در
کتابخانه
بازدید : 278687تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand كلّیاتی درباره ی مسأله ی معادكلّیاتی درباره ی مسأله ی معاد
Expand ماهیت مرگ از نظر قرآن ماهیت مرگ از نظر قرآن
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (1)
Expand عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2) عبث نبودن خلقت در آیات قرآن (2)
Expand مسأله ی روح مسأله ی روح
Expand مسأله ی روح (2) مسأله ی روح (2)
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها
Expand نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2) نقد نظریه ی «ماده و انرژی» در كتاب ذره ی بی انتها (2)
Collapse بقای شخصیت در قیامت (1) بقای شخصیت در قیامت (1)
Expand بقای شخصیت در قیامت (2) بقای شخصیت در قیامت (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
من، هم درس دین داری را مطالعه كردم (كه آقای مهندس بحثی درباره ی آخرت كرده اند) و هم ذره ی بی انتها را. راه طی شده را اخیرا نگاه نكردم. خیال می كنم آنچه در درس دین داری هست با آنچه كه در راه طی شده هست تطبیق می كند. در درس دین داری طوری مطلب را بیان كرده اند كه با آنچه كه در ذره ی بی انتها هست متفاوت است. در ذره ی بی انتها آخرت با مسأله ی حكومت عنصر سوم توجیه می شود ولی آنجا چون پای عنصر سوم [در میان ] نیست در واقع ما از همین نظام دنیا خارج نمی شویم، در همین نظام دنیا هستیم. من حالا قسمتهایی كه در آنجا هست عرض می كنم، بعد خود آقای مهندس توضیح بدهند كه مقصودشان چه بوده است. در اینجا به نظر ما می رسد كه از نظر بقای شخصیت اشكال زیادی دارد و نمی شود آن را توجیه كرد.

بحثی دارند تحت عنوان «اثبات قیامت» كه در واقع بیشتر رفع استبعادات است ولی عنوانش «اثبات قیامت» است. من خودم داخل پرانتز نوشته ام «رفع استبعادات» برای اینكه بدانم مطلب از همین قبیل است. مسائلی را ذكر می كنند در مقدمه ی اثبات قیامت یا برای رفع استبعاد قیامت، یعنی یك چیزهایی از همین نظام موجود در دنیا ذكر می كنند، یكی مسأله ی تولید مثل در انسان و سایر موجودات زنده را ذكر می كنند، مثل اینكه قدم به قدم می خواهند [ذهن ] ما به سوی قیامت [نزدیك شود] ، می گویند یك چیزی در این دنیا وجود دارد و آن مسأله ی تولید مثل در انسان است، یعنی ما از اینجا می فهمیم كه یك ذره ی ناچیز در همین دنیا در شرایط مساعد به صورت یك موجود زنده ی بزرگی در می آید. پس معلوم می شود چنین چیزی الآن در این دنیا وجود دارد كه وارث
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 812
خصوصیات و صفات پدر و مادر خودش است. این را ما در همین دنیا می بینیم. بعد بحثی می كنند كه من فقط تیترهایش را ذكر می كنم: طبیعت قدرت دارد بر عصاره گیری و خلاصه سازی چند نسل در یك محوطه ی كوچك كه مقصود همان جرثومه ی حیاتی است و همان سلولی است كه مبدأ تكوّن نطفه می شود. بعد هم بیانی دارند كه در طبیعت قانونی هست كه او را حمایت و حفاظت می كند كه قرآن هم از آن به «قرار مكین» تعبیر كرده است.

مطلب دوم این است كه ما در طبیعت خواب و بیداری می بینیم، طبیعت می خوابد بیدار می شود، باز می خوابد بیدار می شود: خواب و بیداری های سالانه ای كه طبیعت دارد، خواب و بیداری های شبانه روزی كه انسان دارد، خواب و بیداری های شش ماه به شش ماهی كه بعضی حیوانها دارند. ما یك جریان خواب و بیداری در عالم طبیعت می بینیم و می بینیم كه قرآن هم تكیه ای دارد بر روی همین خواب و بیداری كه از آن حتی به مرگ و حیات هم تعبیر می كند، قرآن روی این خواب و بیداری طبیعت یا مرگ و حیات طبیعت تكیه می كند. این هم درست است. بعد می گویند مرگ یك فرد و تولید مثل نمونه ای است از خواب و بیداری نوع، یعنی همین طوری كه فرد خوابی دارد و بیداری ای، نوع هم خوابی دارد و بیداری ای. مردن فرد و تولید مثل در واقع خواب و بیداری نوع است. مثل اینكه نوع هم می خوابد و بیدار می شود، نوع با مردن بعضی از افرادش به خواب فرو می رود و با تولد افراد دیگر بیدار می شود. بعد در ذیل همین عنوان می گویند كه قیامت یكی از ادوار انقلابات است كه شامل زمین و خورشید و ستارگان می شود. مسأله ی انقلابات را ذكر می كنند.

