در
کتابخانه
بازدید : 680310تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Collapse اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
مقدمه
Expand مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات
Collapse مقاله ی ششم ادراكات اعتباری مقاله ی ششم ادراكات اعتباری
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
موجود زنده در كوششی كه برای حیات می كند ناچار است خود را طوری مجهز بسازد كه بتواند در محیطی كه هست به حیات خود ادامه دهد و تردیدی نیست كه عوامل طبیعی و شرایط ادامه ی حیات همیشه و همه جا یكسان نیست بلكه مختلف و متفاوت است. این اختلاف و تفاوت شرایط ادامه ی حیات قهراً موجب اختلاف و تفاوت احتیاجات حیاتی موجود زنده می شود؛ یعنی ادامه ی حیات در هر محیطی مستلزم مجهز بودن موجود زنده به وسایل و ابزارها و تجهیزات مخصوصی است كه احتیاجات مخصوص آن محیط را رفع كند.

علمای علم الحیات- و مخصوصاً جانور شناسان- در مطالعات خود به این نكته برخورده اند كه همواره با تغییر محیط و تغییر احتیاجات، در وضع تجهیزات وجودی موجود زنده تغییراتی حاصل می شود كه با محیط و احتیاجات جدید متناسب است.

این تغییرات وجودی گاهی خود به خود و پنهان از شعور موجود زنده وقوع پیدا می كند و گاهی آشكار؛ یعنی گاهی موجود زنده از روی علم و شعور و اراده این تغییرات را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 375
ایجاد می كند و گاهی بدون آنكه خود توجه داشته باشد این تغییرات و تجهیزات پیدا می شود چنانكه مثلاً اگر انسانی را به ارتفاع زیاد ببرند خود به خود بر عده ی گلبولهای قرمز خون وی افزوده می شود تا بتوانند اكسیژن را كه در آن ارتفاع، تقلیل یافته به مقدار كافی به خود جلب كنند همچنانكه در نباتات نیز كم و بیش این اصل حكمفرماست. این اصل به نام «اصل انطباق با محیط» خوانده می شود. بسیاری از علمای حیوان شناسی پیدایش اعضا و جوارح و جهازات عجیب بدنی حیوانات را روی همین اصل توجیه كرده اند.

