در حدود قرن پنجم قبل از میلاد در یونان قدیم كه در آن وقت دارای تمدنی عالی
بود و فلاسفه و دانشمندان بزرگی در آن سرزمین ظهور كرده بودند و مكاتب فلسفی
گوناگونی را به وجود آورده بودند، به واسطه ی حوادث چندی- كه از آن جمله است
بروز عقاید و آراء گوناگون و متضاد در مسائل فلسفی و پیدایش نظریه های مختلف
درباره ی توجیه جهان- عده ای از دانشمندان یكباره حیرت زده شدند و تمام ادراكات و
آراء عقاید بشری حتی بدیهیات اولیه را باطل و خیال محض دانستند و هیچ ارزشی
برای هیچ فكر و هیچ ادراكی قائل نشده جهان معلومات را هیچ در هیچ دانستند و به
این ترتیب مكتب سفسطه (سوفیسم) پدید آمد.
ولی در مقابل این عده، سقراطیون و بالاخص ارسطو قیام كردند، راههای مغلطه ی
آنان را باز و ارزش معلومات را تثبیت نمودند و ثابت كردند كه جهان معلومات هیچ در
هیچ نیست و انسان نیرویی دارد كه می تواند اشیاء را آنطور كه در واقع و نفس الامر
هستند در یابد و اگر انسان فكر خود را راست و درست راه ببرد می تواند به ادراك واقع
و نفس الامر نائل شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 178
چنانكه می دانیم ارسطو «منطق» را كه میزان و مقیاس درست فكر كردن است به
همین منظور تدوین نمود و در فن برهان منطق نتیجه ی برهان را «یقین» یعنی ادراك
مطابق با واقع دانست و برای تحصیل یقین به وسیله ی برهان، به كار بردن محسوسات و
معقولات هر دو را معتبر شمرد یعنی هم برای ادراك حسی و هم برای ادراك عقلی
ارزش یقینی قائل شد و پایه ی فلسفه ی جزمی (دگماتیسم) را به این وسیله استوار نمود.