در
کتابخانه
بازدید : 680033تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
«تكامل» پذیرفتن و به خود گرفتن كمال است و كمال همان فعلیتی است كه جسم در محیط فعالیت خود به آن نائل می شود و به عبارتی ساده تر كمال افزایش و زیادتی است كه یك موجودی در محیط هستی و وحدت خود به آن می رسد2.

(1). در همین مقاله ما بعداً درباره ی این مطلب بحث خواهیم كرد. قبلاً در مقاله ی 1 و 2 نیز مختصر بحث شده است.

(2). بحث تكامل از مهمترین مباحث فلسفی است. این بحث مخصوصاً در فلسفه ی جدید مقام ارجمندی دارد. در قرن نوزدهم بعضی از فلاسفه مانند هربرت اسپنسر ( spenser ) انگلیسی پایه ی تحقیقات فلسفی خود را اصل تكامل قرار دادند. برگسون ( Bergson ) فرانسوی نیز برای اصل تكامل اهمیت فراوانی قائل شده است. كشف تبدل و تكامل انواع در زیست شناسی و كشف تكامل اجتماع در جامعه شناسی سبب شد كه اصل تكامل مقام شامخی در فلسفه و علوم حیازت كند. در فلسفه ی اسلامی كسانی كه قائل به «حركت جوهریّه» می باشند برای اصل تكامل پایه و مرتبه ی عالی قائل می باشند.

اكنون باید ببینیم حقیقت تكامل چیست و آیا تكامل یك قانون عمومی جهانی است یا پدیده ای است مخصوص بعضی از موجودات؟ مقدمتاً باید یادآوری كنیم كه مباحث گذشته ی ما در این مقاله گرد دو مطلب دور می زد: یكی قوه و فعل، دیگر حركت. نقطه ی شروع فكر ما از آنجا بود كه گفتیم بالحسّ و العیان و بدون هیچ گونه تردیدی جهان ما ساكن و جامد و لا یتغیّر نیست، اشیاء به حالت اولیه باقی نمی مانند، از حالی به حالی و از مرحله ای به مرحله ای تغییر می یابند؛ آنچه در جهان هست «شدن» است.

از اینجا به رابطه ای میان گذشته و آینده پی بردیم كه نام آن را «قوّه و فعل» گذاشتیم. سپس ثابت كردیم كه انتقال اشیاء از حالت بالقوه به حالت بالفعل جز به صورت تدریجی (در مقابل دفعی و آنی) صورت پذیر نیست. از اینجا به «اصل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 770
مثلاً انسان نوزاد كه از هر گونه فعالیت استقلالی بزرگان محروم بوده و در مهد سرپرستی دیگران به سر می برد هنگامی كه راه رفت و سخن گفت و فكر منظم كرد و زندگی مرتب آغاز نمود آدمی كامل شده است یعنی فعلیتهایی كه نداشت در

حركت» به عنوان یك اصل عمومی در جهان پی بردیم. اكنون می خواهیم وارد مرحله ی دیگری بشویم و مفهوم سومی وارد بحث كنیم و آن مفهوم «تكامل» است. می خواهیم ببینیم آیا حركت مساوی تكامل است یا نه؟ و به عبارت دیگر همان طور كه از اصل تغییر و شدن به قانون قوه و فعل به عنوان یك قانون عمومی پی بردیم و از اصل قوه و فعل به قانون حركت پی بردیم آیا از اصل حركت می توانیم قانون تكامل را به عنوان یك قانون عمومی كشف كنیم یا نه؟ تكامل چیست؟ تكامل یعنی تحول از نقص به كمال.

نقص و كمال چیست؟ «نقص» گاهی در مقابل «تمام» و گاهی در مقابل «كمال» آورده می شود. نقص در مقابل تمام عبارت است از: فاقد بودن یك شئ بعضی از اجزاء خود را. كتاب ناقص یعنی كتابی كه بعضی از فصول یا بعضی از اوراق خود را ندارد، و كتاب تمام یعنی كتابی كه همه ی فصول یا همه ی برگهای خود را واجد است.

همچنین است ساختمان ناقص و ساختمام تمام، نماز ناقص و نماز تمام. پس نقص مقابل تمام در جایی گفته می شود كه واحد مورد نظر قسمتی از اجزاء خود را واحد باشد و قسمتی از اجزاء را فاقد باشد.

