در
کتابخانه
بازدید : 680363تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
قانون نامبرده چنانكه در فلسفه مسلّم و مورد قبول است دانشمندان علوم امروزه نیز او را پذیرفته اند زیرا آزمایشهایی كه در مورد انسان و حیوان و نبات در فنون مربوط به آنها انجام گرفته نشان می دهد كه این انواع در یك حال قرار نگرفته

بخواهیم وارد شویم تحلیل عقلانی ماهیت حركت، ما را به این نتیجه می رساند بدون اینكه نیازمند تجسس احوال موجودات زنده باشیم.

اثبات فلسفی غایت از طریق حركت از این راه است كه:

اولاً چنانكه قبلاً ثابت شد حركت در ذات خود بسیط واحد است و اجزاء آن همه فرضی و اعتباری است. اگر حركت را تقسیم كنیم به اجزاء و قسمتهایی به حسب مسافت یا به حسب زمان، آن اجزاء و اقسام واقعاً از هم مجزا نیستند. پس هر حركتی یك واقعیت است.

ثانیاً حركت هر چند خود نوعی فعلیت است زیرا اگر آن را در مقابل سكون قرار دهیم فعلیتی است از فعلیتها، اما این تفاوت را با همه ی فعلیتها دارد كه آمیخته است با قوّه. شئ مادام كه در حركت است بالقوه است و فعلیتی پشت سر دارد. لهذا حركت را «كمال اول» نامیده اند نه كمال ثانی، و گفته اند «كمال اول است برای شئ بالقوه» یعنی تا شئ حالت بالقوه نسبت به شئ دیگر كه «كمال ثانی» نامیده می شود نداشته باشد نمی تواند حركت داشته باشد. از این رو حركت طلب است نه مطلوب. به عبارت دیگر حركت انتقال از حالتی به حالت دیگر است اما خود حالتی از حالات نیست، فرضا آن را «حالت» بدانیم با سایر حالات این تفاوت را دارد كه وسیله ی رسیدن به یك حالت دیگر است. پس هرگاه حركت را به عنوان یك واحد در نظر بگیریم فعلیتی بیرون از خود را ایجاب می كند. پس محال است كه خود حركت ملاك فعلیت یافتن قوه های موجود باشد. همچنین است هر چیزی- خواه عرض و خواه جوهر- كه وجودش مساوی با حركت باشد. پس همواره آن فعلیتی كه شئ بالقوه خواهان آن فعلیت است واقعیتی است ماوراء حركت كه وصول به آن پایان حركت است و شئ متحرك حركت را وسیله ی وصول به آن قرار می دهد و اوست غایت و مقصد متحرك و هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 777
پیوسته به سوی تكامل تكاپو می نمایند و احتیاجات و نواقص طبیعی خود را روز به روز بهتر تأمین می كنند و همواره با طبیعت مبارزه دارند، و مخصوصاً كنجكاوی در زندگانی ممتد و تاریخی نوع انسان و مقایسه ی انسان امروزه با انسان اوّلی این حقیقت را روشن تر می سازد1

اوست كمال واقعی (كمال ثانی) شئ متحرك. پس هر حركت و تكامل، جویای غایتی است بیرون از حركت.

(1). یكی از مسائلی كه در قرون اخیر فوق العاده مورد توجه واقع شده است تكامل اجتماع انسانی است. همان طوری كه فرد رشد می كند و تكامل می یابد اجتماع نیز رشد می كند و تكامل می یابد.

رشد و تكامل اجتماع و اینكه زندگی تكامل یافته ی بشری از اول به این حالت كه هست نبوده مطلبی است كه از قدیم مورد توجه بوده است. ابن خلدون در فصلهای مختلف مقدّمه ی تاریخ خویش با اصرار زیاد ادعا می كند كه زندگی شهری و مدنی زاییده ی زندگی بدوی و وحشیانه است. وی طبق اصول خاص خود قوانین انتقال از زندگی بدوی به زندگی شهری و تطوّراتی را كه طبعا در دوره ی بعد پیدا می شود تا منتهی به پیری و سپس مرگ و انهدام آن می گردد، ذكر می كند.

