در
کتابخانه
بازدید : 680232تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Collapse اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
مقدمه
Collapse مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات
Expand مقاله ی ششم ادراكات اعتباری مقاله ی ششم ادراكات اعتباری
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
دانشمندان مادّیت تحولی 1می گویند همه ی این نظریات گذشته كه از بیان سابق نتیجه گرفته شده و اساس منطق جامد را می چیند منطق خود را روی سه اصل زیرین استوار می نماید:

(1). فلسفه ی مادی جدیدی كه به نام «ماتریالیسم دیالكتیك» خوانده می شود و دو شخصیت معروف به نام كارل ماركس ( karl marx ) و فردریك انگلس ( Friedrich Engels ) بانیان اصلی آن به شمار می روند دارای یك تئوری فلسفی و یك روش منطقی است. تئوری فلسفی وی «ماتریالیستی» است كه وجود را مساوی با ماده می داند و وجود ماوراء مادی را منكر است، و روش منطقی وی شیوه و روش خاصی است كه در طرز تحقیق و راه یافتن به معرفت طبیعت پیش گرفته و معتقد است كه تنها با این روش و این طرز تحقیق است كه می توان طبیعت را شناخت و به آن معرفت حقیقی حاصل كرد. این روش تحقیق كه همان روش دیالكتیكی ماركسیستی است عبارت است از طرز تفكر مبتنی بر چند اصل از اصول كلی كه حاكم بر طبیعت است و به عقیده ی آنان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 354
1. «اصل عینیّت» یعنی هر چیز خودش عین خودش می باشد.

(2). «اصل ثبات» یعنی هر شیئی در لحظه ی دومی همان است كه در لحظه ی اولی بود.

(3). «اصل امتناع اجتماع ضدّین» یعنی وجود و عدم یكجا گرد نمی آیند (اجتماع نقیضین را كه اجتماع صدق و كذب یا اجتماع سلب و ایجاب از یك جهت حقیقی بوده باشد تبدیل به متناقضین سپس تبدیل به ضدین كرده اند و معنی وجود و

یگانه طرز تفكر و شیوه ی مطالعه ای كه طبیعت و اجزاء طبیعت را آن طور كه هست می شناساند همانا مطالعه ای است كه طبق این اصول صورت بگیرد. این اصول از این قرار است:

الف. ماهیت هر چیزی عبارت است از رابطه ی آن چیز با سایر اجزاء طبیعت. هیچ چیز و هیچ جزئی از اجزاء طبیعت به خودی خود قابل شناسایی نیست و بنابراین اگر موجودی از موجودات طبیعت را بخواهیم مطالعه كنیم باید مجموع ارتباطات وی را با سایر اشیاء به دست آوریم و آن را در تحت تأثیر محیط مخصوصی كه خواه ناخواه ماهیت او را تحت نفوذ گرفته است مطالعه كنیم. استالین (1879- 1953) در جزوه ی ماتریالیسم دیالكتیك و ماتریالیسم تاریخی می گوید:

«متد دیالكتیكی معتقد است كه هیچ گونه پدیده ای در طبیعت منفرداً و بدون در نظر گرفتن روابط آن با سایر پدیده های محیطش نمی تواند مفهوم واقع شود زیرا پدیده ها در هر رشته از طبیعت كه تصور كنیم وقتی خارج از شرایط محیط در نظر گرفته شوند به امری بی معنی تبدیل خواهند شد. »
این اصل به عنوان «اصل تبعیت جزء از كل» و یا «اصل تأثیر متقابل» و یا «اصل پیوستگی عمومی اشیاء» خوانده می شود.

