در
کتابخانه
بازدید : 231174تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand معانی و مراتب امامت معانی و مراتب امامت
Expand امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص) امامت و بیان دین بعد از پیغمبر (ص)
Collapse بررسی كلامی مسأله ی امامت بررسی كلامی مسأله ی امامت
Expand آیه ی «الیوم یئس   » و مسأله ی امامت آیه ی «الیوم یئس » و مسأله ی امامت
Expand امامت در قرآن امامت در قرآن
Expand امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام) امامت از دیدگاه ائمّه اطهار (علیهم السّلام)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی دیگر از احادیثی كه ایشان (خواجه نصیر) می فرمایند متواتر است و ملا علی قوشچی منكر اصلش نیست ولی می گوید خبر واحد است و باز اشخاصی نظیر میر حامد حسین در عبقات و آقای امینی در الغدیر و مخصوصا میر حامد حسین كه یك كتاب را به آن اختصاص داده (الغدیر به سایر احادیث زیاد نپرداخته) بدان پرداخته اند، حدیث منزلت است كه پیغمبر اكرم درباره ی علی (ع) فرمود: «انت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی» نسبت تو به من همان نسبتی است كه هارون به موسی داشت به استثنای نبوت. این جمله را پیغمبر اكرم هنگامی كه به غزوه ی تبوك می رفتند فرمود. غزوه ی تبوك در واقع لشكركشی بود نه جنگ. بعد از غزوه ی مؤته بود كه اولین و آخرین جنگ میان اعراب و رومیها در زمان پیغمبر بود و در شمال مدینه رخ داد. مركز امپراطوری روم شرقی همین اسلامبول (قسطنطنیّه ی) بود و سوریه هم دست نشانده و تحت الحمایه ی آنها بود. رومیها داشتند در سوریه خودشان را برای یك حمله به طرف مدینه آماده می كردند. پیغمبر اكرم مصلحت چنین دید كه یك لشكركشی تا مرز روم بكند و این كار را انجام داد [1].

به قول سیاسیون می خواست قدرت خودش را نشان بدهد كه ما آماده ایم. تا مرز روم رفتند و بعد هم برگشتند. رسول اكرم در این سفر علی (ع) را با خود نبرد و گذاشت در مدینه به عنوان جانشین خودش. علمای شیعه می گویند این كار به این دلیل بود كه پیغمبر می دانست در آنجا جنگی رخ نمی دهد. علی (ع) از اینكه در مدینه ماند دلتنگ شد، عرض كرد یا رسول الله! شما مرا اینجا می گذارید در ردیف زنها و بچه ها و با خود نمی برید؟ فرمود: «اما ترضی ان تكون (یا: انت) منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی» (می خواست بگوید من تو را به عنوان جانشین خود گذاشتم نه اینكه تو را در مدینه رها كرده و رفته باشم) یعنی هر نسبتی كه هارون به موسی داشت تو با من داری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 883
به استثنای نبوت. ما وقتی به قرآن مراجعه می كنیم تا ببینیم چه نسبتی میان هارون و موسی هست می بینیم در یك جا قرآن نقل می كند كه موسی در ابتدای كار خود از خدا چنین خواست: «رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی `وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی `وَ اُحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی `یَفْقَهُوا قَوْلِی» (تا اینجایش محل شاهد ما نیست) «وَ اِجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی» (وزیر اصلا یعنی كمك. وَزْر یعنی سنگینی، وزیر یعنی كسی كه مقداری از سنگینی را متحمل می شود. این اصطلاح معروف هم كه بعد پیدا شده به اعتبار این است كه وزیر معاون پادشاه بوده است. ) برای من كمك و همراهی از خاندانم تعیین كن. پیشنهاد هم می دهد (یعنی قبول كن) : «هارون اَخی» برادرم هارون را. «اُشْدُدْ بِهِ اَزْری» پشت مرا با او محكم كن «وَ اَشْرِكْهُ فی اَمْری» او را در این كار با من شریك گردان. «كَیْ نُسَبِّحَكَ كَثیراً وَ نَذْكُرَكَ كَثیراً» [2]تا بیشتر تو را تسبیح بگوییم و یاد كنیم یعنی بیشتر دین تو را رواج دهیم.

در جای دیگر قرآن می بینیم كه می فرماید موسی به هارون گفت (بعد از این جریان است) : «یا هارُونَ اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» [3]هارون! جانشین من باش در میان قوم من.

