- ما از جریانهای عادی طبیعی یك مثال هم نداریم كه یك وقت یك فرد و یك شخص بمیرد و همان فرد و همان شخص در دنیا بار دیگر زنده شود.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است