در
کتابخانه
بازدید : 679915تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
مقدمه
Collapse مقاله هفتم واقعیّت و هستی اشیاءمقاله هفتم واقعیّت و هستی اشیاء
Expand مقاله هشتم ضرورت و امكان مقاله هشتم ضرورت و امكان
Expand مقاله ی نهم علّت و معلول مقاله ی نهم علّت و معلول
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اكنون باید دید با در نظر گرفتن اینكه هر چیز در خارج یك واحد واقعیت دار بیش نیست و ما دو مفهوم مختلف (مهیت و هستی) از وی می گیریم اصالت از آن كدامیك از این دو جهت است 1یعنی آیا مفهوم «انسان» از واقعیت (كه مبغوض ایده آلیست می باشد) حكایت می كند یا مفهوم «هستی» ؟

می شود و حكم می شود كه «زمین هست» ، «انسان هست» ، «آسمان هست» مشترك لفظی است یا مشترك معنوی؟ پاسخ این پرسش نیز چون مستقیماً مربوط به وجدانیات ذهنی خود ماست واضح است یعنی هر كس با توجه مختصر به محتویات ذهنی خویش درك می كند كه مفهوم «واقعیت» یا «وجود» یا «هستی» كه به اشیائی مانند زمین و آسمان و درخت و انسان و ماده و قوه و غیره حمل می شود از قبیل مشترك معنوی است نه از قبیل مشترك لفظی؛ یعنی ما هنگامی كه در ذهن خود «هستی» را به هر یك از این اشیاء [حمل ] می كنیم و حكم به هستی آنها بنماییم یك معنا و مقصود را در همه ی موارد حمل می كنیم نه بیشتر.

سوم: ما از هر چیز واقعیت دار كه علی رغم سوفسطائی حكم می كنیم «واقعیت دار است» مثل انسان و درخت و زمین و غیره دو مفهوم در ذهن خود داریم:

یكی همان مفهوم «انسان» (در مورد انسان) و «درخت» (در مورد درخت) كه ملاك تمیز و شناسایی ما همان مفهوم است و روی همان مفهوم او را غیر از سایر اشیاء می دانیم، و دیگر مفهوم «هستی» كه مشترك فیه همه ی این امور است. حالا باید بدانیم كه از این دو مفهوم كه نسبت به هر چیزی داریم كدامیك اصیل است و كدامیك اعتباری؟ پاسخ این پرسش را كه مسأله ی سومی را طرح می كند در پاورقی بعد به پیروی از متن خواهیم داد.

(1). این همان سؤال سومی است كه در پاورقی پیش گفتیم كه پس از پیمودن مرحله ی دوم و اذعان به اینكه مثلاً «انسان هست» ، «درخت هست» ، «سفیدی هست» یعنی پس از تولید و تكثیر اصل كلی «واقعیتی هست» و یافتن امور واقعیت دار متعددی، برای ذهن پیش می آید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 495
روشن است كه هر چیزی یعنی هر واحد واقعیت دار خارجی در سایه ی واقعیت، واقعیت دار می شود و اگر فرض كنیم كه واقعیت هستی از آن مرتفع شده، نیست و

ما بعد از قبول اصل كلی «واقعیتی هست» كه حد فاصل رئالیسم و ایده آلیسم و قدم اول جدا شدن از عالم خیال بینی و دخول در عالم واقع بینی بود به تولید و تكثیر این اصل پرداختیم و امور واقعیت دار گوناگونی یافتیم و دیدیم كه اموری چند از قبیل انسان و درخت و جسم و خط و سطح و حجم و سفیدی و گرمی و غیره هست و در ذهن خویش اذعان و تصدیق قطعی به واقعیت داشتن این امور را یافتیم، سپس به بررسی حال ذهن خود پرداختیم و دیدیم كه اولاً ذهن از هر یك از این امور واقعیت دار صورتی پیش خود دارد مغایر با صورتی كه از وجود و هستی پیش خود دارد (زیادت وجود بر ماهیت) و ثانیاً مفهوم وجود یا هستی یك مفهوم عام و مشتركی است كه به معنای واحد و مفهوم واحد بر همه ی این امور واقعیت دار منطبق می شود (اشتراك معنوی وجود) . پس از این بررسی مختصر ذهنی نتیجه ی سومی نیز گرفتیم و آن اینكه پس ما از هر چیز واقعیت دار كه اذعان و تصدیق به واقعیت داشتنش داریم دو مفهوم در ذهن خویش داریم: یكی همان مفهوم عام و مشترك یعنی «وجود» كه به همه ی این امور واقعیت دار منطبق است و مشترك فیه همه ی آنهاست و یكی هم یك مفهوم اختصاصی در مورد هر یك علیحده كه فقط به مورد معیّن اختصاص دارد مثل مفهوم انسان و مفهوم آتش و مفهوم سنگ كه هر یك به مورد معین قابل انطباق است كه اصطلاحا «ماهیت» نامیده می شود.

