در
کتابخانه
بازدید : 680004تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Collapse اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
مقدمه
Collapse مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات
Expand مقاله ی ششم ادراكات اعتباری مقاله ی ششم ادراكات اعتباری
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
و از سوی دیگر چنانكه گفته شد نفس ما و قوای نفسانی و افعال نفسانی ما پیش ما حاضر بوده و با علم حضوری معلوم می باشند و قوه ی مدركه ی ما با آنها اتصال و

حسب نحوه ی وجود خود (نه به تبع مكشوف) از سایر نفسانیات امتیاز دارد و از آن جنبه است كه به آن، نام «اقرار» و «اذعان» و «حكم» می دهیم و از آن جنبه، فعلی است نفسانی كه صورت امر خارجی نیست و در ردیف سایر امور نفسانی قرار می گیرد.

محققین منطقیین این عمل خاص را از جنبه ی اول كه انفعالی و حصولی و ذهنی است «تصدیق» می نامند و از جنبه ی دوم كه فعلی و حضوری و غیر ذهنی است «حكم» می نامند و از جنبه ی اول است كه قابل تعبیر لفظی است و با كلمه ی «است» به تعبیر در می آید.

(1). این اعتباریات را كه اعتباریات فلسفی و انتزاعی است با اعتباریات اجتماعی و اخلاقی كه در مقاله ی 6 بیان می شود و صرفاً قرار دادی است نباید اشتباه كرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 296
رابطه دارد، پس ناچار آنها را یافته و صورت گیری و عكسبرداری خواهد نمود؛ و در این ادراك حصولی، مهیت نفس و مهیت قوای نفسانی و افعال نفسانی از آن جهت كه افعال و قوای نفسانی می باشند بالكنه پیش قوه ی مدركه حاضر خواهند بود (البته «كنه» در اینجا به معنی «هر چه هست همان است» ملحوظ شده نه به معنی احاطه ی تفصیلی) و همچنین نسبت میان قوا و افعال و میان نفس چنانكه حضوراً معلوم بود حصولاً نیز معلوم خواهد بود آنچنانكه نسب میان محسوسات، معلوم و دستگیر می شد؛ و ناچار هنگامی كه ما این نسبت را مشاهده می نماییم حاجت و نیاز وجودی و پناهندگی آنها را به نفس و استقلال وجودی نفس را نیز مشاهده می نماییم و در این مشاهده صورت مفهومی «جوهر» 1پیش ما نمودار می شود زیرا می بینیم كه نفس این

(1). از جمله تصوراتی كه برای ذهن حاصل است تصور «جوهر» و «عرض» است.

جوهر یعنی موجود مستقل از محل و موضوع، و عرض یعنی موجود نیازمند به محل و موضوع؛ مثلاً تمام اجسام دارای كمیت و مقدار و شكل هستند، ما خود جسم را به عنوان «جوهر» و كمیت و شكل آن را به عنوان «عرض» می شناسیم؛ و یا اینكه این كاغذ كه سفید است سفیدی را به عنوان «عرض» و خود كاغذ را به عنوان «جوهر» می شناسیم.

ما در این مقاله كار نداریم كه چه چیز جوهر است و چه چیز عرض، و یا اینكه «آیا جوهر و عرض در مقابل یكدیگر در خارج وجود دارند یا ندارند؟ » در این سلسله مقالات یك مقاله ی مستقل (مقاله ی 13) به این مطالب اختصاص داده شده؛ گفتگوی ما فعلاً متوجه منشأ پیدایش این دو تصور است كه آیا این دو تصور از كجا برای اذهان پیدا شده است؟ زیرا مطابق سبك این مقاله هر تصوری كه عارض ذهن شود یك منشأ واقعی دارد و تا نفس به واقعیت آن متصور با علم حضوری نرسیده باشد نمی تواند آن تصور را بسازد و حتی تصورات موهومه نیز در اصل منشأ واقعی دارند و عناصر اولیه ی آن تصورات از واقعیاتی سرچشمه می گیرد و لهذا وقوع خطا بالعرض است و همواره هر خطایی مستلزم صوابی و هر موهومی مستلزم حقیقتی است. حالا ببینیم منشأ پیدایش تصور جوهر و تصور عرض چیست و از چه واقعیتی سرچشمه می گیرد.

این مطلب از لحاظ روان شناسی و فلسفی بسیار حائز اهمیت است و كمتر مورد توجه دقیق واقع شده. روان شناسی جدید كم و بیش در اطراف این مطلب گفتگو كرده است. در این مقاله برای اولین مرتبه با یك نظر دقیق راه پیدایش این دو تصور بیان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 297
معنی را دارد كه اگر او را از دست نفس بگیریم گذشته از خود نفس، همه ی این قوا و افعال قوا از میان می روند و از آن سوی، نسبت احتیاجی قوا و افعال را می بینیم و می فهمیم كه همین احتیاج مستلزم وجود امر مستقلی می باشد و این حكم را به طور كلی می پذیریم.