ب. همه چیز دائما در تغییر و حركت و شدن است. سكون وجود ندارد و فكر نیز كه از خواص طبیعت است تابع همین قانون تغییر و حركت است. انگلس می گوید:

«دنیا را نباید به صورت مخلوطی از اشیاء ثابت و تمام شده تصور نمود، بلكه دنیا عبارت است از مخلوطی از سیرهای تحولی كه در آن موجوداتی كه ظاهراً ثابت می باشند و همچنین انعكاس این موجودات در ضمیر انسان كه همان افكار باشد دائماً در حال سیر تحولی و انهدام می باشند. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 355
عدم را از معنی ایجاب و سلب توسعه داده و به مورد قوه و فعل شامل گرفته و سپس این تعبیر و تفسیر را نموده اند) .

ولی پس از اینكه علم امروزه با پیشرفت شگرف و تازه ی خود قانون تحول و تكامل عمومی را سر و صورت داده و سازمان تز و آنتی تز و سنتز (بودن- نبودن-

این اصل معمولاً «اصل تغییر» یا «اصل حركت» یا «اصل تكامل» خوانده می شود.

ج. تغییر و حركت همواره به حالت یكنواخت نیست، لحظاتی فرا می رسد كه این تغییرات تدریجی حالت شدید و انقلابی به خود می گیرد و منجر به تغییر در كیفیت می شود. استالین می گوید:

«دیالكتیك بر خلاف متافیزیك سیر تكاملی را یك جریان ساده ی نشو و نما كه در آن تغییرات كمّی منجر به تغییرات كیفی نشود نمی داند بلكه تكامل را از تغییرات كم اهمیت و پنهانی كمّی می داند كه به تغییرات كیفی آشكار و اساسی منتهی می گردد. »
این اصل معمولاً به نام «اصل جهش» خوانده می شود.

د. حركت تكاملی اشیاء در نتیجه ی تناقضات و تضادهایی كه در داخل اشیاء وجود دارد صورت می گیرد. استالین می گوید:

«متد دیالكتیك بر آن است كه جریان تكامل پست به عالی نتیجه ی تكامل و توسعه ی هماهنگ پدیده ها نبوده بلكه بر عكس در اثر بروز تضادهای داخلی اشیاء و پدیده ها و در طیّ یك «مبارزه» بین تمایلات متضاد كه بر اساس آن تضادها قرار گرفته است انجام می گیرد. » ژرژپولیتسر در اصول مقدماتی فلسفه می گوید:

«نه تنها امور به یكدیگر تبدیل می شوند بلكه هیچ امری به تنهایی و همان كه هست نمی ماند و عبارت از چیزی خواهد بود كه شامل ضد خودش نیز هست و هر چیز آبستن ضد خود می باشد. امور عالم در عین حال هم خود و هم ضد خود می باشند. . .

تغییر و تحول امور از آن جهت است كه دارای تضاد می باشند و تحول از آن جهت دست می دهد كه هیچ چیز با خودش سازگار نیست. تخمی كه در زیر مرغ است در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 356
شدن) را تأسیس نمود دیگر تكیه گاهی برای سه اصل نامبرده ی متافیزیك و منطق وی نمانده و از ارزش دیرین خود افتاده اند زیرا به موجب سازمان نامبرده هر موجودی واقعیت بود و هستی خود را داراست كه حافظ وضع فعلی او می باشد و چون در تبدل

داخل خود دو قوه دارد: یكی آنكه می خواهد تخم را به حالت خود نگه دارد، دیگری آنكه می خواهد تخم را تبدیل به جوجه كند؛ از این رو تخم با خودش سازگار نیست. . . چیزی كه از «نفی» مشتق می شود حالت اثبات پیدا می كند. جوجه اثباتی است كه از نفی تخم خارج می شود. این یكی از مراحل تكامل است. مرغ از تغییر جوجه به وجود می آید و در خلال این تحول بین قوایی كه می خواهند جوجه را به همین حال نگه دارند و قوایی كه می خواهند جوجه را به مرغ تبدیل كنند كشمكش است. مرغ نفی جوجه است و جوجه به نوبه ی خود محصول نفی تخم می باشد. پس مرغ نفی در نفی است و این شیوه ی عمومی تكامل دیالكتیكی است:

(1). اثبات كه «تز» نام دارد (حكم)
(2). نفی: «آنتی تز» (ضد حكم)
(3). نفی در نفی: «سنتز» . »
این اصل معمولاً به نام «اصل تضاد» یا «اصل مبارزه ی اضداد» خوانده می شود.