اصل سوم: «ثبات و بقای طبیعت» ، همین كه هیچ چیزی معدوم نمی شود، ماده معدوم نمی شود، انرژی معدوم نمی شود و اگر معدوم می شود به این معناست كه اینها به یكدیگر تبدیل می شوند ولی آثار باقی می ماند. این مسأله ی بقای آثار مسأله ی حسابی است: افراد می میرند ولی آثار و مكتسبات آنها در طبیعت باقی می ماند.

اصل چهارم: «نمونه های فراوان زنده ماندن یا زنده شدن مرده ها در دنیا» .

نمونه هایی ذكر می كنند كه [انسانها] در دنیا یا زنده باقی می مانند و یا مرده اند و زنده می شوند. آن وقت مثالی ذكر می كنند از كشت نسجها در آزمایشگاه، كه از بدن یك موجود زنده یك نسجی را برمی دارند (مثل سرطانها) بعد می روند آن را كشت می كنند. یا در مورد زنده كردن مرده ها می گویند این در حدی است كه یك كسی كه از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 813
نظر طبی تقریبا در مرحله ی مردن است، بعد می آیند با یك تزریقاتی یا با تنفسهای مصنوعی این مرده را از نو زنده می كنند و در آخر می گویند:

«. . . تا این حد توفیق یافته اند كه نه تنها برق زده ها و غرق شده ها و سكته كرده ها را با تنفس مصنوعی و حركات و ضربات و تزریقاتی به هوش و حیات بیاورند و دستگاه خاموش شده ی خوابیده ی قلب و تنفس و غیره را مجددا به كار بیندازند، بلكه گلوله خورده های در جنگ و فوت كرده های واقعا مرده را با دمیدن اكسیژن و تحریكات درونی و ترمیم ضایعات و تعویض خون و غیره حقیقتا زنده كنند و این سد غیر قابل عبوری را كه سابقا میان موت و حیات تصور می نمودند از بین ببرند. » بعد مثال دیگری ذكر می كنند:

«خوابهای چندین روزه و چندین ماهه ی مرتاضین در قبر و خوابهای طولانی تصادفی كه گاه گاه به اشخاصی دست می دهد و همچنین خواب اصحاب كهف كه در قرآن و در روایات مسیحیها آمده است، نمونه های دیگری از امكان تعطیل طولانی حیات انسانی و احیای آن در شرایط مخصوص مساعد می باشد. » پس معلوم می شود كه در واقع این فاصله ی خیلی زیادی كه ما میان مرگ و حیات قائل هستیم و خیال می كنیم آن كسی كه مرد دیگر مرد و هیچ ارتباط و اتصالی میان مردن و زنده شدن نیست، این طور نیست، در واقع مثل این است كه مردن و زندگی، هر دو درجات یك حقیقت هستند. این كسی كه می رسد به حد صفر یا پایین تر از صفر، همانی كه ما خیال می كنیم مرده ی مرده است، صد در صد مرده ی مرده نیست، باز امكان زندگی برای او هست.

بعد فصل دیگری تحت عنوان «امكان قیامت و بهشت و جهنم» بیان می كنند كه در آنجا مسائلی از قبیل تسریع رشد به وسیله ی تزریق هورمونها و تركیب مواد غذایی و بعد مسأله ی آثار و مكتسبات و ملكات و تأثیر آنها بر روی جمع پیكر و از آن جمله سلولهایی كه بعدا منشأ حیات مجدد این فرد و یا منشأ [حیات ] فرد دیگر به عنوان نسل می شود، اینها را ذكر می كنند و تقریبا به همین جاها مطلب ختم می شود.