در اینكه وضع ساختمان وجودی موجود زنده متناسب با احتیاجات وی است و هم در اینكه تغییر احتیاجات موجب تغییراتی در ساختمان وجودی موجود زنده از لحاظ تجهیزات حیاتی می شود و این تغییر تجهیزات همواره متناسب با رفع نیازمندیهای حیاتی است و به طوری است كه موجبات ادامه ی حیات را فراهم می سازد علمای حیوان شناسی تردیدی ندارند و از قدیم هم كم و بیش توجهی به این مطلب شده- ابن سینا در كلمات خود اشاره ای به این مطلب كرده است- ولی در اینكه علت حقیقی این تغییرات در ساختمان وجودی موجود زنده چیست و هم در اینكه حدود این تغییرات چقدر است و موجود زنده تا چه اندازه قدرت دارد كه فعالیت كرده خود را با محیط سازگار و برای ادامه ی حیات آماده كند اختلاف است. بعضی علت این تغییرات را همان عوامل طبیعی محیط می دانند و بعضی خود احتیاج را موجد و پدید آورنده می دانند و بعضی نیروی حیاتی را كه از آن به «نفس نامیه» (در نباتات) و «نفس حیوانیه» (در حیوانات) تعبیر می شود علت این تغییرات و تجهیزات می دانند و بعضی مستقیماً این تغییرات را مستند به علل ماوراءالطبیعه ای می دانند. قدر مسلّم این است كه علم تاكنون نتوانسته است علت واقعی این تغییرات را نشان بدهد و آنچه گفته شده است از قبیل نظریه های فلسفی است كه با استدلالات فلسفی باید صحت و سقم آنها را سنجید. ما در اینجا نمی توانیم از مطلب خودمان خارج شده وارد این مطلب بشویم، ناچار به جای دیگر موكول می كنیم. آنچه مربوط به مطلب فعلی ماست همین قدر است كه چنین اصلی به نام «اصل انطباق با محیط» كه ما برای آنكه معنای عامتری را شامل شود آن را «اصل انطباق با احتیاجات» می خوانیم بر وجود موجود زنده حكمفرماست و این انطباق گاهی پنهان از شعور و گاهی آشكار واقع می شود و این اصل هم بر شؤون جسمانی و هم بر شؤون نفسانی حاكم است یعنی از جهازات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 376
مختلف بدنی گرفته تا احساسات قلبی و ملكات اخلاقی و عواطف و تمایلات درونی، همه محكوم این اصل هستند. اینجاست كه با یك مطلب فوق العاده مهم و قابل توجه و بی سابقه كه بیش از هر چیز با منطق و فلسفه سر و كار دارد مواجه می شویم و آن عبارت است از «رابطه ی عقل و ادراكات عقلانی با اصل انطباق با محیط» یعنی آیا همان طوری كه سایر شؤون جسمانی بلكه نفسانی موجود زنده همواره طبق اصل «انطباق با احتیاجات» متناسب است با محیط و احتیاجات حیاتی، و با تغییر آن محیط و آن احتیاجات تغییر می كند، عقل و ادراكات عقلانی و مخصوصاً اصول و مبادی عقلانی كه به نام «بدیهیات اولیه» خوانده می شوند و در مقاله ی 5 اثبات شد كه آن اصول از لحاظ منطقی «مقیاس» های اصلی فكر بشرند و پایه های افكار فلسفی و علمی- ریاضی و طبیعی- روی آن اصول گذاشته شده است [نیز] تابع اصل كلی انطباق با محیط است و هر محیطی عقل خاص و اصول عقلانی مخصوصی را ایجاب می كند و همان عامل یا عواملی كه در سایر قسمتهای ساختمان وجودی موجود زنده تجهیزاتی متناسب با احتیاجات به وجود می آورد و با تغییر احتیاجات، آن تجهیزات را تغییر می دهد اعمال عقلانی را نیز تحت كنترل خود دارد یا نه؟ و به عبارت دیگر در حال حاضر یك سلسله اصول و مبادی عقلانی در دست ما هست و ما روی آن اصول و مبادی، فلسفه و منطق و علوم ریاضی و طبیعی خود را بنا كرده ایم، آیا این اصول تابع اصل انطباق با محیط است و ذهن در تحت تأثیر عامل یا عوامل تطبیق دهنده، این اصول را وضع و فرض كرده و با تغییر اوضاع محیط طبیعی یا اجتماعی و تغییر احتیاجات، این اصول جای خود را به «اصول موضوعه ی» دیگری خواهد داد یا نه؟ و اگر چنین است ما چه اطمینانی می توانیم به علم و فلسفه و منطق داشته باشیم؟ !
مسلّماً تا این مطلب تحقیق نشود مطالب و مسائلی كه در مقاله های 4 و 5 گذشت ناقص خواهد بود، بلكه تا تكلیف این مطلب روشن نشود اساساً پای منطق و فلسفه و علوم به جایی بند نخواهد بود و مخصوصاً از آن جهت تحقیق این مطلب لازم است كه بعضی از فلاسفه و روان شناسان جدید- چنانكه خواهیم دید- مدعی شده اند كه مشاهدات و مطالعات آنها در عقاید و افكار ملل مختلف، آنها را به همین نتیجه رسانده است.