در اینجا دو سؤال پیش می آید: یكی اینكه منشأ پیدایش هر یك از آن مفاهیم اختصاصی و همچنین منشأ پیدایش آن مفهوم عام و مشترك در اذهان چیست؟ و چگونه و از چه راه این مفاهیم و تصورات در ذهن نقش می بندد؟ این سؤال بیشتر جنبه ی علم النفسی دارد و در مقاله ی 5 مشروحا به آن پاسخ داده شده است؛ و دیگر اینكه پس از اینكه دانستیم از هر امر واقعیت داری كه اذعان به واقعیت داشتنش داریم در ذهن خود دو مفهوم و دو تصور داریم (ماهیت- وجود) كدامیك اصیل و كدامیك اعتباری است؟ آیا هر دو اصیل است یا هر دو اعتباری است یا آنكه وجود اصیل است و ماهیت اعتباری و یا بعكس، ماهیت اصیل است و وجود اعتباری؟ این مسأله است كه در عین اینكه جنبه ی ذهنی دارد صد در صد فلسفی است و جنبه ی عینی دارد و شناخت «واقعیت»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 496
نابود گردیده یك پنداری پوچ بیش نخواهد بود. نتیجه گرفته می شود كه:

اصل اصیل در هر چیز وجود و هستی اوست و مهیت آن پنداری است؛ یعنی

موقوف به آن است بلكه اساسی ترین مسأله ی شناخت واقعیت همین مسأله است.

مقدمتاً بیان چند مطلب لازم است:

الف. اصالتی كه در اینجا مورد نظر است به معنای عینیت و خارجیت است در مقابل اعتباریت كه به معنای عدم عینیت و خارجیت و محصول ذهن بودن است.

معمولاً در اصطلاحات فلسفی جدید «اصالت» به معنای تقدم و اصل بودن در مقابل نتیجه بودن و فرع بودن استعمال می شود، مثلاً می گویند آیا اصالت با ماده است یا با روح؟ بدیهی است كه مقصود نه این است كه كدامیك عینیت خارجی دارد و كدامیك اعتبار ذهن است بلكه مقصود این است كه آیا ماده به منزله ی اساس است و روح خاصیت و نتیجه ی تركیبات آن است یا آنكه روح به منزله ی اساس است و ماده نتیجه ی اوست؟ در مبحث «اصالت وجود یا ماهیت» مقصود این نیست كه آیا وجود اساس است و ماهیت خاصیت و یا ماهیت اساس است و وجود خاصیت؟ بلكه مقصود این است كه ما نسبت به هر امر واقعیت دار كه حكم به واقعیت داشتنش می كنیم دو تصور و دو مفهوم داریم، از این دو مفهوم كدامیك جنبه ی عینی و خارجی دارد و كدامیك جنبه ی ذهنی و اعتباری؟ هر یك از وجود یا ماهیت را كه ما اعتباری بدانیم به هیچ وجه برای او جنبه ی عینی قائل نیستیم نه به عنوان اصل و اساس بودن و نه به عنوان فرع و نتیجه بودن. به هر حال نباید بحث از اصالت و عدم اصالت اینجا را از نوع بحث اصالت و عدم اصالت در فلسفه ی جدید گرفت هر چند در آن فلسفه گاهی اصطلاحات به یكدیگر مخلوط می شود و ممكن است در یك مورد معین از «عدم اصالت» ، «اعتباریت» را قصد كنند.

ب. لازم است توضیح داده شود كه «ماهیت» كه در مقابل «وجود» قرار می گیرد و بحث از اصالت و عدم اصالتش در میان است یعنی چه؟ خواننده ی محترم توجه دارد كه ما این بحث را بعد از توجه به اینكه به واقعیت اموری چند تصدیق قطعی داریم به میان آوردیم یعنی واقعیت داشتن اموری چند را مقدمه ی ورود در این مطلب قرار دادیم و البته اینكه (اجمالا) اشیاء واقعیت داری در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 497
واقعیت هستی به خودی خود (بالذات و بنفسه) واقعیت دار یعنی عین واقعیت است و همه ی مهیات با آن واقعیت دار و بی آن (به خودی خود) پنداری و اعتباری

جهان هستی هست یك فرضیه ی احتمالی نیست بلكه یك امر قطعی و بدیهی و مورد اذعان و تصدیق تمام اذهان بشری است.

حالا فرض كنید كه ما به واقعیت این سه چیز: «خط و عدد و انسان» تصدیق قطعی پیدا كرده ایم و هر سه را امری واقعیت دار می دانیم و حكم می كنیم: «خط موجود است» ، «عدد موجود است» ، «انسان موجود است» . این سه چیز در موجود بودن و واقعیت داشتن مانند یكدیگرند و اختلافی ندارند ولی در عین حال می دانیم كه سه چیز واقعیت دار هستند.