در همین فصل «نمونه های فراوان زنده ماندن یا زنده شدن» مطلبی است كه بیشتر به بحث «شخصیت» ما مربوط است. من این مقدار را برایتان می خوانم:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 814
«اگر نظرمان را از انسان به حیوانات و به عالم نباتات تعمیم بدهیم و اعم حیات را در نظر بگیریم، نمونه های بارزی از زنده ماندن حیات و رشد و تشكیل مجدد آن می بینیم. در مورد گیاهها كه مثال و نظایر بیشمار است از قبیل قلمه زدن، پیوند زدن، ریشه خواباندن و غیره. در تمام این موارد یك قطعه ی جدا شده از بدن اصلی كه در حكم مرده به شمار می رود، در نتیجه ی قرار گرفتن در محیط مساعد و یافتن خوراك لازم به جنبش و رشد درآمده به تناسب محل، تغییر شكل می دهد (یعنی از پوست و ساقه ریشه سر درمی آورد و سلول پوست تبدیل به سلول ریشه یا گل و غیره می شود) و از نو یك بوته یا درخت كامل مانند بوته ی اصلی ساخته می شود. در مورد حیوانات، امروزه دیگر نگاهداری یك نسج جدا شده از حیوان اصلی به حالت زنده در شرایط آزمایشگاهی عمل متداول ساده ای می باشد و توانسته اند خصوصا در حیوانات ساده و پست، آن را به توسعه و نشو و نما وادارند. انسان چون به لحاظ تركیب و تشكیل نسوج در مرحله ی اعلای تنوع و پیچیدگی و ظرافت و دقت است، نتوانسته اند با او عملیاتی را كه باغبانها از قدیم الایام روی گیاهان می كردند یا زیست شناسان در آزمایشگاهها با حیوانات پست می نمایند انجام دهند ولی تا این حد توفیق یافته اند كه نه تنها برق زده ها و غرق شده ها و سكته كرده ها را با تنفس مصنوعی و حركات و ضربات و تزریقاتی به هوش و حیات بیاورند و دستگاه خاموش شده. . . [1]» ما از مجموع اینها چه نتیجه ای را به دست می آوریم؟ در واقع ما بقای نوع را به دست می آوریم نه بقای شخص، یعنی اگر ما تمام این مقدمات را بپذیریم و همه را صد در صد قبول كنیم، به نظر من به آن چیزی كه پیغمبران ما را خبر داده اند، یك قدم هم نزدیك نشده ایم، چون آنچه كه آنها به ما خبر داده اند این است كه ای شخص، ای انسان كه تو می میری، همین تو با همین شخصیتی كه داری، همین شخص تو كه الآن احساس درد و رنج می كنی باید بدانی كه در آینده همین شخص خواهد آمد و همین شخص اگر كار خوبی در اینجا كرده محصولش را به صورت یك لذت و سعادت خواهد دید و اگر كار بدی كرده است به صورت رنج و درد و عذاب و شقاوت خواهد دید. در اینجا حد اكثر این است كه ما اثبات می كنیم و می گوییم چطور شد كه اگر ذره ای از شاخه ی یك درخت تبریزی را جدا كنند و به زمین قلمه بزنند دو مرتبه درخت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 815
سپیدار می شود، آن وقت این بدن من كه در این زمین هست و یك مكتسباتی هم كسب كرده و یك استعدادی هم به دست آورده، این ذرات بدن من بعدا به صورت یك انسان در نیاید؟ ! به نظر من، این حد اكثر همین را اثبات می كند، می گوید ما كه مردیم، این بدن ما یك مكتسباتی به دست آورده و یك وضعی به خودش گرفته است كه ممكن است بعد از هزارها سال، یك ذره از بدن ما (و لو یك سلول یا به اندازه ی یك بند انگشت من) همین طوری كه یك قلمه و بدنه ی یك درخت را داخل زمین می كنند و دو مرتبه درخت می شود، در یك جای دنیا دو مرتبه رشد كند و باز یك انسانی به وجود بیاید. من می گویم گیرم این طور شد، آیا من برگشتم؟ آن منی كه قرآن می گوید آن من قطعا برمی گردد، او برمی گردد؟ بعلاوه، اگر این طور باشد ممكن است یك فرد به صورت صدها هزار فرد برگردد. همین طور كه شما از یك درخت سپیدار صدها قلمه داخل زمین می كنید و صدها درخت سپیدار به وجود می آید، به این صورت ممكن است از یك فرد صدها بلكه هزارها و میلیونها فرد دیگر از زمین سر برآورند. منتها شما خیال كرده اید انسانی كه می خواهد از انسان دیگر به وجود بیاید، حتما باید از راه توالد و تناسل باشد [در صورتی كه ] ممكن است از راه دیگر (مثلا قلمه زدن) باشد. می گویم اگر فرضا چنین چیزی هم باشد، این به نظر ما قیامت را درست نمی كند، از نظر اینكه شخصیت به هیچ نحو محفوظ نیست، و بعلاوه اگر این طور باشد، پس ما خودمان هم ممكن است الآن در حال قیامت باشیم، چرا؟ افرادی كه در دهها هزار سال و صدها هزار سال پیش مرده اند، شاید همانها هستند كه در وجود ما به شكلی جوانه زده اند، منتها از همان مجرای توالد و تناسل.

