در
کتابخانه
بازدید : 231124تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse معانی و مراتب امامت معانی و مراتب امامت
Expand امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص) امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص)
Expand بررسی كلامی مسأله ی امامت بررسی كلامی مسأله ی امامت
Expand آیه ی «الیوم یئس   » و مسأله ی امامت آیه ی «الیوم یئس » و مسأله ی امامت
Expand امامت در قرآن امامت در قرآن
Expand امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام) امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
امامت، درجه و مرتبه ی سومی دارد كه اوج مفهوم امامت است و كتابهای شیعه پر است از این مطلب، و وجه مشترك میان تشیع و تصوف است. البته از اینكه می گویم وجه مشترك، سوء تعبیر نكنید، چون ممكن است شما با حرفهای مستشرقین در این زمینه روبرو شوید كه مسأله را به همین شكل مطرح می كنند. مسأله ای است كه در میان عرفا شدیدا مطرح است و در تشیع نیز از صدر اسلام مطرح بوده و من یادم هست كه كربن حدود ده سال پیش در مصاحبه ای كه با علامه طباطبایی داشت، از جمله سؤالاتی كه كرد این بود كه این مسأله را آیا شیعه از متصوفه گرفته اند یا متصوفه از شیعه؟ می خواست بگوید از این دو یكی از دیگری گرفته است. علامه طباطبایی گفتند متصوفه از شیعه گرفته اند، برای اینكه این مسأله از زمانی در میان شیعه مطرح است كه هنوز تصوف صورتی به خود نگرفته بود و هنوز این مسائل در میان متصوفه مطرح نبود، بعدها این مسأله در میان متصوفه مطرح شده است. پس اگر بنا بشود كه از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 849
این دو یكی از دیگری گرفته باشد، باید گفت متصوفه از شیعه گرفته اند.

این مسأله، مسأله ی «انسان كامل» و به تعبیر دیگر حجّت زمان است. عرفا و متصوفه روی این مطلب خیلی تكیه دارند. مولوی می گوید: «پس به هر دوری ولیّی قائم است» در هر دوره ای یك انسان كامل كه حامل معنویت كلی انسانیت است وجود دارد. هیچ عصر و زمانی از یك ولیّ كامل- كه آنها گاهی از او تعبیر به «قطب» می كنند - خالی نیست، و برای آن ولیّ كامل كه انسانیت را به طور كامل دارد مقاماتی قائل هستند كه از اذهان ما خیلی دور است. از جمله مقامات او تسلطش بر ضمائر یعنی دلهاست، بدین معنی كه او یك روح كلی است محیط بر همه ی روحها. باز مولوی در داستان ابراهیم ادهم- كه البته افسانه است- در این مورد اشاره ای دارد. او افسانه ها را ذكر می كند به اعتبار اینكه می خواهد مطلب خودش را بگوید. هدف او نقل تاریخ نیست، افسانه ای را نقل می كند تا مطلبش را بفهماند. [می گوید] ابراهیم ادهم به كنار دریا رفت و سوزنی را به دریا انداخت و بعد سوزن را خواست. ماهیها سر از دریا در آوردند در حالی كه به دهان هركدامشان سوزنی بود، تا آنجا كه می گوید:

دل نگه دارید ای بی حاصلان *در حضور حضرت صاحب دلان و تا آنجا كه می گوید آن شیخ (یعنی آن پیر) از اندیشه ی آن طرف واقف شد:

شیخ واقف گشت از اندیشه اش*شیخ چون شیر است و دلها بیشه اش مسأله ی ولایت در شیعه معمولا به آن معنای خیلی به اصطلاح غلیظش مطرح است، به معنی حجّت زمان كه هیچ زمانی خالی از حجّت نیست: «و لو لا الحجّة لساخت الارض باهلها» یعنی هیچ وقت نبوده و نخواهد بود كه زمین از یك انسان كامل خالی باشد، و برای آن انسان كامل مقامات و درجات زیادی قائل اند و ما در اغلب زیارتها كه می خوانیم، به چنین ولایت و امامتی اقرار و اعتراف می كنیم، یعنی معتقدیم كه امام دارای چنین روح كلی است. ما در زیارت می گوییم (این را همه ی ما همیشه می خوانیم و جزء اصول تشیع است) : «أشهد انّك تشهد مقامی و تسمع كلامی و تردّ سلامی» (تازه ما برای مرده اش می گوییم. البته از نظر ما مرده و زنده ی او فرقی ندارند، چنین نیست كه زنده اش اینطور نبوده و فقط مرده اش اینطور است) . من گواهی می دهم كه تو الآن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 850
وجود مرا در اینجا حس و ادراك می كنی، من اعتراف می كنم كه تو سخنی را كه من الآن می گویم: «السّلام علیك یا علیّ بن موسی الرّضا» می شنوی، من اعتراف می كنم و شهادت می دهم كه سلامی را كه من به تو می كنم: «السّلام علیك» تو به من جواب می دهی. اینها را هیچ كس برای هیچ مقامی قائل نیست. اهل تسنن (غیر از وهّابیها) فقط برای پیغمبر اكرم قائل هستند و برای غیر پیغمبر برای احدی در دنیا چنین علوّ روحی و احاطه ی روحی قائل نیستند. ولی این مطلب جزء اصول مذهب ما شیعیان است و همیشه هم آن را می گوییم.

بنابراین، مسأله ی امامت سه درجه پیدا می كند و اگر اینها را از یكدیگر تفكیك نكنیم، در استدلالهایی كه در این مورد هست دچار اشكال می شویم. لهذا تشیع هم مراتبی دارد. بعضی از شیعیان فقط قائل به امامت به همان معنی رهبری اجتماعی اند، می گویند پیغمبر (ص) علی (ع) را تعیین كرده بود برای رهبری بعد از خود و أبو بكر و عمر و عثمان بیجا آمدند. همین مقدار شیعه هستند و در آن دو مسأله ی دیگر یا اعتقاد ندارند و یا سكوت می كنند. بعضی دیگر، مرحله ی دوم را هم قائل هستند ولی به مرحله ی سوم نمی رسند. می گویند مرحوم آقا سید محمد باقر درچه ای، استاد آقای بروجردی در اصفهان منكر این مرحله ی سوم بوده، تا مرحله ی دوم پیش می آمده ولی از آن بیشتر اعتقاد نداشته است. اما اكثریت شیعه و علمای شیعه مرحله ی سوم را هم اعتقاد دارند.

ما اگر بخواهیم وارد بحث امامت بشویم باید در سه مرحله بحث كنیم: امامت در قرآن، امامت در سنت و امامت به حسب حكم عقل. در مرحله ی اول باید ببینیم آیا آیات قرآن در باب امامت دلالت بر امامتی كه شیعه می گوید دارد یا نه؟ و اگر دلالت دارد، آیا فقط امامت به معنی رهبری سیاسی و اجتماعی را می گوید یا امامت به معنی مرجعیت دینی و حتی امامت به معنی ولایت معنوی را هم می گوید؟ از این كه فارغ شدیم باید وارد بحث امامت در سنت بشویم، ببینیم كه در سنت پیغمبر (ص) راجع به امامت چه آمده؟ بعد مسأله را از نظر عقلی تجزیه و تحلیل كنیم كه عقل در هر یك از سه مرحله ی امامت چه چیز را قبول می كند؟ آیا می گوید از نظر رهبری اجتماعی حق با اهل تسنن است و جانشین پیغمبر (ص) باید به وسیله ی شورای مردم انتخاب شود یا اینكه پیغمبر جانشین خود را تعیین كرده است؟ همین طور در آن دوتای دیگر عقل چه می گوید؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 851
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است