همان طوری كه گفته شد تئوری فلسفی ماتریالیسم دیالكتیك بر اساس مادیت و نفی وجود ماوراء مادی قرار دارد و طرز تفكر منطقی وی براساس اصول چهار گانه ی فوق می باشد. ما در این مقاله كه افكار و ادراكات و كیفیت پیدایش تكثر در ادراكات را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ایم از موضوع بحث خارج نشده وارد انتقاد تئوری ماتریالیستی و بحث در اطراف اصول چهارگانه ی دیالكتیك نمی شویم. آنچه مربوط به تئوری كلی فلسفی است به طور مشروح در مقاله ی 14 و آنچه مربوط به توجیه قوانین كلی و اصول عمومی حاكم بر طبیعت است در مقاله ی 10 بیان خواهیم كرد. هر یك از اصول چهار گانه ی دیالكتیك كم و بیش از قدیم و جدید در مقام توجیه قوانین عمومی طبیعت طرفدارانی داشته و دارد و بعضی از آن اصول با قطع نظر از نقطه های ضعفی كه در منطق مادیین است قابل قبول است و ما مفصلاً در مقاله ی 10 در این خصوص گفتگو خواهیم كرد. آنچه مربوط به این مقاله است كه در متن بیان شده عقاید و نظریاتی است كه طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك روی اصول چهارگانه ی فوق و روی تئوری ماتریالیستی خود درباره ی «ادراكات» و «افكار» اظهار داشته اند. در اینجاست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 357
است نبود و نیستی خود را همراه خود داشته و می پرورد و از مجموع این هستی و نیستی و بود و نبود، موجود دیگر پیدا می شود و در عین حال كه مراتب سه گانه (بود و نبود و شد) به سه مرحله ی مترتب این موجود متعلق می باشد از مرحله ی دوم وی (نبود)

كه منطق مادیین یك منظره ی عجیب و وضع مخصوص به خودی پیدا می كند. اصول كلی آن عقاید از این قرار است:

الف. هیچ چیز خودش خودش نیست. هر چیز خودش غیر خودش است. اگر بگوییم «الف الف است و غیر الف نیست» غلط است زیرا این طرز فكر یكی از آنجا سرچشمه می گیرد كه اشیاء را از یكدیگر جدا و بی رابطه فرض كنیم ولی مطابق اصل اول دیالكتیك هیچ چیزی (نه در خارج و نه در فكر) ماهیتی جدا از ماهیت سایر اشیاء ندارد، ماهیت هر چیزی مجموعه ی ارتباطات متقابل آن شئ است با سایر اشیاء، و یكی از آنجا كه برای اشیاء ماهیتی ثابت (چه در فكر و چه در خارج) فرض كنیم. ژرژ پولیتسر می گوید:

«یكسان بودن به معنای یكجور ماندن و تغییر شكل ندادن است. اكنون باید دید كه از این خاصیت متافیزیك (اصل یكسان بودن) چه نتایج عملی به دست می آید. وقتی بهتر دیدیم كه موجودات را لایتغیر بشمریم خواهیم گفت زندگی زندگی و مرگ هم مرگ. »
آنچه متافیزیك قائل است در مورد یكسان بودن و در مورد اینكه هر چیزی خودش فقط خودش است، در مورد مفاهیم و تصورات ذهنی است نه در مورد اعیان خارجی. متافیزیك می گوید هر مفهومی در ذهن، منعزل از مفهوم دیگری است و تصور هر چیز غیر از تصور دیگری است؛ تصور زندگی غیر از تصور مرگ و تصور سفیدی غیر از تصور جسم و. . .

