در
کتابخانه
بازدید : 680008تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Collapse اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
مقدمه
Collapse مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات
Expand مقاله ی ششم ادراكات اعتباری مقاله ی ششم ادراكات اعتباری
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ما اكنون به گفتگوی اساسی در اطراف سازمان «تز- آنتی تز- سنتز» نمی پردازیم و شرح كامل اجزای این نظریه ی تازه را به مقاله ای كه به خواست خدای یگانه به عنوان «قوه و فعل» خواهیم نگاشت موكول می نماییم.

ما در آنجا با روشن ساختن معنای حركت عمومی روشن خواهیم ساخت كه این مسأله عیناً مضمون همان تفسیری است كه فلاسفه دیر گاهی است متعرض شده و حقیقت مطلق حركت را تقریر كرده اند: «كمال اول بالقوه ی چیزی كه بالقوه است»

برهان صدمه نزند» .

این بود سه اصل اساسی از اصولی كه ماتریالیسم دیالكتیك در مورد افكار و ادراكات دارد و این سه اصل درست نقطه ی مقابل سه اصلی است كه سایر سیستمهای فلسفی و بالخصوص متافیزیك دارد. متافیزیك در مورد افكار قائل به سه اصل:

عینیّت، ثبات، امتناع تناقض است و خواننده ی محترم متوجه شد كه امكان علم موقوف به این سه اصل است كه متافیزیك قائل است و با فرض انكار هر یك از این سه اصل حصول علم غیر میسر است.

آشنایان به فلسفه و تاریخ فلسفه آگاهند كه سوفسطائی گری جز انكار امكان علم چیزی نیست. سوفسطائیان قدیم برای خراب كردن امكان علم تنها به انكار اصل امتناع تناقض قناعت كرده اند ولی مادیین دو مطلب دیگر اضافه كردند كه هر یك از آندو نیز اگر مورد قبول واقع شود كافی است در نفی امكان علم. و عجب این است كه این آقایان در عین حال تئوری فلسفی و اصول منطقی دارند و مدعی جزم درباره ی آنها هستند و حال آنكه سوفسطائیان متوجه شده بودند كه با انكار اصل امتناع تناقض از هر گونه تئوری فلسفی و اصول جزمی منطقی باید چشم بپوشند. عجب تر آنكه این آقایان خود را حامی و طرفدار علم معرفی می كنند! !
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 364
یا «اتحاد قوه و فعل در حركت» ، و فرقی كه میان این دو تقریر و تفسیر است این است كه فلاسفه ی مادیت تحولی یك مطلب پخته را با بیان خام و نارس و نارسایی تقریر نموده اند.

آری، داستان دراز «تز- آنتی تز- سنتز» همان یك جمله ی كوتاه «اتحاد قوه و فعل در حركت» می باشد و راههای دور و درازی كه فلاسفه ی مادی در این وادی پیموده و ارمغانهای تر و تازه و تازه تری كه در هر بازگشت به همراه خودشان آورده و در پرده های مختلف در معرض نمایش گذاشته اند به طور شگفت آور به اندازه ای با همدیگر ضد و نقیض هستند كه در حقیقت نظامی از بی نظامی تشكیل داده اند.

همین اندازه كه از رشته ی سخن ویژه ی این مقاله دور نشویم به نتیجه ی منطقی این سخن پرداخته و در موضوع سه اصل نامبرده (عینیت، ثبات، استحاله ی اجتماع ضدین) كه دیالكتیك نفی می كند نكاتی را كه در مقاله های گذشته نیز روشن شده یاد آوری می كنیم.

اولاً انتفاء عینیت كه دانشمند مادی می گوید، درست است ولی این سخن را در مورد ماده ی خارجی و تركیبات وی می توان گفت نه در مورد علم و ادراك، زیرا ما در مقاله ی 3 (علم و ادراك) به ثبوت رسانیدیم كه علم و ادراك خاصه ی تحول مادی را ندارند و هر صورت ادراكی از هر صورت ادراكی دیگر كاملاً جدا می باشد و غریزه ی دانش و اندیشه سازی ما خود گواه این نظر است و البته دانشمند دیالكتیك نیز همین غریزه ی انسانی را داراست و هیچگاه وجدان درّاك وی حاضر به پذیرفتن حقیقت سخن خودش نیست زیرا در همین بیان و تخاطب دلش می خواهد كه عین مقصد خود را به ما (مخاطب خود) برساند نه غیر او را، دلش می خواهد كه ما عین مقصد او را بپذیریم نه غیر او را، وجدانش گواه است كه مطلبی را كه امروز تقریر می كند همان است كه دیروز فهمیده و همان است كه پریروز جزو مجهولات بود. عینیت به طوری لزوم عمومی با مفاهیم دارد كه حتی سلب عینیت نیز بعینه اثبات عینیت است (تأمل شود) . و ثانیاً ثبات را كه دیالكتیك نفی می كند، چنانكه در عینیت گفته شد، در ماده درست می باشد نه در صورت علمیّه ی تصوری یا تصدیقی.