ولی نقص در مقابل كمال به معنی دیگری است، به این معنی است كه یك شئ همه ی مراحلی كه باید طی كند طی نكرده باشد و همه ی امكانی كه طبیعت برای او تهیه دیده است تحصیل نكرده باشد. مثلاً یك نوزاد اگر فاقد یك عضو باشد یك انسان ناقص الخلقه است به معنی اینكه تامّ الخلقه نیست؛ اما یك نوزاد تامّ الخلقه چون ممكن است مراحل راه رفتن و سخن گفتن و عالم شدن را در آینده طی كند و فعلاً فاقد آن مرحله است یك انسان ناقص است به معنی اینكه به مرحله ی كمال ممكن خود نرسیده است. پس دو جریان است: یكی اینكه یك شئ از لحاظ اجزاء و اعضاء ناقص و ناتمام باشد، دیگر اینكه از لحاظ مراحل ترقی كه برایش امكان دارد پیش نرفته باشد.

و لهذا در مفهوم كمال مفهوم «ارتقاء» مندرج است بر خلاف مفهوم تمام؛ پس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 771
محیط هستی به وی منضم گردیده است كه مجموعا یك واحد است كه همان واحد اولی می باشد؛ و از اینجا پیداست كه مفهوم حركت، به نحوی كه توضیح دادیم، قابل انطباق بر معنی تكامل می باشد زیرا هر جزء از اجزای حركت را كه فرض

وقتی كه مثلاً نماز می خوانیم یا خانه می سازیم نماز و یا خانه رو به «تمام» می رود، اما وقتی كه كودكیم و بزرگ می شویم و یا هنگامی كه درس می خوانیم رو به «كمال» می رویم. به نظر می رسد در آیه ی شریفه كه می فرماید: «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی» [1]كه هم كلمه ی «كمال» به كار رفته و هم كلمه ی «تمام» ، از آن نظر است كه هر دو مفهوم صادق است؛ از طرفی خود دین به عنوان یك حقیقت متكامل با تعیین تكلیف امر رهبری معنوی و اجتماعی- كه به منزله ی روح پیكره ی دین است- تكامل یافته و به اوج كمال خود رسیده است، و از طرف دیگر از آن نظر كه دین «مجموعه» ای است از مقررات، و موضوع رهبری و امامت به عنوان یك دستور رسید و تكلیفی است در جمع تكلیفها، با آمدن آخرین دستور تتمیم شده و دیگر حكمی باقی نیست.

از اینجا معلوم می شود كه هر توسعه و افزایشی را نمی توان «تكامل» نامید. مثلاً اگر شهری بزرگ شود و صرفاً بر عدد خانه و كوچه و خیابانهایش افزوده شود توسعه یافته است اما تكامل نیافته است، ولی اگر همان شهر را از نظر اجتماع انسانها یك «واحد» در نظر بگیریم و نظامات زندگی مردم آن شهر حالت بهتر و مناسب تری پیدا كرده باشد و به اصطلاح درجه ی تمدن مردم آن شهر بالا رفته باشد در این صورت می توان گفت متكامل شده است و در واقع شهر یعنی ساختمانها متكامل نشده اند بلكه شهر به معنی مدینه یعنی اجتماع انسانهاست كه متكامل شده است.

تكامل را با تعبیرات خاصی تعریف كرده اند از قبیل: باز شدن، شكفتن، گسترده شدن. یك غنچه كه گل می شود و یا یك كودك كه انسان كاملی می گردد مثل این است كه بسته است باز می شود و شكفته می گردد و توسعه می یابد. ولی اینها همه آثار تكامل اند نه خود تكامل، نخست نوعی تحول تكاملی در درون و جوهر شئ رخ می دهد و سپس این آثار پدید می آید.

برخی از دانشمندان قوانینی برای تكامل ذكر كرده اند بدون آنكه لازم بدانند در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 772
كنیم، جزء مفروض، امكان جزء بعد را داشته و فعلیت آن را كه كمال همان جزء مفروض می باشد می پذیرد اگرچه جزء مفروض ما در عین حال دارای فعلیتی نیز می باشد كه حافظ و نگهبان همان امكان است؛ و چنانكه در گذشته روشن ساختیم

ماهیت تكامل بحث كنند. هربرت اسپنسر گفته است:

«نخستین اصل قانون تكامل «تراكم» است یعنی اینكه توده ای از مواد در یك جا جمع شوند و گرد آیند؛ مثلاً سلولهای اولیه ی نطفه در رحم كه مرتب تكثیر می شوند و افزایش می یابند مرحله ی «تراكم» را طی می كنند. قانون دوم «تنوع» است یعنی اینكه اجزاء جمع شده هر دسته ای شكل و وظیفه ی خاص پیدا كنند و نوعی اختلاف و ناهمجنسی میان آنها پیدا شود، همچنانكه نطفه در رحم پس از آنكه مدتی تكثیر یافت و انبوهی از سلولها فراهم شد حالت تنوع و عضو عضو شدن آن پدید می آید و هر قسمتی عضوی را تشكیل می دهد. قانون سوم «انتظام» است كه همه ی اعضاء و اجزاء با همه ی اختلاف و تنوع، یك نظم بخصوصی را رعایت می كنند و برای یك هدف واحد كار می كنند. »
حقیقت این است كه همه ی اینها مظاهر و آثار رشد یك قوه ی جوهری است كه معرف حقیقت شئ می باشد و به همین جهت تكامل را نباید محدود به این موارد نمود.