مسأله ی تعیین رابطه ی عقل و ادراكات عقلانی با «اصل انطباق با احتیاجات» یك مسأله ی نو و بی سابقه ای است كه در این مقاله مطرح شده و علتش این است كه دو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 377
اصل بیولوژی فوق كه می خواهیم رابطه ی افكار و ادراكات را با آنها بسنجیم دو اصلی است كه بیش از یك قرن و نیم از ورود آنها در صحنه ی علم نمی گذرد و این دو اصل بیشتر از طرف دو شخصیت معروف یكی لامارك ( Lamarck ) (1744- 1829) و یكی دارون (1809- 1882) مورد تأیید و تقویت قرار گرفت و هر چند سابقاً به این دو اصل كم و بیش توجه مختصری شده بود ولی تردیدی نیست كه بسیار مختصر و ناچیز بوده است.

روی همین جهت است كه حكمایی كه طرفدار نظریه ی ثبات و یكسانی و یكنواختی عقل و اصول عقلانی بوده اند، از خود ارسطو گرفته تا فارابی و ابن سینا و صدر المتألهین در مشرق و تا دكارت و پیروانش در مغرب، وارد این مبحث نشده اند و تا آنجا كه ما اطلاع داریم این اولین مرتبه است كه به وسیله ی این سلسله مقالات از افكار و ادراكات و رابطه ی آنها با دو اصل بیولوژی به نام «اصل كوشش برای حیات» و «اصل انطباق با احتیاجات» سخن به میان می آید و به طور مستقل توضیح و تشریح می شود كه ادراكات بر دو گونه است: حقیقی و اعتباری، و ادراكات اعتباری مولود «اصل كوشش برای حیات» و تابع «اصل انطباق با احتیاجات» است و مانند بسیاری دیگر از شؤون جسمانی و نفسانی یك سیر تكاملی و «نشوء و ارتقاء» را طی می كند و این سیر از چه نقطه آغاز و چگونه و به چه ترتیب طی مراحل می كند و چه قواعد و قوانینی دارد به خلاف افكار و ادراكات حقیقی كه تابع این اصل نیست و یك وضع ثابت و مطلق و یكنواختی دارد.

همچنانكه قبلاً اشاره شد نظریه ی تبعیت عقل و مطلق ادراكات عقلانی از «اصل انطباق با محیط» با نظریه ی تجربیون كه جمیع اصول عقلانی را مولود تجربه می داند از یك جهت مخالف و با نظریه ی تعقلیون موافق است زیرا به وجود عقل و اصول عقلانی مستقل از تجربه قائل است، چیزی كه هست بر خلاف نظریه ی تعقلیون این اصول را دارای جنبه ی مجرد و تغییر ناپذیر نمی داند بلكه آنها را تغییر پذیر و تابع «اصل انطباق با احتیاجات» می داند. اینك عبارات ذیل مطلب را واضح تر می كند.

در كتاب علم النفس ابن سینا و تطبیق آن با روان شناسی جدید تألیف آقای دكتر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 378
علی اكبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران در فصل «نظریه های جدید راجع به عقل و مبادی آن» می نویسد:

«یكی از حكما و روان شناسان معاصر (برنسویگ ( Brunschvicg ) ) كه در این باب تحقیقات دقیق دارد می گوید حكما نسبت به اصول منطقی كه قبل از ظهور علم (به معنای جدید) اذهان را عارض شده بود سراب دو گانه ای را دنبال می كنند. گروهی خواب دانشی را می بینند كه منحصراً عقلی است و حاجتی به حس و تجربه ندارد و گروه دیگر ادراك حسی را به تصور می آورند كه از به كار انداختن فعالیت مخصوص ذهن بی نیاز باشد در صورتی كه حقیقت این است كه علم انسان نتیجه ی رابطه و اثر متقابل حس و عقل می باشد. . .

این رابطه و اثر متقابل را بعضی از دانشمندان تابع عوامل حیاتی و عملی دانسته اند و برخی بیشتر قائل به عوامل اجتماعی گردیده اند. گروه اول معتقدند به اینكه نفس و عقل (نفس ناطقه) آلتی را ماند كه كارش سازگار ساختن انسان با مقتضیات زندگی است. زندگی ما را وادار می كند به اینكه در موارد مختلف كردار واحدی داشته باشیم و این كیفیت در ما ایجاد عادت می كند.