برای ذهن ما چنین نمودار می شود كه در هر یك از این موارد، «وجود» به یك چیز تعلق گرفته و در هر موردی یك چیز است كه متلبّس به لباس «وجود» شده و به عبارت دیگر برای ذهن ما چنین نمودار می شود كه در هر یك از این موارد، «وجود» یك چیز معین را از كتم عدم خارج و از پرده ی ابهام و ظلمت نیستی ظاهر كرده؛ در یك جا وجود به چیزی تعلق گرفته كه آن را «كمیّت متصل» می خوانیم و در یك جا به چیز دیگری كه آن را «كمیت منفصل» و یك جا به چیز دیگری كه آن را «جوهر عاقل» می خوانیم.

آنچه در ذهن به صورت معروض و متلبس جلوه می كند و مثل این است كه چیزی است كه لباس هستی پوشیده یا چیزی است كه از كتم عدم و ظلمت نیستی خارج شده «ماهیت» است. مثلاً در مثال بالا كه حكم می كنیم خط یا عدد یا انسان موجود است، خط و عدد و انسان ماهیتهای مختلفی هستند كه واقعیت دار شده اند.

ماهیات، منشأ كثرت و تعددند و وجود منشأ وحدت؛ یعنی اینكه این سه امر واقعیت دار سه امر هستند نه یكی، از این جهت است كه یكی «خط» است و دیگری «عدد» و سومی «انسان» و الاّ از جنبه ی موجودیّت و واقعیت داشتن همه مانند یكدیگرند.

البته ممكن است كسی در اینكه ما آنچه از اشیاء درك می كنیم عین ماهیت اشیاء است تردید روا دارد و صورت ذهنی خط یا عدد یا انسان را عین ماهیت متلبس به وجود خارجی نداند یعنی در مسأله ی «وجود ذهنی» یا «ارزش معلومات» راه تردید یا انكار پیش گیرد، ولی به هر حال با قبول اینكه این سه چیز سه امر واقعیت دار هستند جای تردید باقی نیست كه هر یك از این سه یك شئ بخصوص است كه وجود به او
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 498
می باشند، بلكه این مهیات تنها جلوه ها و نمودهایی هستند كه واقعیتهای خارجی، آنها را در ذهن و ادراك ما به وجود می آورند وگرنه در خارج از ادراك نمی توانند از «وجود» جدا شده و به وجهی مستقل شوند.

تعلق گرفته و آن چیز كه مورد تعلق وجود است همان ماهیت آن شئ است خواه آنكه ما به كنه وی رسیده باشیم یا نرسیده باشیم.

ج. در برخی موارد كه محمولی را بر موضوعی حمل می كنیم همان طوری كه هر یك از موضوع و محمول در ذهن تصوری مخصوص به خود دارند، در خارج و واقع نیز هر یك واقعیتی مخصوص به خود دارند.

مثلاً هنگامی كه حكم می كنیم «این كاغذ سفید است» یا «این اطاق مربع است» یا «این قند شیرین است» در اینجا همان طوری كه هر یك از كاغذ و سفیدی یا اطاق و شكل مربع یا قند و شیرینی، تصوری مخصوص به خود در ذهن دارد، در خارج و واقع نیز هر یك واقعیتی علیحده و «ما بحذاء» علیحده دارد: واقعیت كاغذ و واقعیت سفیدی، واقعیت اطاق و واقعیت شكل مربع، واقعیت قند و واقعیت شیرینی.

هر چند در این موارد واقعیت یكی وابسته به واقعیت دیگری است مثل آنكه واقعیت سفیدی وابسته به واقعیت كاغذ است و. . . ولی در عین حال هر یك واقعیت و مصداق واقعی و بالاخره «ما بحذاء» مخصوص به خود دارند.

ولی در برخی موارد كه محمولی را بر موضوعی حمل می كنیم اینطور نیست یعنی موضوع و محمول هر یك واقعیت علیحده ندارند و در خارج بین موضوع و محمول هیچ گونه اثنینیّت و كثرتی حكمفرما نیست بلكه وحدت حكمفرماست و كثرت صرفاً مستند به ذهن است و به عبارت دیگر ذهن با یك نوع قدرت تجزیه و قوه ی تحلیلی كه دارد یك واحد خارجی را در قرع و انبیق مخصوص خود منحل می كند به امور متعدده و از یك واقعیت خارجی كه در خارج هیچ گونه كثرتی ندارد معانی و مفاهیم متعدده می سازد.

قدرت تجزیه و قوه ی تحلیل ذهن قابل انكار نیست، هزارها شاهد واضح دارد.

شما یك نظری به «تعریفات» بیندازید و ببینید كه چگونه ذهن برای یك شئ بسیط خارجی در ظرف خویش معانی و مفاهیم متعدده می سازد و جنبه های مشترك و جنبه های اختصاصی برای آن می سازد به طوری كه همه ی آن معانی و مفاهیم متكثره
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 499
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است