این خاصیت از برای تصورات از آنجا حاصل می شود كه تصورات خاصیت مادی ندارند و اگر تصورات مادی بودند تصور هر چیز با تصور هر چیز دیگر یكی می شد یعنی واقعاً از هیچ چیزی تصور تشخیص دهنده ای نداشتیم. مادیین روی اصل قانون عمومی حركت كه افكار را مشمول آن می دانند و اصل اینكه ادراكات نیز تحت تأثیر محیط تغییر ماهیت می دهند چاره ای ندارند كه این اصل متافیزیك را انكار كنند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 358
نیز شروع كرده و منطبق می شوند یعنی «نبود» ، «بود» و «شد» ، «نبود» می شود و یك وجود بعدی كه از «شد» به واسطه ی تبدل به وجود آمده «شد» می شود و به همین قیاس. . .

این اصل كه مادیین منكر آن در فكر هستند به نام اصل «عینیّت» یا اصل «هویّت ( identity ) » خوانده می شود و یكی از اصول و پایه های اولیه ی فكر بشر است.

روان شناسی جدید نیز وجود این اصل فكری را تصدیق كرده است. این اصل نسبت به تصورات ذهنی همان مقامی را دارد كه اصل امتناع تناقض در تصدیقات. همان طوری كه اگر اصل امتناع تناقض را از فكر بشر بیرون بكشیم هیچ حكمی نسبت به هیچ قضیه ای استقرار پیدا نخواهد كرد همچنین اگر این اصل را از فكر بشر بیرون بكشیم هیچ تصوری نسبت به هیچ چیز نخواهیم داشت زیرا لازم می آید كه در فكر ما تصور هر چیزی عین تصور همه چیز بوده باشد.

اصل تبعیت جزء از كل یا اصل تأثیر و رابطه ی متقابل در طبیعت، مورد قبول دانشمندان است و به اقرار و اعتراف خود مادیین اولین بار این اصل از طرف افلاطون و ارسطو ابراز شد لكن آنچه الآن هم مورد قبول دانشمندان است نه به این معنی است كه ماهیت هر چیزی مجموعه ی ارتباطات آن شئ است با سایر اشیاء، و بالخصوص این اصل آن نتیجه ی بی معنی را در مورد تصورات و افكار نمی دهد. خود مادیین نیز بالفطره اصل عینیت را در افكار و تصورات قبول دارند زیرا آنان می گویند:

هر پدیده ای مجموع روابط و مناسبات خودش است با سایر پدیده های مجاورش.

پس آنان نیز قبول دارند كه هر پدیده ای كه در صدد تحقیق روابط و مناسبات آن باشند در فكر «خودی» دارد كه شخص تحقیق كننده به دنبال تعیین روابط و مناسبات همان خود پدیده است (نه غیر آن) با سایر پدیده ها. مادیین نیز بالفطره اعتراف دارند كه فكر در هر چیز عین فكر درباره ی همه چیز نیست و تحقیق علمی درباره ی هر پدیده عین تحقیق علمی درباره ی سایر پدیده ها نیست و این خود، اعتراف به اصل «عینیت» است و همان طوری كه در متن بیان شده «عینیت به طوری لزوم عمومی با مفاهیم دارد كه حتی سلب عینیت نیز بعینه مستلزم اثبات عینیت است» زیرا هر گاه شخص در صدد انكار عینیت بر آید همان عین عینیت و خود او را می خواهد نفی كند نه چیز دیگر را، پس در فكر آن كسی كه در صدد انكار اصل عینیت بر می آید مفهوم عینیت همان مفهوم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 359
با این ترتیب، دیگر موردی برای اصل ثبات و عینیت و امتناع اجتماع ضدین نمی ماند. دانشمندان مادی با اتكاء به این نظریه، پس از این بیان اجمالی، به یكی یكی از بدیهیات و همچنین به نظریاتی كه در ابواب مختلفه ی منطق اثبات شده

عینیت است نه چیز دیگر.

