به نظر می رسد ما اول باید از اینجا شروع كنیم كه یك مطلب از نظر قرآن قطعی
و مسلّم است و قرآن روی آن خیلی اصرار دارد و آن این است كه یك قیامت كبرایی در
آینده ی مجهولی هست و قرآن اصرار دارد كه آینده ی قیامت را جز خدا كسی نمی داند:
«عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی» [1]در یك آینده ی مجهولی كه به هیچ نحو نمی شود آن را توقیت كرد و وقت
برایش معین كرد. در آن قیامت كبری مسأله تنها این نیست كه اوضاع دنیا و زمین و
آسمان به شكلی كه امروز هست باشد ولی فقط مرده ها یك دفعه از قبرها بیرون بیایند
برای حساب و كتاب. این حشر قبوری كه قرآن بیان كرده است (كه واقعا تعبیر قرآن
این است كه مرده ها زنده می شوند) مقرون است با یك تغییر كلی و اساسی در تمام
عالم، از خورشید و ستارگان و زمین و هر چه در زمین هست و آن موجودهای خیلی
عظیم و وسیع زمین كه چشم انسان را پر می كند و آدم باور نمی كند اینها دیگر طوری
بشوند مثل دریاها و كوهها، همه ی اینها را قرآن مثال ذكر می كند: آن یكی مثل پشم
زده شده باشد، آن یكی مثل غبار پراكنده باشد، نور از خورشید گرفته شود، ستارگان
منكدر شوند، خلاصه یك تغییر كلی در تمام عالمی كه ما آن را عالم طبیعت می شناسیم
[و در آسمان صورت می گیرد] . عالمی كه ما عالم طبیعت می شناسیم همین زمین
است و آنچه كه ما آسمان می نامیم مجموع خورشید و ستارگان است. دیگر چیزی
نمانده است كه قرآن روی آن دست نگذاشته باشد كه در آن قیامت كبری آن هم تغییر
می كند:
«یَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَیْرَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّماواتُ» [2]،
«وَ اَلسَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمِینِهِ» [3].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 644
از این جور تعبیرات خیلی زیاد است. منكرین زمان پیغمبر هم نسبت به قصه ی
حشر انسان از قبرها بوده كه اعتراض می كردند، یعنی این را یك امر ناشدنی و به قول
كسروی «نیارستنی» تلقی می كردند. قرآن هم با تكیه به قدرت خدا یا با تكیه به نظام
موجود (كه نظام موت و حیات است و مرده ها دائما بر روی این زمین زنده می شوند) یا
با تكیه به خلقت اوّلی (كه برگرداندن بعدی از ایجاد ابتدایی مهمتر نیست) و یا با این
نوع استدلال كه ما كه آفریدیم مگر عبث آفریدیم؟ به آنها جواب می دهد. پس یك
مسأله كه ما داریم مسأله ی قیامت كبری است.