بالأخره من این طور خیال می كنم كه با این بیان، ما حتی یك قدم هم نزدیك نشده ایم. یك مطلبی را گفته ایم اما غیر از آخرتی است كه قرآن گفته است و در آخرت قرآن ملاك بقای شخصیت است. در كتاب ذره ی بی انتها هم من نتوانستم چیزی پیدا كنم كه روی این مطلب تكیه شده باشد كه ببینیم مسأله ی بقای شخصیت را چگونه حل می كند. ایشان همین قدر وضع عمومی دنیا را طوری بیان می كنند كه این دنیا به سویی می رود كه در آنجا حكومت حكومت عنصر سوم است. این مطلب را ما قبول می كنیم، حرف بسیار خوبی است اما تكلیف افراد و اشخاص چه می شود؟ در «من» شما قبول كردید، یك حقیقتی در «من» به تعبیر قرآن دمیده شده است كه شما از آن تعبیر به اراده می كنید، تعبیر به امر می كنید، تعبیر به روح هم ممكن است بكنید،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 816
ممكن است نكنید. سؤال من یكی این بود كه آیا این «امر» (همان حقیقتی كه در «من» وجود دارد) آیا این حقیقت خودآگاه است یا ناخودآگاه، یعنی خودآگاهی من از عنصر سوم من ناشی می شود یا خودآگاهی من مربوط به عنصر اول و عنصر دوم است؟ سؤال دوم من این است: وقتی كه من می میرم تكلیف عنصر سوم چه می شود؟ عنصر سوم فانی می شود؟ شما كه نمی گویید فانی می شود. فانی می شود یا به ماده و انرژی تبدیل می شود یا به همان حالتی كه هست باقی می ماند؟ اگر معتقد باشید كه عنصر سوم به حالت عنصر سومی باقی می ماند، باید بگوییم یك حرفی زده اید نظیر حرف كسانی كه گفته اند روح باقی می ماند. بعد برای شما هم این سؤال به وجود می آید: این روح كه باقی می ماند، بعد در مجموع عالم كه رستاخیز به وجود می آید، آن عنصر سوم دو مرتبه می آید به این بدن ملحق می شود یا ملحق نمی شود؟ اگر بگویید ملحق می شود، باز برگشتید به معاد به همان مفهومی كه انكار می كنید كه عود یك چیزی به بدن باشد، و اگر هم آن فانی می شود چطور فانی می شود؟ معدوم می شود؟ شما قبول می كنید كه موجودی معدوم شود؟ آن دو مرتبه تنزل می كند، به ماده یا انرژی تبدیل می شود؟ و بالأخره از نظر بقای شخصیت شخص، چه روی اصولی كه شما در درس دین داری طی كرده اید و چه روی اصولی كه در ذره ی بی انتها آن راه را طی كرده اید، چه راه حلی پیدا كرده اید؟ این را برای ما بفرمایید.

- یك دعوایی بین معتقدین به معاد جسمانی و معاد روحانی بوده و هنوز هم هست.

