در جلسه ی پیش مطلبی را عرض كردم كه البته من خودم شخصا به آن اعتقاد دارم و
آن را هم مطلب اساسی می دانم منتها این مطلب شاید از اركان تشیع به شمار نمی رود،
و آن اینكه آیا مقام پیغمبر اكرم فقط این بود كه دستورات الهی، اصول و فروع اسلام
به او وحی می شد؟ آن چیزی كه او می دانست فقط اسلام واقعی بود و دیگر ماورای
آن، شأن او نبود كه از جانب خدا بداند؟ و در مقام عمل و تقوا نیز آیا [فقط] در
مرحله ای بود مأمون و معصوم از خطا؟ همچنین آیا مقام ائمه علیهم السلام فقط این
است كه گرچه به ایشان وحی نمی شده است ولی اسلام را به وسیله ی پیغمبر (ص)
دریافت كرده اند و فروع و كلیات و جزئیات اسلام را همچنانكه پیغمبر به علمی كه
هیچ شائبه ی اشتباه در آن نبود می دانست آنها نیز می دانند و در مقام تقوا و عمل هم مأمون
و معصوم از خطا هستند؟ آیا فقط همین است یا چیزهای دیگری هم در شخص پیغمبر
و شخص امام وجود دارد؟ آیا در ماورای مسائل مربوط به دین و معارف، چه علومی را
می دانستند؟ آیا این سخن درست است كه اعمال بر پیغمبر عرضه می شود و حتی
اعمال مردم در زمان حیات هر امامی بر آن امام عرضه می شود به طوری كه مثلا الآن
امام زمان (ع) نه تنها بر شیعیان بلكه بر همه ی مردم حاضر و ناظر است و غافل نیست؟
حتی امام، حیّ و میّت ندارد، یعنی همان طور كه در جلسه ی پیش عرض كردم وقتی شما
به زیارت امام رضا (ع) می روید و می گویید: «السّلام علیك» در حد این است كه شما با
انسان زنده ای در این دنیا روبرو می شوید و می گویید: «السّلام علیك» ، همان مقدار
شما را شهود می كند. این همان مسأله ولایت است، ولایت معنوی.
در جلسه ی پیش عرض كردم در اینجا نقطه ی التقایی میان عرفان و تشیّع وجود دارد
یعنی فكرها خیلی به هم نزدیك است. اهل عرفان معتقدند در هر دوره ای باید یك
قطب، یك انسان كامل وجود داشته باشد و شیعه می گوید در هر دوره ای یك امام و
حجّت وجود دارد كه او انسان كامل است و. . . فعلا نمی خواهیم این بحث را مطرح
كنیم چون این مسأله مورد اختلاف ما و سنیها نیست. اختلاف تشیع و تسنن در آن دو
مسأله اول است، یكی مسأله ای كه ما اسمش را امامت در بیان احكام دین می گذاریم،
و دیگر امامت به معنی زعامت مسلمین.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 867