از نظر فلسفی هر حركتی تكامل است زیرا هر حركتی خروج از قوه به فعل است و خروج از قوه به فعل مساوی است با خروج از نقص به كمال. خروج از نقص به كمال آنجا كه پای نیروی جوهری حیاتی در میان است، طبق خاصیت نیروی حیاتی، باز شدن و گسترده شدن و جمع مواد و تنوع و انتظام را در پی خود دارد، لزومی ندارد كه هر جا تكامل باشد این آثار نیز مشاهده شود.

اینجا اشكالی به اذهان می رسد و آن اینكه اگر هر حركتی تكامل باشد لازم می آید كه تمام حركتها اشتدادی باشد و حال آنكه بعضی از حركات نظیر حركات مكانی و وضعی، اشتدادی نیستند. مثلاً هنگامی كه جسمی از نقطه ای به نقطه ی دیگر انتقال می یابد و یا هنگامی كه به دور خود می گردد به هیچ نحو در مكان و یا وضع او افزایشی پیدا نشده است. پس صحیح نیست كه بگوییم حركت مساوی با تكامل است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 773
مجموع یك حركت، یك واحد می باشد و اجزاء مفروضه تنها در ذهن وجود داشته و خارجیت ندارند. بنابراین در یك واحد از حركت، امكان یك فعلیتی كه بیرون از عرصه ی خود حركت است موجود است كه با فرا رسیدن وجود آن فعلیت، دیگر حركت خاتمه یافته و فعلیت نامبرده جای قوه را خواهد گرفت و این فعلیت همان غایت و مقصد و آرمان حركت است 1.

جواب این است كه حركت مساوی با تكامل است، چیزی كه هست در حركات مكانی و وضعی همواره دو جریان در كنار هم و همراه هم رخ می دهد و در نتیجه اشتداد رخ نمی دهد. آن دو جریان یكی تكامل است و دیگری تنقّص. توضیح اینكه جسم به واسطه ی بعد داشتن هر گاه می خواهد مكان یا وضع تازه ای را اشغال كند و از حالت بالقوه ی یك مكان یا یك وضع به حالت بالفعل آن مكان یا وضع در آید چاره ای نیست از اینكه مكان و وضع اول را رها كند تا وضع و مكان جدید را حیازت نماید. از نظر تحصیل و اكتساب مكان جدید و وضع جدید، تكامل است ولی چون مكان سابق و وضع سابق را مقارن با حیازت مكان و وضع جدید رها می كند خود به خود اشتداد صورت نمی گیرد. اشتداد هنگامی صورت می گیرد كه شئ ضمن حیازت حالت جدید حالت سابق را حفظ كند اما اگر حالت سابق را در همان حال رها كند در عین اینكه از لحاظ حالت جدید از قوه به فعل و از نقص به كمال سیر كرده است اشتداد نمی یابد. مجموعا مثل این است كه درجا می زند. درست مثل این است كه صاحب سرمایه ای ضمن اینكه در روز از یك معامله ی بخصوصی سود ویژه ای می برد از معامله ای دیگر همان مبلغ زیان كند. نتیجه این است كه در میزان سرمایه تغییری پیدا نمی شود. یا مثل این است كه در ظرفی مقدار معیّنی آب متوالیا بریزیم و از یك مجرای خاص همان مقدار آب از آن طرف خارج شود. نتیجه این است [كه ] مقدار آب همواره ثابت خواهد بود.

به هر حال هرجا حركت هست تكامل هست، ولی اگر حركت و تكامل در جوهر اشیاء واقع شود احیاناً آثار خاصی از قبیل باز شدن، گستردگی، تنوع، انتظام، توسعه و غیره پیدا می شود.

(1). یكی از مسائل مربوط به تكامل این است كه آیا تكامل هدف دارد یا نه؟ البته اصل هدفداری طبیعت كه آن را «اصل علّیت غائیّه» می نامند تابع اصل تكامل نیست و خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 774
از بیان فوق نتیجه می گیریم كه:

(1). حركت بی غایت نمی شود.

