در
کتابخانه
بازدید : 278747تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Expand بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برخی دیگر خواسته اند مثل دسته ی اول معاد را یك امر مادی و طبیعی بدانند ولی بدون اینكه نیازی باشد كه بگویند عود ارواح به اجسام، نه، ارواحی به اجسامی عود نمی كند چون اساسا ارواحی وجود ندارد، بلكه خود همین حیات مادی تدریجا به شكل دیگری تجدید می شود، كه این فرضیه ای است كه بعد باید روی آن صحبت كنیم.

یكی از مسائلی كه به نظر من باید روی آن بحث كرد، مسأله ی روح است كه آیا قبول قیامت مستلزم قبول وجود روح است به عنوان یك موجودی كه قابلیت این را دارد كه بعد از فنای بدن باقی بماند یا مبتنی بر این نیست؟ البته ما در اینجا از نظر عقلی نباید بحث كنیم، اول از نظر دینی و شرعی باید بحث كنیم، یعنی باید ببینیم آنچه كه در اسلام راجع به معاد آمده است، از حالت احتضار گرفته تا عالم قبر و سؤال و جواب قبر و عالم برزخ و عالم قیامت، آیا اینها یك چیزهایی است كه بر اساس این اصل بوده است كه انسان دارای یك روحی است كه آن روح واقعا قبض می شود، مردن قبض روح است، تحویل گرفتن روح است و انسان كه می میرد به معنی این است كه رابطه ی میان روح و بدن بریده می شود و روح در عالم خودش قرار می گیرد و جسد در عالم خودش، یا اینكه این طور نیست؟ بحث بعد ما كه پایه ی بحثهای دیگر قرار می گیرد، همین بحث روح است. بعد هم وارد استدلالهای قرآن برای وجود قیامت می شویم كه عرض كردیم قرآن دو نوع استدلال دارد.

- در خود قرآن كلمه ی معاد هست. البته این را متشرعه از روی آیه ی مباركه كه می فرماید: «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» [1]گرفته اند. ضمنا آن دلایلی كه درباره ی معاد هست،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 634
فقط در حدود همان طبقه بندی كه فرمودید قرآن كرده و دو دسته دلیل دارد، اگر ما همان آیاتش را هم بفهمیم و روی آن بحث شود، این بهترین راه است برای اینكه با معاد آشنایی پیدا كنیم.

استاد: راجع به قسمت اول كه فرمودید، من به آیه ی «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» توجه داشتم ولی منظورم این نبود كه حتی ماده ی «عود» هم نیامده، عرض كردم كلمه ی معاد به این وزن (كه به معنی زمان عود یا مكان عود هست) در قرآن نیست.

راجع به آیات قرآن، آنهایی كه استقصاء كرده اند مدعی هستند 1400 آیه در قرآن راجع به معاد است، یعنی در هیچ موضوعی و شاید در مسأله ی توحید این قدر آیه در قرآن نیامده و این قدر تأكید و اصرار نشده كه در مسأله ی معاد هست. ولی من ادعا نمی كنم معمای معاد از هر جهت حل شده است. مقصودم این است كه جمع میان همه ی تعبیرات قرآن به طوری كه كسی ادعا كند كه همه ی تعبیرات را من می توانم بدون شك و دغدغه كاملا جمع كنم، صد در صد نیست و الاّ افرادی هستند كه از نظر خودشان مسأله ی معاد كاملا حل شده است و آیات قرآن را هم طوری توجیه می كنند كه از نظر خودشان تأویل نیست، توجیه واقعی است ولی ممكن است برای ما آن توجیه چندان قابل قبول نباشد و الاّ نه این است كه برای همه ی افراد قضیه ی معاد لا ینحلّ است. من افرادی را كه به وضع كتابهایشان آشنا هستم شك ندارم كه «بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» و به همه ی این محتواهایی كه در قرآن آمده یقین دارند ولی طرز تصور و تلقی شان از این تعبیرات با تلقی عامه ی مردم در بعضی قسمتها قدری فرق می كند. دیگران هم همین راه را رفته اند، نه اینكه اگر ما آیات قرآن را عنوان می كنیم، این ما هستیم كه برای اولین بار می خواهیم از راه آیات قرآن وارد شویم، نه، دیگران هم از همین راه رفته اند و اگر نظریاتی دارند، از یك طرف منشأ نظریاتشان الهاماتی بوده كه از خود قرآن گرفته اند، و از طرف دیگر منشأ آن، اشكالاتی بوده كه به وجود می آمده و برای حل این اشكالات در تلاش بوده اند. ما هم كه وارد می شویم، باز از یك طرف یك الهاماتی از قرآن می گیریم، و از طرف دیگر با یك اشكالاتی مواجه خواهیم شد كه اشكالات را باید حل كنیم. در اینكه بسیاری از مشكلاتی كه در قدیم وجود داشت امروز وجود ندارد، یعنی یك مقدار راه معاد از نظر علوم نسبت به آنچه كه در قدیم بوده صافتر شده، بحثی نیست.