باری، جستجوی وحدت در میان كثرت یكی از ضروریات حیات است و این احتیاج و ضرورت است كه ما را به درك مفاهیم مجرد و كلی و سر انجام به درك مبدأ هویت ( idetity ) (اصل ضرورت حمل شئ بر نفس- هر چیز خودش خودش است) رهبری و هدایت می كند و این مبدأ خود مبنای سایر مبادی عقلی حتی مبدأ علیت واقع می شود، چه، علیت عبارت است از اطلاق نیازمندی مذكور به اموری كه در زمان جریان دارند یا به عبارت دیگر ساختن قبلی آینده است در زمان حال. برگسن ( Bergson ) مخصوصاً به احتیاجات فنی و صنعتی بشر اهمیت داده و آنها را موجد مبادی عقلی می داند و می گوید فكر منطقی و معقول زاده ی صنعت است. . .

گروهی دیگر از حكما حصول معلومات اولیه و مبادی عقلیه را ناشی از هیئت اجتماعیه پنداشته یا لااقل تأثیر عوامل اجتماعی را در این مورد در درجه ی اول قرار می دهند. تحقیقات این دانشمندان در اخلاق و احوال و معتقدات اقوام بدوی، آنها را به این نتیجه رسانده است كه زندگی در اجتماع و تشكیلات اجتماعی و تشریفات و معتقدات دینی منشأ و موجب تصور زمان، مكان، علت و علیت و سایر مبادی تصوری و تصدیقی گردیده است؛ و نیز همان تحقیقات توجه داده است به اینكه بر خلاف عقیده ی رایج و مختار، عقل بشر از نظر منطقی در امكنه و ازمنه ی مختلف پیوسته متشابه و یكسان نبوده و نیست چنانكه مثلاً «مبدأ عدم تناقض» اختصاص به مردمانی دارد كه به درجه ی معیّنی از تكامل ذهنی نائل شده و در اجتماعات نسبتاً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 379
پیشرفته زندگی می كنند ولی در میان اقوام بدوی وجود ندارد و برای افراد این جماعات كه دارای عقاید خاصی هستند و مثلاً از «توتم» بهره می گیرند و ممكن است خود را در آن واحد مثلاً هم انسان و هم كلاغ یا بزمجه بدانند تناقض محال نمی نماید. نه این است كه در ذهن این مردمان «مبادی عقلی» وجود نداشته باشد، بلكه هست ولی غیر از آن است كه در ذهن اعضای اجتماعات مترقی است. . . پس عقل و مبادی عقلی یكسان و ثابت در نفس انسان به ودیعت گذاشته نشده بلكه چیزی است كه به تناسب نیازمندیها و مقتضیات زندگی اجتماعی و چگونگی تربیت آدمی به تدریج ساخته و پرداخته می شود. بنابراین هیچیك از نظریه های عقلی مذهبان و تجربی مذهبان به وجهی كه بیان كرده اند نمی تواند مورد قبول روان شناسی جدید باشد زیرا هر چند آنها در تحقیقات خود به راههای مختلف می روند و مقدمات گوناگون به كار می برند ولی سر انجام به یك مقصد و نتیجه می رسند كه عبارت است از اعتقاد به وجود عقل و مبادی عقلی كه به صورت قطعی تكوین یافته است. این عقل را چنانكه دیدیم اصحاب عقل ناشی از ساختمان طبیعی نفس انسان می دانند و از این رو معتقد به فطری بودن مبادی اولیه و تقدم آنها بر حس و تجربه هستند و اصحاب تجربه آن را مؤخر بر حس و تجربه، و مبادی را زاده و ساخته و پرداخته شده ی اینها می پندارند. تحقیقات دقیقی كه در یكی دو سده ی اخیر در احوال و اخلاق مردمان بدوی و كودكان و سایر افراد انسان از نژادها و طبقات مختلف به عمل آمده حكما و روان شناسان معاصر را در این عقیده متفق ساخته است كه: اولاً عقل و مبادی آن به تدریج و به تناسب با مقتضیات حیاتی و خصوصیات زندگی اجتماعی و چگونگی ساختمان دماغی افراد انسان و با گذشتن از پیچ و خمها و قبول صورتهای گوناگون تكّون حاصل می كند. ثانیاً چون هر یك از عوامل حیاتی و اجتماعی و نفسانی به سوی همانندی بلكه وحدت و یگانگی می گرایند عقل كه تحت تأثیر آن عوامل است در تغییرات و تحولات خود همه جا و همیشه توجه به اصول كلی متشابه دارد و وصول به مبدأ هویت را مقصد قرار می دهد و از این رو تفاهم افراد بشر را ممكن می سازد. ثالثاً بنا بر اصول دو گانه ی فوق، عقل همیشه در حال تطور و تكوین و تكمیل است و هیچگاه به صورت قطعی و ثابت و غیر قابل تغییر در نمی آید و عقلی كه ظاهراً تكوین یافته یعنی دارای معلومات اولیه و مبادی عقلیه معیّنی گردیده است در واقع صورتی موقت است كه به خود گرفته و قابل تغییر و تحول می باشد. در تأیید این اصل، كافی است مراحلی را كه علوم طی می كنند و گاه گاه سبب می شوند كه نفس ناطقه از اصول علمی كه «مسلّم» به شمار می رفته رو بگرداند و به اصول دیگری اعتقاد حاصل كند یادآور شویم. بنابر این یك بار دیگر تكرار می كنیم كه همان گونه كه هدف فعالیت مادی و بدنی انسان این است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 380
كه طبیعت را مطابق احتیاجات خود سازد، فعالیت نفسانی هم برای آن است كه نفس حقیقت و واقع را با مقتضیات مخصوص خود مطابقت دهد. »
نظریه ی بالا در آنچه مربوط به مطلب ماست شامل سه قسمت است:

(1). علم محصول همكاری حس و عقل است.

(2). عقل و ادراكات عقلانی به تدریج تكوّن پیدا می كند و از اول ساختمان پرداخته و كاملی ندارد.

(3). اصول عقلانی تابع «اصل انطباق با محیط» است. از این مطلب دو مطلب دیگر نتیجه می شود:

الف. عقل و اصول عقلانی در همه ی اشخاص یكسان و مانند هم نیست.

ب. عقل و اصول عقلانی با تغییر اوضاع و شرایط و احتیاجات تغییر می كند.

نظریه ی ما راجع به قسمت اول همان است كه در مقاله ی 5 گفتیم. در آن مقاله دخالت حس را در پیدایش یك رشته تصورات و دخالت وجدان را در پیدایش یك رشته تصورات دیگر و دخالت «حمل» یا «حكم» را در پیدایش تصورات عمومی و دخالت عاقله را در تعمیم تصورات جزئی كه از راه حس یا راه دیگر حاصل می شود و همچنین دخالت تجربه را در پیدایش یك رشته احكام و تصدیقات و دخالت مستقیم و بلاواسطه ی عقل را در پیدایش یك رشته احكام و تصدیقات دیگر كه به نام «بدیهیات اولیه» یا «اصول و مبادی عقلیه» می خواندیم بیان كردیم و نتیجه ای كه از آن مقاله گرفتیم این بود كه علم بشر محصول همكاری حس و عقل است و ما در آن مقاله بین تصورات مقدم بر حس و تصدیقات مقدم بر تجربه فرق گذاشتیم. بنابراین در این قسمت، ما موافق نظریه ی بالا هستیم ولی با بیان مخصوصی كه در مقاله ی 5 شرح دادیم و از تكرار آن بی نیازیم.