(2). حركت بالذّات (خود به خود و برای خود) مطلوب نخواهد شد.

(3). اگر برای حركتی موضوعی (متحرك) فرض شود موضوع مفروض با حركت خود متكامل می شود.

بحث جداگانه ای می تواند باشد ولی از آن نظر كه جهان را مساوی حركت و حركت را مساوی تكامل دانستیم بحث در هدفداری تكامل همان بحث در هدفداری جهان یعنی اصل علیت غائیه و به اصطلاح جدید «فینالیسم» خواهد بود.

چنانكه می دانیم ارسطو به علل چهارگانه قائل است، مدعی است هر موجود طبیعی ناشی از چهار عامل است: فاعل، غایت، ماده، صورت. درباره ی علل چهارگانه ی ارسطویی سخنان زیاد هست مخصوصاً درباره ی علت غائی و در اینجا راه الهیون از مادیون جدا می شود. بوعلی می گوید: «بحث در غایات عالی ترین بخش فلسفه است» .

از طرف دیگر حكما برای حركت شش ركن قائل می باشند:

(1). مامنه (مبدأ) .

(2). ما الیه (غایت) .

(3). ما عنه (فاعل) .

(4). ما به (موضوع) .

(5). ما فیه (مقوله) .

(6). ما علیه (زمان) .

می گویند هر حركتی خواه ناخواه نیازمند به این شش چیز است. درباره ی این شش چیز بعد به تفصیل بحث خواهد شد. یكی از این شش چیز غایت است.

پس، از یك طرف به عقیده ی ارسطوییها هر موجود طبیعی علت غایی دارد خواه از طریق حركت به وجود آمده باشد و خواه از طریق دیگر، و از طرف دیگر خصوص حركت نیازمند به غایت است.

و از آن رو كه ما در بحثهای گذشته ی خود ثابت كردیم كه حركت مساوی با تكامل است پس، از نظر ما بحث در غایت داشتن حركت ضمنا بحث از هدفداری تكامل نیز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 775
4. اگر برای مجموع جهان طبیعت «حركت» اثبات كنیم (چنانكه در گذشته اشاره رفت) نظریه ی زیرین به ثبوت خواهد رسید:

«قانون عمومی جهان طبیعت تحول و تكامل است. »

هست و چون از نظر ما جهان طبیعت مساوی حركت است پس بحث در هدف داشتن حركت و تكامل عیناً بحث از هدفداری جهان است.

البته این نكته باید روشن شود كه درباره ی هدفداری تكامل دو گونه بحث می توان انجام داد:

1. علمی.

2. فلسفی.
اگر از جنبه ی علمی بخواهیم بحث كنیم باید در احوال موجودات مخصوصاً موجودات زنده تجسس كنیم، تطورات و عواملی را كه منجر به آن تطورات شده است تحت نظر قرار دهیم تا عملاً كشف كنیم كه آیا طبیعت یك جریان هدفداری را طی می كند یا نه؟ چنانكه می دانیم از قدیم الایام نظام متقن خلقت همواره دلیل قاطعی برای اثبات اصل علّیت غائیّه به شمار می آمده است، ولی از زمانی كه نظریه ی تبدل و تطور انواع پدید آمد و دانشمندان یك سلسله اصول و نوامیس طبیعی برای تطور موجود زنده كشف كردند این نظر پیدا شد كه لزومی ندارد برای توجیه نظام شگفت انگیز ساختمان موجودات زنده اصل علت غائی را دخالت دهیم. اما كسانی كه بیشتر دقیق شده اند ثابت كرده اند بدون دخالت اصل علیت غائیه تكامل موجود زنده به هیچ وجه قابل توجیه نیست و به اصطلاح طرفدار اصل تكامل «هدفدار» شده اند. این مبحث، مبحث دلكشی است. بحث علمی و زیستی درباره ی هدفداری طبیعت، بحثی است جالب و دامنه دار، ورود در آن از حدود این مقاله خارج است ما شما را به كتابهایی كه در این زمینه نوشته شده است ارجاع می كنیم از قبیل كتاب سرنوشت بشر تألیف لكنت دونوئی ترجمه ی عبد اللّه انتظام و كتاب حیات و هدفداری تألیف ه. روویر استاد كالبدشناسی دانشكده ی پزشكی و عضو فرهنگستان پزشكی پاریس، ترجمه ی دكتر عباس شیبانی.

اما راه فلسفی مطلب همان است كه در این مقاله طی شده. اگر از این راه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 776

[1] مائده/3.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است