مثلا یكی از مسائلی كه در باب معاد هست كه از نظر علم قدیم خیلی مشكل بود و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 635
مجبور بودند به نوعی توجیه و تأویل كنند، این است كه قرآن مدعی است این نظامات موجودی كه الآن داریم، ماه و خورشید و ستارگان و این وضع زمین و دریاها و كوهها، روزی خواهد رسید كه تمام اینها زیر و رو می شود. تقریبا همان طوری كه قرآن می گوید، در ابتدا اینها به شكل دخان (دود) بود، بعد به این صورت درآمده است.

از قرآن می شود استنباط كرد كه بعد هم به همین صورت در خواهد آمد. ولی این با علم قدیم قابل حل نبود، علم قدیم قبول نمی كرد كه این طور باشد، نه قبلش را قبول می كرد كه به این شكل بوده [و نه بعدش را كه به همین شكل در خواهد آمد] . علم قدیم فرض می كرد كه نظام افلاك از همان قدیم همین طور بوده كه هست و تا ابد هم همین طور خواهد بود، و این بود كه مشكلاتی ایجاد می شد.

قرآن می گوید: «إِذَا اَلشَّمْسُ كُوِّرَتْ» [2]یك وقتی خواهد آمد كه این خورشید ما تكویر می شود یعنی كدر می شود، نورش از آن گرفته می شود، خاموش می شود، «وَ إِذَا اَلنُّجُومُ اِنْكَدَرَتْ» [3]و این ستارگان حالتی پیدا می كنند كه منكدر می شوند یعنی دیگر آن درخشندگی را نخواهند داشت، «وَ إِذَا اَلْبِحارُ سُجِّرَتْ» [4]این دریاها مثل دیگی كه به جوش می آید تبدیل به بخار خواهد شد.

یا مثلا زلزله هایی زمین را خواهد گرفت كه انسان در می ماند كه چه وضعی رخ داده، خیلی برای انسان غیر مترقّب است: «إِذا زُلْزِلَتِ اَلْأَرْضُ زِلْزالَها» آن وقت كه زمین آن زلزله ی خودش را ایجاد كند. «آن زلزله» اشاره به نوع خاص زلزله است و با زلزله های دیگری كه در دنیا پیدا شده و در گوشه ای عده ای را از بین برده خیلی فرق دارد. آن، زلزله ای است كه دیگر هیچ چیزی به حال خودش باقی نخواهد بود «وَ أَخْرَجَتِ اَلْأَرْضُ أَثْقالَها» و زمین اشیاء وزین خودش را از درون خودش بیرون بكشد (ظاهرا مقصود انسانهاست كه از درون زمین بیرون می آیند) ، «وَ قالَ اَلْإِنْسانُ ما لَها» انسان آن وقت می گوید چه شده، چه خبر است؟ یعنی برای انسان غیر مترقّب است، عادی نیست، غیر عادی است، مثل زلزله های همیشه نیست كه بگوییم خوب دیگر زلزله است، «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» آن وقت زمین تمام قضایای خودش را نقل خواهد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 636
كرد «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحی لَها» به موجب اینكه پروردگار تو به او وحی كرده است، به او تعلیم كرده است «یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ اَلنّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ» آن وقت است كه مردم گروه گروه بیرون می روند برای اینكه عملهایشان به آنها ارائه داده شود «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، `وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» [5]. الآن برای ما این امر لااقل به صورت یك امر خیلی محتمل است، كی می تواند بگوید چنین وضعی پیش نمی آید؟ «إِذَا اَلسَّماءُ اِنْفَطَرَتْ، `وَ إِذَا اَلْكَواكِبُ اِنْتَثَرَتْ» [6]یا «إِذَا اَلسَّماءُ اِنْشَقَّتْ» [7]اینها یك چیزهایی است كه لااقل رفع مانع شده، اگر علم نتواند چنین روزی را پیش بینی كند ولی نفی هم نمی تواند بكند، یعنی لااقل بر خلاف علم نیست.