آنهایی كه معتقد به معاد روحانی هستند، به طور خلاصه می گویند احتیاجی نیست كه این جسم دوباره زنده شود تا ما بخواهیم مشكلاتش را حل كنیم، معاد معاد روحانی است و عذاب و لذت هم عذاب و لذت روحانی است. معتقدین به معاد جسمانی می گویند كه این مغایر با نصّ صریح قرآن است، برای اینكه در جاهای مختلفی كه قرآن توصیفی از بهشت و جهنم می كند كاملا حس می شود كه از بهشت و جهنم جسمی صحبت می كند. بنده می خواستم سؤال كنم كه آیا برای لذت یا رنج جسمانی بردن احتیاج است به اینكه حتما جسم وجود داشته باشد یا بدون وجود جسم هم انسان می تواند احساس لذت و الم جسمی كند؟ در جواب این سؤال عرض می كنم لزومی ندارد كه این جسم با همین شكل و هیأت و ابعاد و ماده وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 817
داشته باشد تا احساس لذت جسمی بشود. بهترین و كاملترین نمونه اش خواب است. ما در خواب لذت و رنج جسمی را به طور كامل احساس می كنیم. لذت و الم آخرت یعنی بهشت و جهنم هم در عین اینكه برای ما صد در صد جسمی حس می شود، هیچ لزومی ندارد كه جسمی باشد، یعنی این بدن دوباره آنجا جمع شود و در آنجا واقعا آتشی حاضر كنند.

سؤال دیگر درباره ی مسأله ی «آكل و مأكول» است. اگر ما از صحبتهای جلسات متعدد این طور نتیجه بگیریم كه روحی و جسمی وجود دارد، دیگر مسأله ی «آكل و مأكول» حل است، یعنی ما به جسمی معتقدیم كه از همین عناصر معمولی مادی تشكیل شده و به روحی معتقد هستیم كه حیات و شخصیت می دهد و آن روح است كه شخصیت افراد را بالاختصاص تعیین می كند. پس تشكیل و تجمع و تمركز مواد اشكالی ندارد كه همین اكسیژن، هیدروژن، كربن، گوگرد و. . . است و در علم هم ثابت شده كه گوگردی كه اینجاست با گوگردی كه در خورشید است فرق ندارد و همان خواص را داراست. پس اگر آنها را جمع كنیم و جسمی به وجود بیاوریم، هیچ لزومی ندارد همان جسمی باشد كه در اینجا بوده است، چون یك بدن هم در مدت 65- 70 سال جسم مادی اش در حال تغییر و تبدیل است، پس اگر روح در آن حلول پیدا كند مسأله حل است.

استاد: هر دو سؤالی كه آقای. . . كردند و جوابی كه دادند درست است، منتها همین چیزی كه الآن ایشان گفتند اگر من می گفتم قبول نمی كردند! صحبت اولشان این بود كه آیا حتما ضرورت دارد كه یك جسمی وجود داشته باشد تا لذت و الم جسمانی وجود داشته باشد یا نه؟ جواب داده اند: نه. واقع مطلب هم این است كه نه، چون ما كه لذت و الم را به جسمانی و روحانی تقسیم می كنیم، معنایش این نیست كه بعضی از لذت و الم ها را جسم می برد، بعضی از لذت و الم ها را روح می برد، همه ی لذت و الم ها را روح می برد، چون لذت و الم مربوط به آگاهی و خودآگاهی است و اصلا جسم خودآگاه نیست. اگر ما را زیر ضربه ی شلاق بزنند و كبودمان كنند واقعا این بدن ما دردش نمی آید، باز آن كه دردش می آید همان ما هستیم، منتها نوع لذت یا المی كه روح می برد از اینجاست، چون یك اتحادی میان روح و بدن هست و وقتی كه شما در اثر ضربه یك ناراحتی در اینجا ایجاد می كنید و بر آن اعتدال اساسی ضربه ای وارد می شود، آن تبدیل می شود به الم و لهذا می گویند الم و لذت هر دو (حتی جسمانیهایش) در عالم روح است، چیزی كه هست راهش فرق می كند. الم روحانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 818
آن است كه مبدئش هم روحانی است، یعنی جسم هیچ ناراحتی نمی بیند مثل آنجایی كه انسان از ناحیه ی حس برتری طلبی اش خدشه می بیند. اگر انسان یك جا تحقیر شود روحش درد می كشد با اینكه قطعا به جسمش هیچ ضربه ای وارد نشده است، یا اگر كسی عزیزش را از دست بدهد روحش رنج می كشد بدون اینكه به جسمش ضربه ای وارد شده باشد، یا اگر به كسی نویدی بدهند و اطلاع پیدا كند كه در آینده به آرزوی بزرگش می رسد خوش حال می شود بدون اینكه مثلا غذایی به ذائقه اش رسیده باشد یا دستش چیزی را لمس كرده باشد.