در قسمت دوم نیز نظریه ی موافق داریم. این نظریه كم و بیش از زمان ارسطو رایج بوده و ابن سینا به بهترین وجهی آن را توضیح داده ولی مطابق نظریه ی ارسطو و ابن سینا نفس از آغاز جوهری است مستقل از بدن، و ادراكات عقلانی كه برای وی به تدریج پیدا می شود به منزله ی اوصاف و عوارض یا نقش هایی است كه وی را عارض می شود.

كامل ترین و جامع ترین نظریه ی «تكامل تدریجی عقل و معقولات» نظریه ی محكم و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 381
برهانی صدرالمتألهین است كه از طرفی نفس را در آغاز امری مادی و جسمانی می داند كه به تدریج كمال جوهری حاصل می كند و به مرتبه ی حس و خیال و سپس به مرتبه ی عقل می رسد و از طرف دیگر عقل و عاقل و معقول را متحد می داند. مطابق این نظریه نه نفس در آغاز جوهری است مستقل از بدن و نه ادراكات عقلانی نقشها و عوارض و اوصافی است برای نفس. مطابق این نظریه پیدایش تدریجی معقولات عین تكوّن تدریجی كمالی عقل و عاقله است. بنابراین عقل و ادراكات عقلانی به تدریج تكوّن پیدا می كند و از اول ساختمان پرداخته و كاملی ندارد.

اختلاف نظر ما با نظریه ی فلاسفه و روان شناسان جدید در قسمت سوم است. ما با كمال احترامی كه نسبت به مطالعات و مشاهدات و تجربیات این دانشمندان قائلیم و كمال قدردانی كه از زحمات این دانشمندان در این باره می نماییم به خود حق می دهیم كه استنباطی را كه این دانشمندان از مطالعات خود كرده اند مورد تجزیه و تحلیل و انتقاد قرار دهیم.

همچنانكه از عبارات فوق استفاده می شود این دانشمندان این نظریه را بیشتر از مطالعه ی اخلاق و عادات و آداب و سنن مختلف مردمان پیدا كرده اند زیرا در مطالعات خود برخورده اند كه طرز افكار و عقاید هر ملتی متناسب است با احتیاجات و شرایط مخصوص زندگانی آنها و نیز دریافته اند كه با تغییر احتیاجات و شرایط زندگی طرز فكر و عقاید افراد یا جماعات فرق می كند و از طرف دیگر این دانشمندان همه ی افكار و ادراكات را یكجور و مانند هم پنداشته اند ناچار استنباط كرده اند كه به طور كلی عقل و ادراكات تابع احتیاجات حیاتی است.

چنین به نظر می رسد كه با تفكیك و تمیزی كه ما اكنون در این مقاله بین ادراكات حقیقی یا «حقایق» و ادراكات اعتباری یا «اعتباریات» می دهیم و افكار و معتقداتی را كه بیشتر مورد مطالعه ی آن دانشمندان بوده- یعنی همان «اعتباریات» كه دستخوش تغییر و تبدیل است- مشخص می كنیم این سوء استنباط خود به خود از بین می رود و مشكل حل می شود.

و اما آنچه در مورد خصوص اصل امتناع تناقض كه از «حقایق» است گفته شده یك اشتباه دیگری است زیرا اولاً فرضاً «توتمیّه» یا دسته و طبقه ی دیگر خودشان را هم كلاغ و هم حیوان دیگر می دانند ربطی به اصل امتناع تناقض ندارد. ثانیاً از یك نكته ی دیگر نباید غفلت كرد و آن اینكه گاهی ذهن حكمی می كند و به سرعت از آن حكم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 382
اعراض و به ضد یا نقیض آن حكم می گراید و از این حكم دومی نیز اعراض می كند و برای بار دوم به حكم اول می گراید و همچنین. . . و شخص می پندارد كه در آن واحد ذهن دو حكم متناقض نموده است و این حالت برای اذهان بسیط و ساده كه قدرت استدلال منطقی ندارند زیاد دست می دهد و ذهن هر اندازه از لحاظ منطقی مجهزتر بوده باشد در احكام خود ثابت تر و راسخ تر است.