ولی به هر حال اگر كسانی هم راهی را رفته اند، نه این است كه آن راه را رفته اند بدون اینكه هیچ الهامی گرفته باشند یا بدون اینكه هیچ كمكی به ما كرده باشند، راهی است كه بالأخره آنها هم رفته اند. مسلّم ما از گفته های آنها می توانیم كمك بگیریم و استفاده كنیم بدون اینكه بگوییم آنها متوجه اشكالاتی بوده اند. در همین مسأله ی عود ارواح به اجساد به این شكل كه روحها به جسدها عود كند، آنها به یك اشكالات علمی دچار بوده اند كه امروز ما هم دچار هستیم.

امروز خیلی اشخاص دیگر هم می گویند اگر معنی معاد این باشد كه عین همین بدنهای افراد [ایجاد شود] ، آن كسی كه می میرد، با همان بدنی كه مرده است بیاید محشور شود، آیا این امكان پذیر است؟ این حرفی بوده كه از چندین صد سال پیش می گفته اند: انسانهایی كه از اول تا آخر عالم بر روی زمین پیدا شده اند و دائما آمده اند و رفته اند، اگر ما حجم و وزن بدن آنها را حساب كنیم، چندین برابر زمین انسان آمده و رفته، یعنی این سطح و این قشر زمین تا مقداری، چندین بار بدن انسانها شده و دو مرتبه خاك شده، كه اگر بخواهیم میلیاردها میلیارد انسان را با این بدنها جمع كنیم زمین ما اساسا گنجایش آن را ندارد، چندین برابر زمین هم گنجایش آن را ندارد.

پس اینها و بسیاری از مسائل دیگر، یك چیزهایی است كه باید آنها را حل كنیم.

البته مسأله ی بسیار مشكل و معضلی است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 637
- در قرآن مجید برای قابل قبول بودن حیات مجدد، موضوع حیات مجدد نباتات به طور مكرر مطرح شده و من فكر می كنم كه باید یك بررسی از نظر فیزیولوژی گیاهی و حیوانی بكنیم كه ببینیم چه ارتباط و تشابهی می تواند بین حیات مجدد گیاهی كه در هر بهار تجدید می شود و حیات مجدد حیوانی باشد. من فكر می كنم كه اگر بعضی از رفقا صرف وقت كنند تا یك مقدار فیزیولوژی گیاهی را هم در اینجا بررسی كنیم و با فیزیولوژی حیوانی تطبیق كنیم، كه شاید یك روشنایی در این قسمت برای ما ایجاد شود، مناسب باشد.

استاد: البته پیشنهاد بسیار خوبی است. در قرآن به حیات مجدد زمین (یعنی همان حیات مجدد گیاهان) استناد شده و زیاد هم استناد شده: «اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّهَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» [8]بدانید كه خداوند زمین را بعد از اینكه مرده است زنده می كند. آنها كه در سابق فقط به این مطلب توجه می كردند، فكر می كردند وجه تشابه همین است كه مرده ای زنده می شود، یعنی یك موجودی در یك درجه ای مرده است و در یك درجه ی دیگری تكامل پیدا می كند و حیات برایش پیدا می شود. خلاصه به آن جنبه ی تكاملی مطلب كه این تكامل از موت به حیات است [توجه می كردند] .