انگلس در كتاب لودویك فویرباخ ( Leudwick Feuerbach ) دیالكتیك را تعریف می كند و می گوید كه آن عبارت است از «علم قوانین حركت، چه در جهان خارجی چه در اندیشه ی انسانی» . آیا در فكر انگلس دیالكتیك دیالكتیك است یا چیز دیگر؟ آیا آنگاه كه در صدد تعریف دیالكتیك است دیالكتیك در فكر وی مثلاً متافیزیك است و هزارها چیز دیگر یا آنكه در فكر وی دیالكتیك فقط دیالكتیك است؟ ب. روی قانون عمومی حركت و تغییر، تمام افكار و احكام ذهنی نیز در جریان و تغییرند و هیچ فكر ارزش دائمی ندارد و لهذا «حقیقت» موقت است و هیچ فكری از افكار حقیقی صحت مطلق و دائم ندارد. انگلس در كتاب لودویك فویرباخ می گوید:

«به این ترتیب انسان برای همیشه از خواستن راه حل های قطعی و حقایق دائمی خود داری می كند و متوجه جنبه ی محدود هر نوع معلوماتی می باشد كه این معلومات تابع شرایطی می باشد كه در آن شرایط حاصل شده است. »
در مقاله ی 3 اثبات شد كه افكار و ادراكات، خصائص عمومی ماده را ندارند، و در مقدمه و پاورقی مقاله ی 4 راجع به این جهت كه آیا حقیقت موقت است یا دائمی، و آیا حقیقت متحول و متكامل است، به حد كافی استدلال شد (رجوع شود) در اینجا همین قدر می گوییم كه آیا تئوری فلسفی ماتریالیسم دیالكتیك و اصول منطقی آن، حقایق اند یا نه و اگر حقایق اند آیا حقایق دائمی هستند و جهان هستی و قوانین طبیعت را برای همیشه توجیه می كنند یا نه؟ اگر اصلاً حقیقت نیستند پس مادیین چه ادعایی دارند؟ ! و اگر حقیقت اند آیا موقت اند و ارزش موقت دارند و روی قانون تكامل و مثلث «تز و آنتی تز و سنتز» تبدیل به ضد خود شده یا می شوند؟ پس اینهمه جار و جنجال و هو یعنی چه و چرا لنین می گوید: «نمی توان هیچیك از قسمتهای اصلی فلسفه ی ماركسیسم را كه كاملاً با فولاد ساخته شده تغییر داد» ؟ ! و اگر این تئوری فلسفی و آن اصول منطقی حقایق دائمی هستند پس این نظریه كه «هر حقیقتی موقت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 360
حمله نموده و بی ارزشی آنها را با بیانهایی كه از این بیان سرچشمه می گیرند ابطال نموده؛ مثلاً در مورد «حد» می گویند حد كه منطق متافیزیك می گوید كه مجموعه ی اجزای مهیت شئ، معرف اوست وقتی می تواند درست بوده باشد كه شئ مهیتی جدا

است» غلط است.

بعلاوه خود این حكم كه «هر حقیقتی موقت است» آیا حقیقت است یا نیست؟ اگر حقیقت است آیا موقت است یا دائمی؟ اگر دائمی است پس تمام حقیقتها موقت نیستند و مورد استثناء پیدا شد و اگر موقت است پس به طور كلی و مطلق و دائمی نمی توان گفت تمام حقیقتها موقت است. اساساً لازمه ی این نظریه فرو رفتن در شك مطلق و دم فرو بستن و خود داری از هر گونه اظهار نظر درباره ی هر چیزی است. حتی درباره ی حقایق تاریخی هم نمی توان اظهار نظر قطعی كرد زیرا هر حقیقت تاریخی، فكری است كه در مغز جای دارد و مشمول قانون تغییر و تبدیل است و مثلاً این فكر كه «انقلاب اكتبر در 1917 میلادی بوده» برای مدت موقتی حقیقت است و بعد از چندی ارزش حقیقی خود را از دست می دهد. اساساً روی نظریه ی «تغییر فكر» حتی حقیقت موقت هم معنی ندارد یعنی هیچ فكر برای یك مدت موقت نیز نمی تواند باقی بماند زیرا جریان و تغییر و حركت، لاینقطع است و هیچ چیز در لحظه ی دوم آن نیست كه در لحظه ی اول بوده.