ذهن مادامی كه قدرت استدلال منطقی پیدا نكرده روی تلقین یا تداعی معانی یا چیز دیگر احكام و تصدیقاتی می كند كه می توان آنها را یك نوع سبق ذهن دانست.

این قبیل احكام به سرعت تغییر و تبدیل پیدا می كنند و جای خود را به یكدیگر می دهند. مثلاً طفل كه در تحت تأثیر تلقینات پدر و مادر است به آنچه آنها می گویند گرایش [پیدا] می كند و لهذا اگر پدر به او بگوید چنین است قبول می كند كه چنین است و اگر فوراً بگوید چنین نیست فوراً ذهن كودك از حكم اولی خود منصرف می شود، معتقد می شود كه چنین نیست؛ و شاید در میان قبائل وحشی نیز چنین باشد كه افراد در یك «آن» معتقد شوند كه كلاغند و در آن دیگر به سرعت معتقد شوند كه كلاغ نیستند ولی هیچگاه در آن واحد نه ذهن كودك و نه ذهن انسان وحشی به دو طرف نقیض گرایش پیدا نمی كند. ثالثا عین ایرادی كه از طرف طرفداران این نظریه بر نظریه ی تجربی وارد كرده اند به طریق اولی بر خودشان وارد است. در همان كتاب صفحه ی 123 می نویسد:

«مذهب تجربی این اشكال را دارد كه اصول و قواعدی كه در نتیجه ی حس و تجربه درست می شود همیشه با حقایق تجربی تطبیق نمی كند و نمی تواند كلیت و قطعیت داشته باشد چه، ممكن است طبیعت ذهن را وادار به تغییر آن مبادی سازد و از این رو علمی كه بر این پایه های متزلزل استوار گردیده با خود آنها فرو می ریزد و از بین می رود. »
اشكال تزلزل اركان علم در این نظریه قوی تر است زیرا مطابق این نظریه علم محصول همكاری حس و عقل است و مبادی عقلی كه یكی از دو عنصر سازنده ی علم هستند یك وضع ثابت و مطلق و تغییر ناپذیر ندارند زیرا این مبادی طبق مقتضیات مخصوص محیط و احتیاجات مخصوص زندگانی ساخته شده و در صورت تغییر مقتضیات زندگانی، آن قوه ای كه كارش سازگار ساختن انسان با مقتضیات زندگانی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 383
است این مبادی را رها و مبادی دیگری به جای این مبادی به وجود خواهد آورد. پس هیچیك از اصول و قواعد علمی نمی تواند كلیت و قطعیت داشته باشد زیرا ممكن است در مقتضیات زندگانی تغییراتی حاصل شود و ذهن مجبور به ترك این مبادی و پذیرفتن مبادی دیگری بشود و از این رو علمی كه بر این پایه های متزلزل استوار گردیده با خود آنها فرو می ریزد و از بین می رود.