آنها این طور فكر می كردند كه قرآن نظرش فقط به همان مسأله ی تكامل است، یعنی شما در این زندگی موجود خودتان تكامل از موت به حیات را می بینید، این برای شما به عنوان نمونه كافی است تا تكاملی را هم كه در سطح بالاتری است (كه در واقع تكامل از نشئه ای به نشئه ی دیگر است) بپذیرید، این یك امر جزئی است كه می تواند نمونه ی یك امر كلی باشد. آنها این طور می گویند: همین طوری كه در اینجا می بینید كه این جزء مرده است و زنده می شود، كل هم همین طور است، كل هم از مردگی به حالت زندگی در می آید. می گفتند عالم آخرت و عالم دنیا همه حكم یك واحد را دارد كه دنیا مرتبه ی مرده ی آن است و آخرت مرتبه ی زنده اش. نمی خواهم بگویم این حرف صد در صد درست است، می خواهم بگویم این طور استنباط كرده اند ولی شما ممكن است بخواهید از این امر استنباط دیگری بكنید. مطالعاتی بكنید، استنباطی بكنید، ما هم از استنباط شما استفاده می كنیم. به هر حال باید روی این موضوع مطالعه كرد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 638
- یك تذكری در قسمت اول صحبت جناب آقای مطهری داشتم كه اصولا معاد را باید در ردیف توحید و نبوت قرار داد یا كمی جنبه ی تعبدی دارد؟ بنده عقیده دارم نظر آن عده ای كه گفته اند جنبه ی تعبدی دارد صحیح تر است، یا اگر هم صد در صد جنبه ی تعبدی نداشته باشد و در ردیف نماز و روزه نباشد، مسلّما در ردیف توحید و نبوت هم نیست، برای اینكه ما اینها را به عنوان اصول می پذیریم و متمایز می كنیم ولی اعتقاد به معاد جنبه ی ضرورت و تعبد دارد و فقط باید دلایل نفی آن را رد كرد، یعنی اگر ما فقط مشكلاتی را كه به لحاظ علمی یا عقلی پیش می آید رفع كنیم، كافی است برای اینكه به استناد گفته ی پیغمبر- كه او را صادق می دانیم، همان طوری كه بوعلی گفته- اعتقاد به معاد داشته باشیم و استدلال معاد در حقیقت حول رد دلایل نفی معاد دور می زند.

اما مسأله ی دیگر راجع به خود معاد است. من استدعایم از آقای مطهری این است كه اول ببینیم یك فرد مسلمان نسبت به معاد، نسبت به قبر، نسبت به برزخ چه جور باید عقیده داشته باشد كه اگر خلاف این عقیده را داشت به ایمان و اعتقاداتش ایراد وارد است. بعد كه این را فهمیدیم، آن وقت برویم سراغ استدلالاتش. نكته ی آخر اینكه در باب معاد اگر ما ایرادی به نظرمان می رسد و نمی توانیم به آن جواب بدهیم، حتی الامكان آن را طرح نكنیم، چون معاد جزء مسائلی است كه روی هم رفته حول آن درجه ای از یقین حاصل شده و اگر ایجاد اشكال، در این یقین خللی ایجاد كند كه نتواند رفعش كند مثبت نخواهد بود.

استاد: راجع به قسمت اول بیان ایشان، می شود گفت كه آنچه خودتان در آخر گفتید، آنچه را كه اول فرمودید رد می كند، برای اینكه فرمودید لااقل ما در باب معاد مشكلاتش را باید حل كنیم، همان مشكلات را كه بخواهیم حل كنیم، ناچاریم به اینكه در باب معاد یك نوع فرضیه ی خاصی را بپذیریم و روی آن فرضیه هم استدلال كنیم.

این دو از هم منفك نیست. پس ما تا یك نوع خاصی تصور درباره ی معاد نداشته باشیم، نمی توانیم اشكالاتش را حل كنیم. وقتی ما در مقام حل اشكالات برآییم، باید آن را به شكل خاصی تصور كنیم و همان شكل خاص تصوركردن هاست كه به ما یك فرضیه ی مخصوصی در باب معاد می دهد.