راستی اینان در قضایای سپری شده ی تاریخی و در بیوگرافی گذشتگان و پیشینیان چه می پندارند؟ آیا همه چیز برای انسان مجهول است؟ حتی خود این قضیه نیز مجهول است؟ آیا همه چیز در ادراك انسان نسبی و متغیر است حتی خود این چیز؟ شاید ما با روش متافیزیك فكر می كنیم و سخن اینان را نمی فهمیم (چنانكه می گویند) ؟ ولی در این فرض آیا فكرهایی دارای عینیت و ثبات پیدا نشد؟ و آیا در این صورت یك دسته فكر دارای عینیت و ثبات و یك دسته فاقد وصف عینیت و ثبات پیدا خواهد شد؟ ! یعنی فكر می تواند هم با اوصاف ماده و هم بی آنها موجود

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 365
شود؟ ! یعنی فكر كه همیشه مادی است گاهی مادی است و گاهی مادی نیست (و این تناقض محال است ولی این دانشمندان اجتماع متناقضین را صریحاً جایز می دانند! ! ) .

و ثالثاً اجتماع نقیضین- كه غالباً در دیالكتیك به «اجتماع ضدین» تعبیر می شود- هم در ماده و هم در ادراك محال است و به طوری روشن می باشد كه اگر در هر قضیه ی بدیهی شك نماییم (چنانكه گفتیم كه حصول علم در هر بدیهی متوقف به قضیه ی «استحاله ی ارتفاع و اجتماع نقیضین» می باشد و با فرض نبودن این قضیه «علم» مستقر نمی شود) در حكم نقیضین نمی شود شك و تردید نمود و غریزه ی فطری انسان و من جمله خود دانشمند مادی تحولی نیز بطلان این حكم را نمی پذیرد و اینهمه تكاپو كه دیالكتیك در نفی این حكم می كند و مثالهای بسیار كه در راه اثبات حقانیت دعوای خود می آورد و تعبیرات مختلف- مثل وجود و عدم و بالقوه و بالفعل و تز و آنتی تز و ضدان و متغایران و متنافیان- كه می نماید همه ی آنها گواه بر این است كه خلط كرده و چیزی دیگر به جای نقیضین گرفته و از محل كلام بیرون افتاده و به هدف دیگری تیر اندازی می نماید و گرنه هیچگاه حاضر نیست كه یك حكم هم صد در صد راست و هم صد در صد دروغ بوده و هم راست نباشد و هم دروغ نباشد.

آری، دانشمندان دیالكتیك می گویند روش فكر متافیزیك كه «فكر مطلق» است این گرفتاری را پیش می آورد و روش فكری دیالكتیك «نسبیّت» است و خارج ماده نیز با وی موافق می باشد و در خارج ماده اثبات مطلق و نفی مطلق نداریم، پس هر اثباتی كه در خارج است با نفی قابل جمع است.

ولی ما می گوییم: اولاً این، اعتراف به صحت حكم نقیضین است حتی در خارج، زیرا حكمی را كه در خارج اثبات می كنند (فكر نسبی است و خارج مادی موافق می باشد) راضی نیستند دروغ در آمده و از خارج نفی شود.

ثانیاً روش فكری خود دیالكتیك نیز روش اطلاق است زیرا این دانشمندان راضی نیستند به ایشان گفته شود كه اینهمه رنج شما بیهوده و این استدلالتان پوچ و دروغ است، پس ناچار این استدلال در اعتقادشان راست است و این یك فكر مطلقی است كه در مغزشان جایگزین شده و خوشبختانه فكری است با روش دیالكتیك؛ پس فكر با روش دیالكتیك، مطلق بوده نه نسبی.

اصولاً چگونه متصور است كه در مورد نظریه ای، برهانی اقامه شده و نتیجه ای اثبات نماید و با اینهمه تكذیب نتیجه، به برهان صدمه نزند؟ !

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 366
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است