اشكال فوق را به صورت یك برهان صریح و روشن بر رد نظریه ی بالا می توان اقامه كرد به این بیان كه لازمه ی صحت و قبول این نظریه تزلزل و عدم اعتبار جمیع قواعد و نظریه های علمی و از آن جمله خود این نظریه است؛ یعنی صحت و اعتبار این نظریه مستلزم بطلان و عدم اعتبار خودش است زیرا مطابق این نظریه- چنانكه مكرر گفته شد- مبادی عقلی كه یكی از دو عنصر سازنده ی قواعد و قوانین علمی است فرضهایی است كه طبق احتیاجات مخصوص زندگانی بر اذهان ما تحمیل شده و در مورد هیچ نظریه و قاعده ی علمی نمی توان گفت واقع و نفس الامر چنین است بلكه همین قدر می توان گفت به حسب مبادی و اصولی كه فعلاً بر اذهان ما تحمیل شده ما چنین حكم می كنیم و البته این نظریه شامل خودش نیز هست؛ یعنی در مورد خود این نظریه نیز نمی توانیم قائل شویم كه در واقع و نفس الامر عقل و مبادی عقلی تابع اوضاع محیط است بلكه همین قدر می توانیم بگوییم كه به حسب مبادی و اصولی كه فعلاً بر اذهان ما تحمیل شده ما چنین حكم می كنیم اما واقع و نفس الامر چطور است؟ نمی دانم. پس این نظریه در درجه ی اول فتوا به بطلان و بی اعتباری خودش می دهد و خودش، خودش را نقض می كند و به اصطلاح تیشه به ریشه ی خود می زند.

از آنچه در بالا گذشت معلوم شد كه استحكام بلكه امكان علم جز با نظریه ی عقل و معقولات یقینی و ثابت و لا یتغیر معنا ندارد و با قبول فرضیه ی تجربیون در مورد عقل و مبادی عقلی كه در مقاله ی 5 گذشت یا فرضیه ی عده ای از روان شناسان جدید كه در اینجا شرح آن رفت نمی توان به علم اعتماد و اطمینان پیدا كرد و باید برای همیشه دست از جزم و یقین شست و علم را كنار نهاد و خواننده ی محترم اگر در مطالب مقاله های 4 و 5 و آنچه در این مقدمه گذشت به خوبی دقت كرده باشد این نتیجه ی صریح و روشن به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 384
دستش می آید كه: ما باید قبل از هر تئوری فلسفی و هر قانون منطقی و هر قاعده ی علمی به وجود عقل و معقولات مطلق نظری اذعان داشته باشیم یعنی باید به وجود یك سلسله ادراكات اذعان داشته باشیم كه در تكوین و تشكیل خود از نفوذ احتیاجات زندگانی و اوضاع محیط و كیفیت مخصوص ساختمان مغز و اعصاب و سایر عوامل طبیعی آزاد است و همان ادراكات است كه پایه های اولیه ی علوم و فلسفه ی نظری را پی ریزی می كند و البته یك سلسله ادراكات دیگری نیز داریم كه تابع مقتضیات زندگانی هستند و دائماً در تغییر و تبدیلند و یك سیر نشوء و ارتقاء را طی می كنند و در اصطلاح این مقاله «ادراكات اعتباری» و «افكار عملی» خوانده می شوند ولی چنانكه خواهیم دید این سلسله ادراكات ربطی به عقل و معقولات مطلق نظری ندارد و این مقاله كیفیت پیدایش و تكوّن و تطوّر آن ادراكات را بیان می كند و البته پس از مشخص شدن این سلسله ادراكات، بسیاری از اشتباهاتی كه در این زمینه واقع شده رفع خواهد شد.

مطالب و مسائل مربوط به افكار نظری و افكار عملی زیاد و از حدود بحث فعلی ما خارج است. همین اندازه كه تا كنون در این مقدمه گفته شد برای فهم مطالب خود مقاله كافی خواهد بود. ما اگر بخواهیم در این مقدمه به تفصیل وارد همه ی آن مطالب بشویم با توجه به آنچه كم و بیش فلاسفه ی قدیم و جدید در این موضوعات سخن رانده اند بس طولانی خواهد شد و البته در ضمن خود مقاله كه كیفیت پیدایش و تكثر و تكامل ادراكات اعتباری و رابطه ی آنها با احتیاجات زندگانی تشریح می شود بسیاری از آن مسائل معلوم خواهد شد و ما در پاورقیها توضیح كافی خواهیم داد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 385
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است