این مطلب را هم عرض كنم كه مقصودم این نبود كه اساسا مسأله ی معاد به هیچ وجه تعبدی نیست و ما آن را صد در صد و مستقلا مثل مسأله ی توحید می توانیم دریابیم. خودم هم در ضمن حرفهایم عرض كردم كه اصلا معاد را پیغمبران ارائه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 639
داده اند و علم و فلسفه دنبال آنچه كه پیغمبران گفته اند رفته است. همین طوری كه ویلیام جیمز در كتاب دین و روان می گوید: «خیلی از مسائل را علوم و فلسفه ها بعد رفته اند كشف كرده اند ولی نشانی اش را اول ادیان داده اند» . ادیان نشانی داده اند، دیگران برای اینكه تحقیق كنند كه آیا چنین چیزی هست یا نیست دنبالش رفته اند، بعد هم از طریق علمی و فلسفی به آن رسیده اند، به طوری كه اگر این نشانی را نداده بودند هرگز علم و فلسفه دنبال آن نمی رفت. ما هم اگر گفتیم كه تحقیق در اینجا مطلوب است مقصودمان این نیست كه هیچ جنبه ی تعبدی ندارد، بلكه مقصود این است كه قرآن علاقه نشان می دهد كه افراد در باب معاد تحقیق داشته باشند و لهذا در باب معاد كلمه ی ایمان آمده- من روی این جهت گفتم- و در غیر معاد نیامده است. در باب ملائكه هم ایمان آمده است. این علامت آن است كه خواسته اند كه ما در اینجا تحقیقی داشته باشیم به طوری كه بتوانیم عن معرفة اعتقاد پیدا كنیم كه یك حقایقی به نام ملائكه وجود دارد. همچنین قرآن مایل است كه ما به آخرت ایمان داشته باشیم، یعنی در كنار ایمان به پیغمبر و ایمان به نبوت می خواهد ما اعتقاد و ایمان [به آخرت ] داشته باشیم و الاّ آن را در این ردیف ذكر نمی كرد. چرا آن را در این ردیف ذكر كرده؟ پس طالب تحقیق در اینجاست.

در اینكه مسائل معاد در درجه ی اول مسائل تعبدی است هیچ بحثی نیست. ما درباره ی این مسائل تعبدی می خواهیم ببینیم چقدر می توانیم تحقیق كنیم و این تحقیق هم مطلوب است. اگر اشخاصی بگویند شما حق تحقیق كردن ندارید، ما در مقابل آنها چنین می گوییم. اگر كسی گفت: «در باب قیامت كسی حق تحقیق كردن ندارد، قرآن یك چیزی گفته، ما هم باید بگوییم آمنّا و سلّمنا، هر كس گفت چرا؟ می گوییم سؤال بدعت است (همین طوری كه عده ای در قدیم می گفتند «السّؤال بدعة» ) اینجا حق سؤال و جواب نداری» [ما می گوییم ] نه، این طور نیست، از ما تحقیق خواسته اند.

در مسأله ی ایراد شبهه ها و اشكالها، ما در حدودی اشكالات را طرح می كنیم كه طرح شده است، یعنی اشكالاتی كه در كتابها وجود دارد، در همین كتابهای خیلی معمولی هم وجود دارد. من خودم شاید تا حالا بیش از صد بار- و باز همین روزها مكرر از افرادی آن هم مثلا از طبقه ی دانشجویان- شبهه ی آكل و مأكول را شنیده ام. این كه دیگر چیز تازه ای نیست كه بگوییم طرح نكنید. شبهه ی آكل و مأكول را خوب بود اول - اگر نصیحت شما را می پذیرفتند- از هزار سال پیش طرح نمی كردند، ولی از هزار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 640
سال پیش این شبهه را طرح كرده اند. همین هم كه الآن گفتم همان بود، چیز دیگری نبود، تعبیر دیگری از آن مطلب بود. این را طرح كرده اند، حالا كه طرح كرده اند ما بگوییم آرامش خیال خودمان را بهم نزنیم؟ ! جواب ندهیم؟ ! نمی دانم، اگر می گویید نگویید، نمی گوییم ولی اگر در اینجا نگوییم، در جای دیگر از ما می پرسند.

و اما آن مسأله كه فرمودید، راست است، خوب است كه ما اول آیات قرآن را در این زمینه بخوانیم، بعد ببینیم از همه ی این آیات یك فكر ساده ای می فهمیم؟ حالا می خواهد اشكال داشته باشد، می خواهد اشكال نداشته باشد. اول ما ببینیم كه این طور است یا نه، خود آیات قرآن از نظر مفهوم برای ما سؤال به وجود می آورد؟ اگر دیدیم آیات قرآن خودش یك مطلب ساده ای را دارد می گوید، این را به صورت یك امری كه قرآن گفته طرح می كنیم، بعد می رویم سراغ اشكالاتش، اشكالاتش را توانستیم جواب بدهیم جواب می دهیم، نتوانستیم می گوییم چیزی كه پیغمبر گفته ما قبول می كنیم. مگر همه ی اشكالات را ما باید حل كنیم؟ بعد خواهند آمد و اشكالات را حل خواهند كرد.