بنابراین وقتی پیغمبر می گوید: «انت منّی بمنزلة هارون من موسی» می خواهد بگوید همان نسبتی را كه هارون به موسی داشت و همه از طریق قرآن می دانند (وزیرش بود، پشتش به او محكم بود، شریك در كارش بود و جانشین او در قومش بود) ، تو با من داری «الاّ انّه لا نبیّ بعدی» به استثنای نبوت. اگر «الاّ انّه لا نبیّ بعدی» نبود، می گفتیم اینجا پیغمبر نظرش به یك امر از امور و به یك شباهت بالخصوصی است اما وقتی نبوت را استثناء می كند، كأنّه می خواهد بگوید در جمیع شئون (البته شئون اجتماعی نه شئون طبیعی كه هارون برادر طبیعی موسی بود، تو هم برادر طبیعی من هستی! ) این نسبت برقرار است، نسبتی كه هارون از ناحیه ی خدا در جمیع شئون الهی به موسی داشت تو نسبت به من داری.

جوابی كه اهل تسنن می دهند این است كه اگر چنین حدیثی متواتر باشد ما قبول داریم ولی متواتر نیست، واحد است. ولی همان طور كه عرض كردم علمایی نظیر میر حامد حسین در كتابهایشان ثابت می كنند كه این حدیث هم متواتر است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 884
سؤال: برداشتی كه بنده از پایان جلسه ی گذشته و تقریبا شروع جلسه ی امروز كردم این بود كه یك مرزی در ذهنم بین مسأله ی حكومت و امامت تا حدودی ایجاد شد. به این ترتیب كه آقای مطهری فرمودند امامت وظائفی به عهده دارد كه یك شعبه اش شعبه ی حكومت است. بنده نمی دانم غیر از حكومت، شعبات دیگرش چیست كه مسأله ی حكومت در آنها حل نشود و جریان را توجیه نكند؟ آنچه كه ما تا حالا از اسلام یاد گرفته ایم این است كه بین دنیا و آخرتمان یا اعمال دنیا و آخرتمان مرزی نیست. آنچه كه به عنوان اعمال اخروی بیان می شود به عنوان ضمانت برای عمل به اعمال دنیا و دخالت در زندگی دنیاست و اعمال دنیای ما برای كمال و بهتر كردن زندگی اجتماعی و استوار كردن حكومت اجتماعی بر جامعه می باشد. در قرآن هم می بینیم كه خدا بهترین مدال را به كسانی می دهد كه خواسته اند در اعمال عبادی خودشان زندگی دنیا و حاكمیت دنیا و دادن آن به دست عدالت را ثابت كنند.

بزرگترین ارزشها را برای جهاد قائل شده. در زندگی ائمه هم می بینیم كه تمام دستورات و روش زندگیشان توجیه كننده ی این بوده كه دنبال استیفای حقوق و به دست آوردن حق حاكمیت و حكومت بوده اند چه آنهایی كه علنا مبارزه می كردند و چه آنها كه یا در زندان و یا در مخفیگاه رهبریهای سازمانهای مخفی را داشتند.

این است كه بنده نمی توانم وظائف دیگری غیر از حكومت برای امامت توجیه كنم زیرا حكومت آنها بر همه ی اعمال امامت توجیه خواهد شد. خواستم توضیح بفرمایید.

جواب: شما مسأله ی مرز را خودتان مطرح كردید. من كه اصلا كلمه ی مرز را به كار نبردم و صحیح هم نمی دانم كه به كار برده شود. من عرض كردم كه امامت در میان شیعه در سطحی بالاتر از حكومت مطرح است كه حكومت یكی از شئون امامت خواهد بود و آن سطح بالاتر سطح بیان و توضیح اسلام و مرجع بودن برای احكام دین است در سطح عصمت و خطاناپذیری. ما می گوییم یكی از شئون پیغمبر اكرم حكومت بود.

این كه مرز نیست. یكی از شئونی كه پیغمبر اكرم در میان مردم داشت حكومت بود ولی این حكومت حكومت از ناحیه ی مردم و حقی نبود كه مردم به او داده باشند، حقی بود كه خدا به او داده بود به دلیل اینكه او بشری بود فوق بشرهای دیگر. [به عبارت دیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 885
پیغمبر] به دلیل اینكه مبیّن احكام الهی بود و با عالم غیب اتصال معنوی داشت، حكومت هم در میان مردم داشت. من كه نخواستم مرزی میان دنیا و آخرت قائل بشوم و تفكیكی كرده باشم میان امام و حاكم و بگویم امام مربوط به آخرت مردم است و حاكم مربوط به دنیای مردم. اگر من اینطور گفته بودم، ایراد شما وارد بود. ما می گوییم در میان شیعه مسأله ی دیگری مطرح است كه اگر آن مسأله را ثابت كنیم، حكومت هم خود به خود ثابت شده است. ما مقامی تالی مقام نبوت قائل می شویم كه با وجود و حضور آن مقام، دیگر سخنی از حكومت غیر مطرح نیست. همین طور كه با وجود پیغمبر سخنی از حكومت غیر مطرح نیست، با وجود امام در سطحی كه شیعه معرفی می كند نیز سخن حكومت غیر مطرح نیست. سخن حكومت به آن معنا كه امروز مطرح است، در وقتی مطرح است كه ما فرض كنیم امامی در دنیا وجود نداشته باشد یا مثل زمان ما امام غائب باشد، و الاّ با وجود و حضور امام در سطحی كه شیعه می گوید تكلیف مسأله ی حكومت خود به خود روشن شده است.

