. بطلان این بیان در توجیه علت تغییر، روشن است. این مطلب صحیح نیست كه
«واقعیت خارجی چون زمان را در بردارد تغییر یافته و نفی خواهد شد» بلكه بر عكس
است «واقعیت خارجی چون متغیر است زمان را در بر دارد» . درباره ی زمان بعداً بحث
خواهد شد و بطلان ادعای فوق روشن تر می شود.
دكتر ارانی در جزوه ی
ماتریالیسم دیالكتیك صفحه ی 56 می گوید:
«واقعیت (ماده- زمان- مكان) چون زمان را در بر دارد قهراً شامل مفهوم تغییر نیز
می باشد. »
در این بیان نوعی تقدم برای زمان نسبت به تغییر فرض شده است و زمان به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 802
شكل یك عنصر از سه عنصر تشكیل دهنده ی واقعیت فرض شده است. ما بعداً درباره ی
همه ی اینها بحث و بطلان آنها را روشن خواهیم كرد.
. مقصود از نسبی بودن نفی در اینجا این است كه موضوع پیشین به كلی معدوم نشده
است بلكه چیزی از آن منتفی شده و چیزی باقی است. اگر فرض شود تمام آنچه در
پیش بود معدوم شده و آنچه بعداً موجود است صد در صد جدید است پس تغییر و تحول
و دگرگونی صورت نگرفته است یعنی چیزی دگرگون نشده است بلكه چیزی معدوم
شده و چیز دیگری از نو به وجود آمده و میان آنچه معدوم شده و آنچه به وجود آمده
هیچ رابطه ای برقرار نیست و نمی توان گفت «آن» متبدّل به «این» شده است، یعنی
نمی توان گفت «این» «همان» است كه فعلاً به این صورت است؛ همچنانكه اگر
گذشته صد در صد با جمیع جنبه ها و حدود و تعینات در آینده باقی باشد باز هم تغییر و
انقلاب و دگرگونی صورت نمی گیرد یعنی نمی توان گفت چیزی چیز دیگر شد؛ چیزی
كه بود همان طور است كه بود. تغییر و حركت و دگرگونی تنها در موردی صادق است
كه از طرفی قسمتی از جنبه های شئ پیشین معدوم شده باشد و [از طرف دیگر]
قسمتی دیگر باقی باشد. البته اینجا یك مطلب هست و آن اینكه آیا الزاما باید شئ
متغیر به واسطه ی تغییر، برخی از جنبه های وجودی خود را از دست بدهد یا اینكه ممكن
است فقط حدود و تعینات خود را از دست بدهد و در حقیقت چیزی از دست ندهد
بلكه فقط چیزی به دست آورد؟ البته فرض دوم صحیح است و ما درباره ی این مطلب
مجددا بحث خواهیم كرد
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 803
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 804
*. و اخیرا بعضی اصطلاح «وضع
[4]، وضع مقابل، وضع مجامع» را انتخاب كرده اند
(
ما بعد الطبیعه پل فولكیه ترجمه ی آقای دكتر یحیی مهدوی به كمك آقای دكتر فردید) .
قبلاً گفتیم كه اصطلاح «اثبات (یا تصدیق) ، نفی، نفی در نفی» مخصوص هگل
است. قبل از هگل مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» تنها به صورت «موضوع، ضد موضوع،
تركیب» بیان می شد. هگل بنا بر فرضیه ی اینكه تناقض اساس فكر و اشیاء است آن را
به صورت «اثبات نفی، نفی در نفی» بیان كرد. به عقیده ی هگل مفهوم «شدن» در عقل
تركیبی است از مفهوم وجود و عدم همچنانكه واقعیت «شدن» نیز عبارت است از
تركیب آندو. به عقیده ی هگل «هستی هست ولی وجودی كه كاملا غیر مشخص
(غیر متعین) باشد با عدم برابر است به طوری كه به دنبال این تصدیق، نفی آن لازم
می آید، پس می گوییم هستی نیست. این نفی هم نفی می شود و مرحله ی تركیب فرا
می رسد، پس می گوییم: هستی، صورت پذیرفتن است» .
هگل از این جهت مثلث «تز، آنتی تز، سنتز» را به این صورت در آورده است كه
خواسته است مفهوم و واقعیت اشیاء را بر اساس تناقض توضیح دهد.