مثال خواب را هم كه ذكر كردند مثالی عالی است. كسانی كه همین حرف را خواسته اند بگویند، مثال خواب را هم ذكر كرده اند. واقعا ما در عالم رؤیا لذت جسمانی می بریم بدون اینكه از بیرون تحریكی روی جسم ما شده باشد، الم جسمانی متحمل می شویم بدون اینكه از بیرون ضربه ای وارد شده باشد، یعنی در بیداری، از راه روح تنها لذت روحانی و الم روحانی می بریم، در عالم خواب به واسطه ی اینكه- به قول آنها- روح آزادی ای از بدن پیدا كرده، همان لذتهای جسمانی هم از داخل خود روح بر آن وارد می شود بدون اینكه جسم واسطه باشد. بنابراین از این نظر اشكالی نیست.

ولی آقای. . . باید توجه كنند كه كسانی كه ایراد می كنند حرفشان این است، می گویند: قرآن نمی گوید ما لذتمان لذت جسمانی و لذت روحانی است بلكه می خواهد بگوید این لذت جسمانی و لذت روحانی هم به همین شكلی است كه ما در بیداری می بریم. اگر این طور گفته اند، آن وقت سؤال سؤال قرآنی است كه قرآن نه فقط گفته الم جسمانی، می گوید ما از همین راه جسم الم جسمانی می بریم، به جهت اینكه: «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا اَلْعَذابَ» [2]. پس اصل مطلب شما درست است ولی اینكه آیا آن را با قرآن می شود تطبیق داد یا نداد محل اشكال است كه خالی از اشكال هم نیست.

مطلب دومی كه فرمودید، درست است. می گویند حد اكثر این است كه قرآن می گوید بهشت جسمانی، یعنی تنها روح نیست، بدنی هم هست ولی چه ضرورتی دارد كه حتما آن بدنی كه در آخرت با روح من متحد است عین این بدنی باشد كه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 819
این دنیا بوده؟ و اصلا بدنی كه در این دنیا بوده هیچ وقت عین خودش نبوده، در طول 60- 70 سال آن قدر عوض شده كه اگر همه ی آنچه را كه جزء بدن یك كسی بوده (آن چیزی كه به صورت فضولات، پوسته های بدن، ناخن و موی بدن خارج شده است) بخواهیم جمع كنیم، هر آدمی شاید مثلا به اندازه ی كوه ابو قبیس- یك كوه بزرگ- می شود، و حال آنكه شما الآن یك آدم 80- 90 ساله را كه با بدن امروز می بینید قطعا نسبت به بدن 60- 70 سال پیش چندین بار تغییر كرده است. حتی همان سلول عصبی هم كه می گویند نمی میرد كه یك سلول دیگر بجای آن بیاید، دائما در حال تبادل است، یعنی مرتب انرژی بیرون می دهد و انرژی جدید می گیرد و به هر حال بدنش را عوض می كند. پس این مطلب هم كه فرمودید مطلب درستی است ولی بازهم اگر كسی ایرادی داشته باشد- كه این دیگر ایراد زیادی نیست، آن اولی ایرادش قدری مشكل است- كه بگوید خیر، حتما باید همان بدن وقت مردن باشد، حرف درستی نیست، چون خود قرآن می گوید حتی پیری كه در 90 سالگی می میرد (كه یك موجود فرسوده است) در آن دنیا به صورت یك جوان محشور می شود. معلوم می شود كه عین این بدن نیست. اگر همان بدن در حالی كه مرده، باشد پس آدمی كه جوان می میرد در آن دنیا به صورت یك جوان باید محشور شود، اگر كسی پیر مرد باید به صورت پیر باشد، زشت مرد آنجا هم باید بدنش زشت باشد، در صورتی كه زشتها در آنجا زیبا می شوند و ای بسا از زیباها كه در آنجا زشت شوند. این سؤال دوم شما با جوابتان صد در صد درست است و سؤال اول هم با جوابی كه دادید درست است ولی اشكال دیگری در اینجا دارد كه می گویند از نظر قرآن نه تنها لذت و الم جسمانی است، از راه جسم هم هست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 820

[1] . بقیه تكرار همان حرفهایی است كه گفتیم.
[2] . نساء/56.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است