علمای جدید زندگی بشر را از لحاظ نوع معاش به دوره های صیّادی و كشاورزی و تجارت و صنعت، و از لحاظ نظام اجتماعی به دوره های اشتراكی اولیه و برده داری و سرمایه داری و اشتراكیت (سوسیالیزم) ، و از لحاظ وسیله و ابزار به عهدهای حجر، آهن، اتم، فضا تقسیم كرده اند و از لحاظ نوع حكومت و غیره تقسیمات دیگری می توان كرد. به هر حال قدر مسلّم این است كه زندگی اجتماعی انسان، بر خلاف زندگی اجتماعی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل و مورچه و موریانه، متطوّر است.

هربرت اسپنسر می گوید:

«هیئت مدنیّت مانند تن یك شخص است كه برای وظائف مختلف زندگی آلات و اعضای خاص دارد و آنها در آغاز ساده و غیر متنوعند و هر چه پیش می رود طول و تفصیل پیدا می كنند و تنوع می یابند و همبستگی آنها به یكدیگر افزون می شود و این حال در مدتی دراز پیش می آید. در آغاز خانواده ی كوچك تشكیل می یابد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 778
ولی باید دانست:

مورد این آزمایش نسبت به جهان پهناور طبیعت چنان كوچك و ناچیز است كه پندار ما از اندازه گیری آن زبون می باشد و از این روی چنین آزمایش را سرچشمه ی یك حقیقت فلسفی از قبیل سیر تكاملی جهان نمی شود قرار داد1گذشته از این كه قسمت مهم این آزمایش موضوع پیشرفت اجتماعی است كه از موضوع بحث فلسفه بسی دور است.

كارهای زندگانی ساده و مختصر است. سپس كم كم جمعیت انبساط پیدا می كند و دهكده ها و قصبات و شهرها و كشورها و ملتها و دولتهای بزرگ صورت می گیرد و كسبها و پیشه های جزئی مبدّل به بازرگانی و صنایع بزرگ می شود. » [1]
(1). یعنی اگر بخواهیم تكامل را به صورت یك اصل عمومی برای همه ی جهان بپذیریم راه منحصر این است كه از طریق فلسفه ی كلی و علم وجود وارد شویم همچنانكه در این مقاله همین راه طی شد. و امّا اگر فلسفه ی اولی را به بهانه ی اینكه یك فن صد در صد تعقلی است و تنها نظریه ای قابل قبول است كه از علوم و تجربیات و تجسسات علوم ریشه بگیرد، كنار بگذاریم، باید همیشه از این اصل به عنوان یك اصل عمومی و فلسفی چشم بپوشیم زیرا تجربیات و آزمایشهای بشر نسبت به مواردی كه بشر می خواهد تعمیم دهد آنقدر ناچیز است كه قابل تصور نیست. ما در روی كره ی كوچكی به نام «زمین» زندگی می كنیم كه نسبت به جهان بزرگ ذره ای است كه در حساب ناید. تجربیاتی در مورد مخلوقات این زمین انجام می دهیم كه آن هم محدود است به یك عده افراد معدود. اگر بنا بشود كه الهامات فكری ما منحصرا از حواس و آزمایشهای حسی باشد چگونه ممكن است بتوانیم دایره ی معلومات خود را تا بی نهایت زمانی و مكانی تعمیم دهیم؟ !
برخی از فلاسفه ی اروپا به كلی از فلسفه ی اولی و علم كلی رو گرداندند و از طرف دیگر چون عطش فلسفی خود را نمی توانستند با فراورده های محدود علوم حسی فرو بنشانند به فكر افتادند كه از فراورده های علوم، فلسفه ی كلی و عمومی بسازند. از آن جمله هربرت اسپنسر است. وی می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 779
«معرفت سه درجه دارد: درجه ی نخستین معرفتی است كه توحید نیافته یعنی معلوماتی پراكنده و جزئی است چنانكه عوام دارند. درجه ی دوم معرفتی است كه نیمه توحید یافته است و آن علوم و فنون است همچون گیاه شناسی و جانورشناسی و زمین شناسی و ستاره شناسی و مانند اینها. درجه ی سوم كه درجه ی اعلی است معرفتی است كه كاملا توحید یافته و آن فلسفه است. » [2]
پل فولكیه در كتاب فلسفه ی عمومی یا مابعد الطّبیعه ترجمه ی دكتر یحیی مهدوی می گوید:

«به نظر اسپنسر تطور عبارت است از تغیّری كه بدان مجموعه ای از امور متجانس به نامتجانس، یا اموری كه عدم تجانس آنها كمتر است به اموری كه عدم تجانس آنها بیشتر است، تبدّل پیدا كند. حصول و وقوع این تطور نیز خود تابع دو مرحله است: یكی مرحله ی «فرق» یا «تفصیل» و دیگر مرحله ی «جمع» یا «اجمال» . مثلاً پروتوپلاسم نامتفرق یعنی متجانس كه اجزای آن با هم پیوستگی ندارد، به حیوان پستاندار كه از اعضای متعددی با تعقّد و اندماج زیاد (فرق و تفصیل) تقوّم پیدا كرده است و این اعضا با هم سخت پیوستگی دارند (جمع و اجمال) ، تطور حاصل می كند. همچنین یك جامعه را «تطور یافته» وقتی گوییم كه اعضای این جامعه بالنسبه به اعضای یك جامعه ی ابتدائی، در همان حال كه دارای فرق بیشتر از یكدیگر (به واسطه ی تقسیم كار مثلاً) هستند پیوستگی بیشتر هم با یكدیگر دارند. بازگشت به ناپیوستگی ابتدائی به نام «انحلال» یا «اضمحلال» یا «فسخ جمع و اجمال» خوانده شده است. و نیز برای تعیین همین حركت رجعی [3]به سوی امر متجانس است كه استاد لالاند ( laland ) تعبیر «تطور انطوائی» را پیشنهاد كرده است. »
به عقیده ی اسپنسر همینكه چند قانون علمی تحت یك قاعده ی كلی تر در آمد آن قاعده را باید «قاعده ی فلسفی» نامید. از مقایسه ی اصول تكامل داروینیسم كه مستقیماً محصول تجربه است و علمی و زیست شناسی است با اصول تكامل هربرت اسپنسر كه یك سلسله استنباطات كلی تر است از محصولات علمی، مفهوم مدعای اسپنسر روشن می شود. حقیقت این است كه همان طور كه در پاورقیهای جلد دوم اصول فلسفه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 780
گفته ایم محدود كردن الهامات فكری بشر به آنچه كه از راه حس و تجربه می رسد مستلزم این است كه نه تنها فلسفه نداشته باشیم بلكه علم یعنی آن چیزی كه اسپنسر آن را «درجه ی دوم معرفت» نامیده است نیز نداشته باشیم. تفصیل مطلب را از آنجا باید جستجو كرد. خود هربرت اسپنسر متوجه شده است كه تعمیم دادن تجربیات محدود زمینی به همه ی جهان بدون اتكا به یك قاعده ی غیر تجربی، گزافی بیش نیست. می گوید:

«این حكم كه بر جریان امر عالم و سیر تكاملی جهان می كنیم البته نظر به تجارب و مشهودات ماست و تا اندازه ای صادق است كه مشاهدات و تجربیات ما می تواند فرا بگیرد یعنی راجع به جهانی است كه در آن زیست می كنیم و به حس و شهود ما در می آید و برای مدتی از گذشته و آینده كه حس و تعقل ما از روی قرائن و امارات می تواند بر آن احاطه كند، وگرنه حكم مطلق نمی كنیم. » [4]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 781

[1] سیر حكمت در اروپا.
[2] سیر حكمت در اروپا.
[3] تنقّص.
[4] سیر حكمت در اروپا.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است