در
ما بعد الطبیعه پل فولكیه صفحه ی 308 می گوید:
«بنا به قول مشهور هگل هر امر معقول منطقی، موجود (واقع) و هر موجود خارجی
(واقع) معقول است؛ نتیجه آنكه منطق به معنی علم فكر، با ما بعد الطبیعه یا علم به
وجود یكی است و برای تبیین واقع، متابعت از سیر و حركت روان كافی است. روان
به موجب سیر تثلیثی معروف كه «وضع و وضع مقابل و وضع مجامع» باشد پیش
می رود بدین وجه كه روان از مفهوم وجود نامتعین (وضع) شروع می كند؛ اما
«وجود» نامتعین كه نه این باشد و نه آن، با «لاوجود» یكی است (وضع مقابل) و با
صیرورت است كه این دو مفهوم متقابل با هم جمع می گردد (وضع مجامع) زیرا
صیرورت كه همان خروج از لاوجود به وجود باشد از هر دو بهره ور است. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 805
. ویل دورانت در تاریخ فلسفه در توضیح نظر هگل چنین می گوید
[5]:
«هر حالی از فكر و یا از اشیاء و هر تصور و وضعی در عالم به شدت به سوی ضد خود
كشیده می شود، بعد با آن متحد شده یك كلّ برتر و معقّدتر تشكیل می دهد. این
حركت دیالكتیكی در تمام نوشته های هگل به چشم می خورد. مسلّماً این یك فكر
قدیمی بود كه انباذقلس شالوده ی آن را ریخته و ارسطو در عقیده ی «حد وسط» به كار
برده و نوشته بود: «علم به اضداد یكی است» . هر حقیقتی (مانند الكترون) وحدت
مركبی است از اجزاء متضاد. حقیقت حاصل از محافظه كاری و تجدد خواهی
مفرط، آزادیخواهی است. . . تمام عقاید ما درباره ی مسائل مهم عبارت است از
نوسانات كاهش یابنده ای كه میان دو طرف افراط و تفریط صورت می گیرد، و در هر
مسأله ی مورد نزاع، حقیقت در راه وسط است. هر حركت تطوری عبارت است از
بسط دائمی متقابلات و اختلاط و تركیب آنها. . . . نه تنها فكر تابع این سیر عقلی
(حركت دیالكتیكی) است، بلكه اشیاء دیگر نیز همینطور است؛ هر وضع و امری
مستلزم یك نقیض و ضدی است كه تطور باید آندو را آشتی داده به وحدت مبدل
سازد چنانكه بدون شك دستگاه اجتماعی فعلی ما نقیض نابوده كننده ای را
متضمن است: هر اجتماعی كه دارای اقتصادیات جوان و منابع دست نخورده است
ناچار از روح انفرادی است. این روح انفرادی در دوران بعد به تدریج تبدیل به
روح همكاری و تعاون می گردد، ولی آینده نه روح فردی فعلی و نه تعاون مطلق
نزدیك را خواهد دید، بلكه تركیبی از آندو را شامل خواهد شد كه زندگی عالی تری
را ایجاد خواهد كرد. این حالت عالی تر نیز به اضداد ثمر بخشی تقسیم خواهد
گشت و به وحدت و تركیب و تشكیل بالاتری منجر خواهد شد. . . نزاع و شر، امور
منفی ناشی از خیال نیستند، بلكه امور كاملا واقعی هستند و در نظر حكمت پلّه های
خیر و تكامل می باشند. تنازع، قانون پیشرفت است. صفات و سجایا در معركه ی هرج
و مرج و اغتشاش عالم، تكمیل و تكوین می شوند و شخص فقط از راه رنج و
مسؤولیت و اضطرار به اوج علوّ خود می رسد.
تاریخ جهان صحنه ی سعادت و خوشبختی نیست. دوره های خوشبختی صفحات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 806
[1] می توان به این بیان ایراد گرفت كه در اینجا نظریه ی دیالكتیسینها براساس منطق ارسطویی و امتناع تناقض توجیه
شده است. آنها نفی شئ را مستلزم نابودی آن شئ نمی دانند كه درباره ی این جهت بحث شود كه آیا همه ی جنبه ها
نابود شده یا برخی جنبه ها. آنها نفی را به معنی انكار و تضاد می دانند كه در آن واحد با اثبات جمع شده؛ پس در
مرحله ی نفی، اثبات از بین نرفته و در مرحله ی نفی نفی نه اثبات از بین رفته و نه نفی، بلكه تركیب آندو صورت گرفته
است.
این مطلب اگر چه مخدوش است ولی باید به این صورت طرح شود.
[2] به عبارت دیگر تخم مرغ «نه مرغ» یعنی نفی مرغ است (استاد شهید) .
[3] به مسأله ی عینیت و امكان حد و تعریف و نقدی كه از این جهت از منطق ارسطو می شود توجه كامل شود (استاد
شهید) .
[4] رجوع شود به اصطلاح «وضع» و اصطلاح «سائل و مجیب» در صناعت جدل به كتاب
منطق الشفا و جوهر النضید و
غیره.
[5] آنچه ویل دورانت نقل می كند با منطق متقدمان هگل بیشتر جور می آید تا منطق هگل كه قبلاً نقل كردیم.