یكی مربوط به داستان یوم الانذار است كه در اوائل بعثت پیغمبر اكرم آیه آمد:
«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ اَلْأَقْرَبِینَ» [1]خویشاوندان نزدیكت را انذار و اعلام خطر كن. هنوز پیغمبر
اكرم اعلام دعوت عمومی به آن معنا نكرده بودند. می دانیم در آن هنگام علی (ع)
بچه ای بوده در خانه ی پیغمبر. (علی علیه السّلام از كودكی در خانه ی پیغمبر بودند كه آن
هم داستانی دارد. ) رسول اكرم به علی (ع) فرمود غذایی ترتیب بده و بنی هاشم و
بنی عبد المطّلب را دعوت كن. علی (ع) هم غذایی از گوشت درست كرد و مقداری
شیر نیز تهیه كرد كه آنها بعد از غذا خوردند. پیغمبر اكرم اعلام دعوت كرد و فرمود من
پیغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم. من مأمورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و اگر
سخن مرا بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد. ابو لهب كه عموی
پیغمبر بود تا این جمله را شنید عصبانی و ناراحت شد و گفت تو ما را دعوت كردی
برای اینكه چنین مزخرفی را به ما بگویی؟ ! جار و جنجال راه انداخت و جلسه را بهم
زد. پیغمبر اكرم برای بار دوم به علی (ع) دستور تشكیل جلسه را داد. خود
امیر المؤمنین كه راوی هم هست می فرماید كه اینها حدود چهل نفر بودند یا یكی كم یا
یكی زیاد. در دفعه ی دوم پیغمبر اكرم به آنها فرمود هر كسی از شما كه اول دعوت مرا
بپذیرد، وصیّ، وزیر و جانشین من خواهد بود. غیر از علی (ع) احدی جواب مثبت
نداد و هر چند بار كه پیغمبر اعلام كرد، علی (ع) از جا بلند شد. در آخر پیغمبر فرمود
بعد از من تو وصیّ و وزیر و خلیفه من خواهی بود.