در
کتابخانه
بازدید : 231157تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand معانی و مراتب امامت معانی و مراتب امامت
Expand امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص) امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص)
Expand بررسی كلامی مسأله ی امامت بررسی كلامی مسأله ی امامت
Expand آیه ی «الیوم یئس   » و مسأله ی امامت آیه ی «الیوم یئس » و مسأله ی امامت
Expand امامت در قرآن امامت در قرآن
Collapse امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام) امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از مجموع اینها ما به منطقی می رسیم كه اگر آن را قبول كنیم یك اساس دارد و اگر فرضا كسی آن را رد كند سخن دیگری است. این منطق غیر از این مسائل خیلی سطحی و پیش پا افتاده ای است كه مانند اغلب متكلمین بگوییم بعد از پیغمبر (ص) ابو بكر خلیفه شد و علی (ع) خلیفه ی چهارم شد. آیا علی باید خلیفه ی اول باشد یا مثلا چهارم؟ آیا شرایط امامت در ابو بكر جمع بود یا جمع نبود؟ و بعد برویم سراغ شرایط امامت به معنی شرایط زمامداری مسلمین. البته این مطلب یك مطلب اساسی است و شیعه از نظر شرایط زمامداری نیز ایرادهایی گرفته اند و ایرادهای بجایی هم گرفته اند ولی اصولا مسأله ی امامت را تحت این عنوان طرح كردن كه آیا شرایط امامت در ابو بكر جمع بود یا جمع نبود، صحیح نیست. اصلا خود سنی هم به چنین مقامی اقرار ندارد. خلاصه ی مطلب به عقیده ی اهل تسنن این است كه آنچه خدا درباره ی جنبه های ما وراء الطّبیعی انسان گفته از آدم و ابراهیم و. . . تا حضرت رسول، بعد از ایشان دیگر پایان یافت. از دوره ی حضرت رسول به این طرف، دیگر بشرها همه بشر عادی هستند، فقط علمایی هستند كه از راه تحصیل عالم شده اند و گاهی اشتباه می كنند و گاهی اشتباه نمی كنند، و زمامدارانی هستند كه بعضی از آنها عادلند و برخی فاسق. مسأله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 944
در این حدود قرار می گیرد. دیگر آن بابی كه ما داریم به نام باب حجتهای الهی، كسانی كه پیوند با دنیای ما وراء الطّبیعه دارند، [آنها ندارند و معتقدند كه ] با رفتن پیغمبر اصلا این بساط برچیده و تمام شد.

شیعه جواب می دهد كه [بعد از حضرت رسول ] مسأله ی رسالت و اینكه بشر دیگری بیاید و قانون و دین دیگری برای مردم بیاورد تمام شد. یك دین بیشتر نیست و آن اسلام است و با پیغمبر اسلام رسالت و نبوت ختم شد اما مسأله ی حجت و انسان كامل كه اولین انسان روی زمین چنین بود و باید آخرین انسان هم چنین باشد، هرگز در میان افراد بشر تمام نشده است. در میان اهل تسنن تنها طبقه ای از متصوفه ی آنها هستند كه این مسأله را قبول دارند منتها به نامهای دیگری. این است كه ما می بینیم متصوفه ی اهل تسنن با اینكه متصوف هستند، مسأله ی امامت را در بعضی از بیانهاشان طوری قبول كرده اند كه یك شیعه قبول می كند. محیی الدین عربی، اندلسی است و اندلس جزء سرزمینهایی است كه اهالی آن نه تنها سنی بودند بلكه نسبت به شیعه عناد داشتند و بویی از ناصبی گری در آنها بود. علتش این است كه اندلس را ابتدا امویها فتح كردند و بعد هم خلافت اموی تا سالهای زیادی در آنجا حكومت می كرد.

امویها هم كه دشمن اهل بیت بودند و لهذا در میان علمای اهل تسنن، علمای ناصبی، اندلسی هستند و شاید در اندلس شیعه نداشته باشیم و اگر داشته باشیم خیلی كم است. محیی الدین، اندلسی است ولی روی آن ذوق عرفانی ای كه دارد و معتقد است زمین هیچ گاه نمی تواند خالی از ولیّ و حجت باشد، نظر شیعه را قبول كرده و اسم ائمه علیهم السلام را ذكر می كند تا می رسد به حضرت حجت و مدعی می شود كه من در سال ششصد و چند محمد بن حسن عسكری را در فلان جا ملاقات كردم. البته بعضی از حرفهایی كه زده ضد این حرف است و اصلا سنی متعصبی است ولی در عین حال چون ذوق عرفانی همیشه ایجاب می كند كه زمین خالی از یك ولیّ به قول آنها (و به قول ائمه ی ما حجت) نباشد، این مسأله را قبول كرده و حتی مدعی مشاهده هم هست و می گوید من به حضور محمد بن حسن عسكری كه اكنون از عمرش سیصد و چند سال می گذرد و مخفی است رسیده و به زیارتش نائل شده ام.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 945
سؤال: مسأله ای كه مورد اختلاف شیعه و سنی است همان موضوع ولایت و خلافت است كه فرمودید و این متأسفانه بین اكثر شیعه هایی كه اطلاعی از مقام امامت ندارند هست و این ایراد را می گیرند كه چطور كلمه ی ولایت ذكر شده و كلمه ی خلافت در قرآن نیست و خلافت غیر از ولایت است. این بود كه بنده در جستجو بودم كه ببینم «مولا» را خلیفه هم ترجمه كرده اند یا خیر. در المنجد دیدم كه یكی از معانی مولا را خلیف نوشته است. در این صورت، این اشكالی كه می كنند به نظر بنده رفع می شود منتها چون «خلیف» ذكر می كند، خواستم ببینم كه خلیفه صحیح است یا خلیف؟ البته در قرآن «خلیفه» آمده است.

جواب: اینطور نیست. البته ما در قرآن كلمه ی خلیفه به این تعبیر نداریم ولی در احادیثی كه شیعه روایت كرده اند كلمه ی خلیفه زیاد آمده. كلمه ی خیلی مهمی نیست كه ما بخواهیم سر كلمه ی خلیفه [بحث كنیم ] .

- خلیفة الله. . .

استاد: خلیفة اللّه یك مسأله است و خلیفه ی پیغمبر مسأله ی دیگر. خلیفه یعنی جانشین. ما نباید اصرار داشته باشیم كه آیا این لفظ در قرآن یا سنت راجع به پیغمبر آمده یا نیامده، صحبت از معنی این مطلب است. معنی اش آمده، خواه لفظش آمده باشد و خواه نیامده باشد.

اما اینكه شما فرمودید معنی كلمه ی مولا «خلیف» باشد، معنایش این نیست. من خیال می كنم شما اشتباه فرموده اید، در آنجا خلیف نیست و «حلیف» است. حلیف یعنی همقسم، چون یكی از معانی مولا، ناصر و یاور است و عربها گاهی با همدیگر همقسم می شدند، قبائل همقسم می شدند كه به آنها می گفتند حلفا، یا دو نفر همقسم می شدند كه هر یك از آن دو را «حلیف» می خواندند. وقتی كه همقسم می شدند یار و یاور یكدیگر بودند. بنابراین كلمه ی مولا اگر به معنی حلیف آمده، باز معنای یاور را می دهد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 947
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است