سؤال: آیا اهل تسنن روایت مربوط به غدیر خم را واحد می دانند و متواتر نمی دانند یا آن روایتی را كه فرمودید حضرت رسول (ص) فرمودند: سلام كنید به علی كه امیر شماست؟ جواب: این قسمت از روایت غدیر را كه: «من كنت مولاه فهذا علیّ مولاه» شاید حتی سنّیها هم نتوانند انكار كنند كه متواتر است گواینكه ملا علی قوشچی می گوید این قسمت هم متواتر نیست. این قسمت آن قدر زیاد نقل شده كه اهل تسنن هم [تواتر آن را] انكار نمی كنند [4]. عده ی بسیار زیادی بوده اند كه قسمت اولش را هم كه می فرماید: «الست اولی بكم من انفسكم» نقل كرده اند. شیعه این قسمت را هم متواتر می داند. ولی حدیث «سلّموا علی علیّ بامره المؤمنین» را سنیها هیچ قبول ندارند كه متواتر باشد و می گویند این خبر واحد است. شاید ما هم نتوانیم متواتر بودن این حدیث را اثبات كنیم (حالا من درست نمی دانم) و لزومی هم ندارد ولی تواتر اصل این مطلب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 886
كه پیغمبر فرمود: «الست اولی بكم من انفسكم» و مردم گفتند: «بلی» و بعد فرمود: «من كنت مولاه فهذا علیّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» [5]از نظر ما بدیهی است. بعلاوه علمای اهل تسنن در این گونه مسائل اتفاق نظر ندارند كه همه گفته باشند این خبر متواتر است یا همه گفته باشند واحد است. بعضی از ایشان گفته اند خبر واحد است و بعضی دیگر گفته اند خبر متواتر است ولی معنایش آن نیست كه شیعه می گوید بلكه پیغمبر فرمود هر كس كه دوست من است و مرا دوست دارد، علی را هم دوست داشته باشد. ما می گوییم این چه حرفی است كه پیغمبر در غدیر خم مردم را جمع كند كه هر كس مرا دوست دارد علی را هم دوست داشته باشد! این، چه خصوصیتی دارد؟ علی را فقط دوست داشته باشید؟ ! مخصوصا با ضمیمه شدن «الست اولی بكم من انفسكم» و نیز با توجه به كلمه ی «مولا» كه اساسا در هیچ جا به معنی دوست نیامده است.

سؤال: آیا آیه ی «اَلْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً» بعد از واقعه ی غدیر خم نازل شده است؟ جواب: خیر، در غدیر خم بوده است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 887

[1] . ما در سال گذشته به خیبر رفتیم و هیچ نمی دانستیم كه بین مدینه تا خیبر و بین مدینه تا تبوك این قدر فاصله است. از مدینه تا تبوك در جاده ی شوسه و مستقیم درست صد فرسخ یعنی ششصد كیلومتر است و شاید در آن جاده های قدیم بیشتر هم بوده و از مدینه تا خیبر شصت فرسخ است. واقعا تعجب كردیم كه این چه قدرت و همتی بوده است كه با وسائل آن روز این راه را طی كرده اند.
[2] . طه/25- 34.
[3] . اعراف/142. [این بخش از آیه به طور كامل به این صورت است: «وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» . ]
[4] . علت زیاد نقل شدن این قسمت آن است كه در آن زمان از سخن پیغمبر نسخه برداری نمی كردند كه همانجا بنویسند بلكه به ذهنشان می سپردند. طبعا آن جمله ای از این حدیث كه بیش از هر جمله ی دیگر به یاد افراد می ماند آنجایی است كه اسم علی (ع) برده شده: «من كنت مولاه فهذا علیّ مولاه» .
[5] . سفینة البحار، ج /2ص 306.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است