مبحثی كه در این مقاله می خواهیم وارد آن بشویم نیز از مباحث مربوط به عالم
ذهن و ادراكات است. آنچه در این مقاله مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد
قسمتی از ادراكات است كه در اصطلاح این سلسله مقالات «ادراكات اعتباری»
خوانده می شوند.
ادراكات اعتباری در مقابل ادراكات حقیقی است. ادراكات حقیقی انكشافات
و انعكاسات ذهنی واقع و نفس الامر است و آنچه در مقاله ی 5 در بیان اقسام تصورات و
اقسام تصدیقات و طرز پیدایش آنها برای ذهن گفته شد مربوط به ادراكات حقیقی
بود و اما ادراكات اعتباری فرضهایی است كه ذهن به منظور رفع احتیاجات حیاتی،
آنها را ساخته و جنبه ی وضعی و قراردادی و فرضی و اعتباری دارد و با واقع و نفس الامر
سر و كاری ندارد. ادراكات حقیقی را می توان در براهین فلسفی یا علمی- طبیعی یا
ریاضی- جا داد و نتیجه ی علمی یا فلسفی گرفت و همچنین می توان از یك برهان فلسفی
یا علمی یك ادراك حقیقی تحصیل نمود ولی در مورد اعتباریات نمی توان چنین
استفاده ای كرد و به عبارت دیگر ادراكات حقیقی ارزش منطقی دارد و ادراكات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 372
اعتباری ارزش منطقی ندارد. ادراكات حقیقی تابع احتیاجات طبیعی موجود زنده و
عوامل مخصوص محیط زندگانی وی نیست و با تغییر احتیاجات طبیعی و عوامل
محیط تغییر نمی كند و اما ادراكات اعتباری تابع احتیاجات حیاتی و عوامل
مخصوص محیط است و با تغییر آنها تغییر می كند. ادراكات حقیقی قابل تطور و نشوء
و ارتقاء نیست و اما ادراكات اعتباری یك سیر تكاملی و نشوء و ارتقاء را طی می كند.
ادراكات حقیقی، مطلق و دائم و ضروری است ولی ادراكات اعتباری نسبی و موقت و
غیر ضروری است.
اینجاست كه با یك مطلب مهم مواجه می شویم و آن اینكه آیا واقعاً ما دو قسم
ادراكات داریم: یك قسم حقیقی و مطلق و ثابت و آزاد از نفوذ احتیاجات طبیعی و
عوامل محیط و یك قسم فرضی و نسبی و متطور و تابع احتیاجات طبیعی و عوامل
محیط؟ و اگر واقعاً اینطور است امتیاز و مشخصات این دو قسم از یكدیگر چیست؟
تمیز و تفكیك ادراكات حقیقی از ادراكات اعتباری بسیار لازم و ضروری و عدم
تفكیك آنها از یكدیگر بسیار مضر و خطرناك است و همین عدم تفكیك است كه
بسیاری از دانشمندان را از پا در آورده است كه بعضی اعتباریات را به حقایق قیاس
كرده و با روشهای عقلانی مخصوص حقایق در اعتباریات سیر كرده اند و بعضی به
عكس، نتیجه ی مطالعات خود را در مورد اعتباریات درباره ی حقایق تعمیم داده اند و
حقایق را مانند اعتباریات مفاهیمی نسبی و متغیر و تابع احتیاجات طبیعی پنداشته اند.
در اواخر مقاله ی 5 آنجا كه از «اصل ثبات» سخن به میان آمد گفتیم كه ادراكات
خاصیت تغییر را ندارند. آنگاه در متن آن مقاله صفحه ی 366 مطلبی به صورت اشكال
ذكر شد و آن اینكه: «آزمایشهای متوالی نشان می دهد كه محیط زندگی انسان در
افكار وی دخیل می باشد و اختلاف معلومات و افكار با اختلاف منطقه و محیط زندگی
حتی در یك فرد انسان به حسب دو زمان و به موجب اختلاف شرایط، روشن و غیر
قابل انكار است و همچنین ما می توانیم با تربیتهای گوناگون در انسان افكار
گوناگونی ایجاد نماییم، پس حقایق علمی مخلوق خودمان و تابع خودمان بوده و یك
ثبوت غیر قابل تغییری ندارند» .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 373
ایضاً در پاورقیهای همان مقاله صفحه ی 341- 342 آنجا كه اختلاف نظر منطق
تعقلی و منطق تجربی را در باب «اصول و مبادی كلی عقلی» تشریح می كردیم گفتیم
كه بعضی از فلاسفه و روان شناسان جدید پیدایش اصول و مبادی عقلی یعنی همان
تصدیقاتی را كه در اصطلاح منطق تعقلی «بدیهیات اولیه ی تصدیقیه» خوانده می شود
معلول عوامل حیاتی یا اجتماعی دانسته اند.
نظریه ی این دانشمندان با نظریه ی منطق تعقلی در این جهت كه این اصول عقلانی
مولود تجربه نیست موافق است و نظریه ی منطق تجربی را رد می كند ولی از لحاظ ثابت
و یكنواخت بودن و تغییر نكردن این اصول، با منطق تعقلی مخالف است زیرا مطابق
این نظریه پیدایش این اصول همواره متناسب و مرتبط با محیط طبیعی یا اجتماعی
انسان است و با تغییر محیط طبیعی یا اجتماعی قهراً تغییر و تبدیل پیدا می كند ولی
مطابق نظریه ی تعقلیون عقل و اصول عقلانی تابع وضع محیط نیست و با تغییر محیط
تغییر نمی كند.
این نظریه متكی به مطالعات و مشاهداتی است كه عده ای از دانشمندان در
روحیه ی اقوام و ملل و طوائف مختلف نموده اند. این مطالعات، این دانشمندان را به این
نتیجه رسانده است كه اصول عقلانی اولاً در نزد همه ی مردمان یكسان نیست و ثانیاً
وضع ثابت و یكنواختی ندارد بلكه با احتیاجات و مقتضیات زندگی آنان مرتبط است و
با تغییر آن احتیاجات تغییر می كند. مطابق این نظریه تمام اصول و مبادی عقلی،
احكامی وضعی (اصول موضوعه) هستند كه ذهن به منظور سازگار ساختن انسان با
محیط زندگانی اش آن اصول را وضع كرده و با تغییر محیط زندگانی و پیدایش
احتیاجات جدید، ذهن ناچار این اصول را ترك و اصول دیگری را كه متناسب با آن
احتیاجات باشد وضع خواهد نمود. علیهذا عقل و ادراكات عقلانی با احتیاجات
زندگانی و عوامل حیاتی یا اجتماعی كه تولید كننده ی آن احتیاجات است رابطه ی
مخصوص دارد و آن رابطه همانا رابطه ی تابعیت و متبوعیت است.
برای تشریح نظریه ی فوق و هم برای فهم دقیق مطالبی كه در ضمن خود مقاله
خواهد آمد ناچاریم به دو اصل از اصولی كه در علم الحیات مورد قبول اهل فن است و
نظریه ی فوق نیز مبتنی به آن دو اصل است اشاره كنیم:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 374