شده است.

مطابق آنچه در صدر مقاله بیان شد عقیده ی عقلیون دائر بر وجود یك سلسله تصورات فطری قابل قبول نیست، پس به جای دیگری باید دست دراز نمود. از طرف دیگر واضح است كه جوهر و عرض را در زمره ی وجدانیات- یعنی پدیده های خاص نفسانی از قبیل اراده و محبت- نمی توان شمرد و به اصطلاح از موضوعات خاص روانی نیستند. پس، از راه وجدان نیز كه پیدایش یك سلسله تصورات مربوط به امور روانی توجیه می شود نمی توان پیدایش این مفاهیم را توجیه نمود. برای پیروان مكتب حس دو راه دیگر باقی است: یكی اینكه پیدایش ایندو را از راه احساس خارجی توجیه كنند و دیگر اینكه آندو را موهوم محض بدانند. ولی از هیچیك از این دو راه نیز قابل توجیه نیست، اما از راه حواس خارجی به جهت آنكه هر چند حواس ما به عوارض و ظواهر تعلق می گیرد و ما تمام اعراض خارجی را از راه احساس درك می كنیم- مثلاً ما از جسم احساس رنگ و شكل و طعم و كمّیت می نماییم، سفیدی و كرویّت و تلخی و مقدار را احساس می كنیم- اما عرض بودن اینها كه عبارت است از نیازمندی وجودی آنها به محل و موضوع، به احساس در نمی آیند، پس احساس این عوارض نمی تواند منشأ پیدایش مفهوم «عرض» در ذهن ما بشود. و به عبارت روشن تر گفتگوی ما در مفهوم رنگ و شكل و مقدار و امثال اینها نیست كه از كجا پیدا شده اند، گفتگو در مفهوم «عرضیّت» است كه از آن به «نیازمندی وجودی به محل» تعبیر می كنیم و شك نیست كه این خود یك مفهوم جداگانه ای است كه عارض ذهن شده است.

و از طرف دیگر موهوم محض هم نیستند زیرا اولاً- چنانكه در مقاله ی 13 خواهد آمد- اینها حقایقند نه موهومات، و ثانیاً به تصدیق خود حسیون و همه ی روان شناسان ممكن نیست كه یك تصور موهوم كه هیچ حقیقتی را در بر نداشته باشد در ذهن پیدا شود؛ موهومات همواره از تركیب یا تجزیه ی غلط دو (یا بیشتر) مفهوم حقیقی وجودی یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 298
و از این روی در موارد محسوسات، كه تا كنون خبری از پشت سر آنها نداشتیم، حكم به عرض بودن كرده و از برای همه ی آنها موضوعی جوهری اثبات می نماییم و یكباره همه ی آنها به «وصف» تبدیل می شوند یعنی تا كنون ما روشنی و تاریكی و

عدمی و یا یكی وجودی و دیگری عدمی پیدا می شوند؛ مثلاً تصور غول و سیمرغ و شانس و سایر موهومات كه برای ذهن پیدا شده در اثر یك نوع تصرفاتی است كه ذهن در مورد تصورات حقیقی انجام داده و ما با اندك تأمل، تصورات حقیقی اولیه را كه منشأ این موهومات هستند می توانیم به دست آوریم؛ اما تصور جوهر و عرض از این قبیل نیست زیرا عرض بودن یعنی «نیازمندی وجودی به محل» ، ما برای هر یك از اجزاء این مفهوم مركّب می توانیم منشئی در حس پیدا كنیم مگر برای مفهوم نیازمندی؛ چیزی كه هست می توان گفت تصور جوهر كه عبارت است از «استقلال وجودی شئ از محل و موضوع» از مقایسه با تصور عرض كه «نیازمندی وجودی شئ به محل و موضوع» است پیدا شده زیرا «استقلال» عدم نیازمندی است یعنی یك مفهومی است مركّب از دو چیز (عدم، نیازمندی) ولی خود تصور عرض كه مشتمل بر مفهوم «نیازمندی» است از چه راه قابل توجیه است؟ حقیقت مطلب این است كه ما واقعیت جوهر و واقعیت عرض- یعنی جوهر بودن جوهر و عرض بودن عرض و به عبارت دیگر واقعیت استقلال وجودی و واقعیت نیازمندی- را در باطن نفس خود شهود كرده ایم و منشأ پیدایش این دو تصور این شهود باطنی است.

چنانكه سابقاً در بیان مناط و ملاك علم حضوری گذشت واقعیت امور نفسانی و واقعیت نیازمندی آنها به نفس یكی است. ما هرگز آن امور را منفك از جنبه ی نیازمندی و تعلق ذاتی آنها به نفس نمی توانیم مشاهده كنیم. علیهذا ابتدای پیدایش این دو تصور اینجاست، پس از این مرحله است كه ذهن این دو مفهوم را تحت قواعد معین بسط و گسترش می دهد و تمام یا غالب موجودات را داخل در این دو مفهوم می كند.