اما عمده ی مطلب این است كه مسأله ی معاد فی حد ذاته، در واقعیت خودش یك مسأله ای بوده كه نمی توانسته به آن سادگی بیان شود. این مسأله به تعبیری- البته تشبیه است- نظیر این است كه بچه ای كه در رحم است و با نظام خاص زندگی رحمی دارد زندگی می كند، نه چشمش باز است جایی را ببیند، نه با گوشش چیزی را می شنود، نه از راه دهان تغذی می كند، نه تنفس می كند، بخواهند درباره ی زندگی بعد از تولد با او صحبت كنند. با آن معلوماتی كه او در زندگی جنینی دارد، امكان ندارد بتواند آنچه را كه در زندگی بعد از تولد است به حقیقت دریافت كند. پس ناچار با او یك مقدار هم با زبان خودش صحبت شده است. از كجا می گوییم با زبان خودش صحبت شده؟ به قرینه ی بعضی حرفهای دیگری كه هست.

این چیزها بوده كه تصورها را درباره ی معاد متفاوت كرده و هر كسی در حد خودش [تصوری از این مسأله دارد] . این مثل خود مسأله ی خداست. همه معتقد به خدا هستند ولی اگر كسی محتواهای این افكار را بیرون بریزد، می بیند از زمین تا آسمان متفاوت است. همه می گویند خدا، به حسب ذوق و غریزه ی فطری هم خدا را عبادت می كنند، در عمق دلشان هم خدا را عبادت می كنند، ولی او خدا را یك شكل داده و یك تصویر دارد، آن یكی تصویر دیگری و. . . به طوری كه او خدای این را قبول ندارد، این خدای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 641
او را قبول ندارد. درباره ی قیامت هم همین طور است.

آنچه كه من به عنوان مسلّمات عرض كردم، مقصودم همین بود. شما گفتید آنچه كه ما باید معتقد باشیم چقدر است؟ به عقیده ی من آن مقداری كه باید معتقد باشیم همانهایی است كه اول من گفتم از مسلّمات است. ما باید معتقد باشیم حیات دیگری غیر از این حیات هست. لزومی ندارد ما بفهمیم اعاده ی معدوم می شود یا اعاده ی معدوم نمی شود. ما باید این را بفهمیم كه آن حیات جاودانی است، پایان نمی پذیرد، لزومی ندارد كه ما بفهمیم چرا پایان نمی پذیرد، چرا در اینجا مرگ حتمی است (از ضروریات خلقت است) و در آنجا نیست؟ رابطه ی آنجا با اینجا رابطه ی مقدمه و نتیجه است، هر چه در اینجا كشت كنیم، آنجا برمی داریم، دنیای پاداش و كیفر است. اما آیا آنجا اعاده ی معدوم می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیم. حتی به عقیده ی من اینكه عود ارواح به اجساد می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیم. آیا تمام خصوصیاتش با خصوصیات این عالم طبیعت هیچ فرق نمی كند؟ گل ما را از نو می آیند می سازند؟ یعنی معاد همانی است كه خیام تصور كرده كه یك كوزه ای را می سازند و خراب می كنند و دو مرتبه آن را می سازند؟ لزومی ندارد ما این را بفهمیم و روی آن دقت كنیم كه آیا به این شكل است یا به شكل دیگری. ولی آن مقدارش برای ما قطعی است. از قرآن هم این خصوصیات معاد خیلی قطعی فهمیده می شود، منتها راجع به كیفیتش ما یك جا می بینیم طوری می گوید كه آدم فكر می كند آن دنیا شروع مجددی از همین دنیا و تكرار همین دنیاست، همین دنیا دو مرتبه تكرار می شود اما نه از راه تولد، بلكه از این راه كه ذرات این مواد گوشت و استخوان و غیره را جمع می كنند، دو مرتبه به صورت یك انسان در می آورند و بعد روحی در آن دمیده می شود. البته «روحی دمیده می شود» در قرآن نیست، به همین شكل خدا [ذرات پراكنده را] جمع می كند، می شود انسان. . . [9]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 642

[1] . اعراف/29: [همچنانكه شما را خلق كرد، بازمی گردید] .
[2] . تكویر/1.
[3] . تكویر/2.
[4] . تكویر/6.
[5] . زلزال/1- 8.
[6] . انفطار/1 و 2.
[7] . انشقاق/1.
[8] . حدید/17.
[9] . [دنباله ی مطلب روی نوار ضبط نشده است ] .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است