حقیقت این است كه اگر برای فكر و ادراكات، وجود متغیر و گذران و سیال قائل شویم ناچار باید امكان علم را منكر شویم و همه چیز را مجهول بدانیم و همان طوری كه در متن بیان شده باید گفت «همه چیز مجهول است و حتی خود این قضیه كه «همه چیز مجهول است» نیز مجهول است» .

از این جهت است كه حكما از دیر زمان دریافته اند كه نحوه ی وجود ادراكات غیر از نحوه ی وجود حركت و تغییر است. ما در پاورقیهای همین مقاله صفحه ی 277 گفتیم كه وجود مادی شاغل مكان و متغیر در زمان، خودش از خودش پنهان و محتجب است و ما كه اشیاء مكانی و زمانی همه را در جای خود و در مرتبه ی خود درك می كنیم از آن جهت است كه ادراكات ما دارای ابعاد مكانی و زمانی نیستند و حتی خود حركت را كه هیچ جزء مفروضی از آن با جزء مفروض دیگر در زمان مجتمع نیستند از آن جهت می توانیم درك كنیم كه فكر ما می تواند در ظرف خود به جزء متقدم و جزء متأخر- جزء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 361
از دیگر مهیات داشته باشد و حال آنكه چنین نیست؛ وقتی می تواند درست بوده باشد كه مهیت شئ در یك حال ثابت بماند و حال آنكه چنین نیست؛ وقتی می تواند درست بوده باشد كه شئ ضد خود را نداشته باشد و حال آنكه چنین نیست.

گذشته و جزء رونده- احاطه پیدا كند و همه را همان طور كه هستند در جای خود و در مرتبه ی خود در ظرف خویش بگنجاند و اگر فرضاً افكار و ادراكات نیز وجود جمعی و احاطی نمی داشتند ادراك میسر نبود.

از یك اشتباه جلوگیری می كنیم: ما نمی خواهیم مانند بعضی از فلاسفه ی اروپا ادعا كنیم كه ادراك كردن مستلزم ساكن فرض كردن اشیاء است، بلكه بر عكس، نظریه ی ما این است كه ادراك و مطالعه ی حركت و تغییر واقعی اشیاء از آن جهت برای ذهن میسر است كه خود ذهن دارای وجهه ی ثابت و جمعی و احاطی است.

ج. بین وجود و عدم، و نفی و اثبات اختلافی نیست. یك چیز ممكن است موجود باشد و در عین حال معدوم باشد. یك قضیه ممكن است راست باشد و در عین حال دروغ باشد. بین راست و دروغ، و صحیح و غلط، و نفی و اثبات اختلافی نیست. ژرژ پولیتسر می گوید:

«در نظر متافیزیسین موجودات و انعكاس آنها در مغز و ادراكات، مسائل جداگانه ای هستند كه بایستی تك تك و پشت سر هم به طرز ثابت و منجمد و جدا از تغییرات مورد مطالعه قرار گیرند و آنتی تز (ضد حكم) را بلاواسطه و جدا از حكم می داند، یا می گوید بله، بله؛ یا می گوید نه، نه؛ و غیر از آن عقیده ای جایز نیست. به تصور او از بودن و نبودن یكی را باید انتخاب كرد. . . »
انگلس در كتاب لودویك فویرباخ می گوید:

«همچنین انسان، دیگر از تناقضاتی كه به موجب علوم ماوراء الطبیعه ی قدیم، ثابت و تغییر ناپذیر قلمداد شده بود از قبیل ضدیت، درست و نادرست، خیر و شر، یكسان و متغایر، حتمی و اتفاقی و غیره واهمه ای ندارد. می دانیم كه این تناقضات دارای ارزشی نسبی است و آنچه امروز «درست» تلقی می شود جنبه ی نادرست و مستتری دارد كه بعدها ظاهر خواهد شد و آنچه كه امروز «نادرست» تلقی می شود جنبه ی درستی هم دارد كه در اثر آن در قدیم «درست» تلقی می شد. آنچه كه ما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 362
و مثلاً در مورد شكل اول قیاس اقترانی می گوید: در مثال معروف «هر انسان حیوان است و هر حیوان حساس است پس هر انسان حساس است» وقتی این شكل این نتیجه را داده و انسان حساس خواهد بود كه انسان مهیتی جدا از دیگر

واجب الوقوع می دانیم مركّب از وقایع كاملا اتفاقی است و آنچه را كه ما اتفاقی می دانیم فقط ظاهری است كه در زیر آن وجوب و لزوم پنهان شده است. »
فلسفه ی مادی جدید چون در طبیعت قائل به اصل مبارزه ی اضداد و تبدیل شئ به ضد خود است و از طرفی هم افكار را صرفاً مادی می داند و از طرف دیگر بین تضاد و بین تناقض و ایجاب و سلب فرق نگذاشته، اصل امتناع تناقض را در افكار منكر می شود و البته گرفتاری در یك بن بستهایی (رجوع شود به صفحات 227- 228) نیز كمك كرده است تا این فلسفه خود را مجبور دیده است كه یكباره این اصل مسلّم فكری را انكار كند و مدعی شود مانعی نیست كه یك چیز هم راست باشد و هم دروغ، هم صحیح باشد و هم غلط.

ما قبلاً توضیح دادیم كه با صرف نظر كردن از اصل امتناع تناقض، اساس تمام علوم واژگون خواهد شد. همان طوری كه گفتیم قانون علمی برای ذهن بشر یعنی گرایش ذهن به یك قضیه ی خاص و اعراض از طرف مقابلش. خود شما كه در فكر خود یك تئوری فلسفی را پذیرفته اید و ادعا می كنید «وجود مساوی است با ماده» لابد در ذهن خود به این قضیه گرایش پیدا كرده اید و از مقابل این قضیه كه «وجود مساوی نیست با ماده» اعراض كرده اید؛ و همچنین هر یك از اصول چهار گانه ی دیالكتیك را كه پذیرفته اید ناچار از نقطه ی مقابل این اصول اعراض كرده اید. پس شما هم در مورد تئوری فلسفی و اصول منطقی خود گفته اید بله، بله؛ و نسبت به تئوری فلسفی و اصول منطقی متافیزیك گفته اید نه، نه.

از علوم مثال می آوریم. ما در ریاضیات زحمت می كشیم و برهانی برای یك مسأله اقامه می كنیم و نتیجه ای اثبات می كنیم و ناچار ذهن آن نتیجه را می پذیرد و از نقطه ی مقابل آن نتیجه اعراض می كند زیرا آن نتیجه را با نقطه ی مقابلش قابل جمع نمی داند. همان طوری كه در متن بیان شده «چگونه متصور است كه در مورد نظریه ای، برهانی اقامه شده و نتیجه ای را اثبات نماید و در عین حال تكذیب نتیجه به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 363
مهیات داشته باشد و انسان انسان بماند و غیر انسان نباشد، و حال آنكه اینجور نیست. و در غیر این دو مورد نیز نظیر این اشكالات را كرده اند و چنانكه روشن است همه ی آنها از تقریر سه اصل نامبرده كه دیالكتیك نفی می نماید سرچشمه می گیرند.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است