ممكن است بعضی گمان كنند كه منشأ پیدایش این دو تصور احساس خارجی است به این بیان كه ما گاهی در خارج دو امر مادی را می نگریم كه یكی متكی به دیگری است؛ مثلاً سنگ كوچكی را روی سنگ بزرگی و یا گلوله را در دست خود و یا خود را روی زمین می بینیم، بعد در اثر مشاهده و تجربه می بینیم كه هر وقت آن سنگ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 299
سردی و گرمی می دیدیم و از این پس علاوه از آن، روشن و تاریك و سرد و گرم را نیز می فهمیم و انتقال به قانون كلی علیت و معلولیت نیز از همین جا شروع می شود1.

بزرگ از زیر آن سنگ كوچك و یا دست ما از زیر گلوله برداشته شود سنگ كوچك و آن گلوله به زمین می افتد، پس احتیاج یكی از ایندو به دیگری و عدم احتیاج آن دیگری را به اولی احساس می كنیم، سپس ذهن ما در مقام توسعه و گسترش بر می آید و این تصورات را دقیق تر می كند و در مورد جسم و شكل (مثلاً) به كار می برد؛ پس بالاخره پیدایش این دو تصور نیز منشأ حسی و تجربی دارند.

این گمان از آنجا ناشی می شود كه شخص از روی دقت، حدود حس را تشخیص نداده باشد و نداند كه در مورد مثال نامبرده آنچه حس می یابد و صورتی از آن در مخیله تهیه می شود فقط تصور آن دو جسم و تصور افتادن و تصور تعاقب رها شدن جسم زیرین و افتادن جسم زبرین است اما «احتیاج» و «نیازمندی» قابل احساس نیست و حس نمی تواند صورتی از «احتیاج» در ذهن بگذارد.

در اینجا گفتگو از منشأ پیدایش تصور جوهر و عرض است و اما بحث از این جهت كه آیا اثبات وجود جوهر در خارج (حتی وجود جسم) وظیفه ی حس است یا غیر حس، و ما از چه راهی به وجود جوهر جسمانی در خارج اذعان و اعتراف كرده ایم، و در این اذعان و اعتراف مبادی حسی چه اندازه دخالت دارند و مبادی غیر حسی چه اندازه دخالت دارند، بحث جداگانه ای است و ما آنجا كه حدود حس و حدود عقل را تعیین می كنیم در این باره گفتگو خواهیم كرد.

(1). از مسائلی كه در فلسفه و علوم قدیم و جدید بسیار حائز اهمیت است مسأله ی «علّیت و معلولیّت» است. تصوری كه بشر از علیت و معلولیت دارد این است كه از دو شئ معیّن (مثلاً) یكی را به وجود آورنده و مؤثر و دیگری را به وجود آورده شده و اثر می شناسد. علیت و معلولیت از اموری است كه همه كس تصوری از آن در ذهن خود دارد. مثلاً هنگامی كه انسان عصایی در دست گرفته و با دست خود آن عصا را حركت می دهد، در زمان واحد هم دست و هم عصا حركت می كند. این دو حركت در عین اینكه همزمان هستند و از لحاظ زمان تقدم و تأخری بر یكدیگر ندارند انسان یكی از آندو را مولود و نتیجه ی دیگری می داند و در مقام تعبیر می گوید «چون دست حركت می كند عصا حركت می كند» یعنی حركت عصا را معلّل می كند به حركت دست و اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 300
و پس از این مرحله قوه ی مدركه شروع می كند به ادراك مفردات و نسب و تركیب و تجزیه ی محسوسات و متخیلات، و البته بیان تفصیلی آنها از توانایی ما بیرون است

كسی فرضا بگوید «چون عصا حركت می كند دست حركت می كند» همه كس آن را غلط می داند.

در باب علیت و معلولیت و اقسام آن مسائل زیادی هست از قبیل اینكه: آیا علیت و معلولیت واقعیت دارد و نظام هستی نظام علّی و معلولی است یا نه؟ آیا ترتب معلول بر علت، ضروری و تخلف آن ممتنع است یا نه؟ آیا شرط است كه علت و معلول همزمان باشند یا نه؟ آشنایان به فلسفه و علوم جدید و قدیم می دانند كه این مسائل و یك سلسله مسائل دیگر مربوط به مسأله ی علیت و معلولیت همواره در تاریخ فلسفه و علوم در درجه ی اول اهمیت قرار داشته و دارد. در این سلسله مقالات یك مقاله ی مستقل (مقاله ی 9) به آن اختصاص داده شده است.

آنچه مربوط به این مقاله است این است كه تصور علیت و معلولیت ابتدا از چه راه و از چه مجرایی برای ذهن حاصل می شود؟ در اینجا سه نظریه است: نظریه ی عقلی، نظریه حسی، نظریه ای كه در این مقاله اتخاذ شده است.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است