در
کتابخانه
بازدید : 680444تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Collapse <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand مقاله ی اوّل فلسفه چیست؟ مقاله ی اوّل فلسفه چیست؟
Expand مقاله ی دوم فلسفه و سفسطه (رئالیسم و ایده آلیسم) مقاله ی دوم فلسفه و سفسطه (رئالیسم و ایده آلیسم)
Expand مقاله ی سوّم علم و ادراك مقاله ی سوّم علم و ادراك
Collapse مقاله ی چهارم علم و معلوم (ارزش معلومات) مقاله ی چهارم علم و معلوم (ارزش معلومات)
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این است خلاصه ی نظر دانشمندان مادی تحولی، و این نظر گذشته از دو اشكال اساسی كه در مقاله ی گذشته وارد كردیم (1. اشكال لزوم ایده آلیسم 2. اشكال عدم انطباق خواص ماده به مورد ادراك) اشكال سومی نیز دارد و آن این است كه

حركت تكاملی دارند (اصل تغییر) و این اشیاء متغیر متحول همه با یكدیگر مرتبط و در یكدیگر مؤثرند (اصل تأثیر متقابل) .

اشیاء را به دو نحو می توان مطالعه كرد: یكی در حال سكون و جدا جدا و دیگر در حال تغییر و ارتباط، پس مفاهیمی كه از اشیاء خارجی در ذهن ما نقش می بندد به دو نحو ممكن است صورت بگیرد.

صحیح ترین طرز تفكر كه همان طرز تفكر دیالكتیكی است این است كه هر شیئی را در حال «حركت تكاملی» (نه در حال سكون و جمود) و در حال «ارتباط» با سایر اجزاء طبیعت (نه مستقل و جدا) مطالعه كند.

و از طرفی معلوم است هر مفهومی هنگامی حقیقت است كه با واقعیت خارجی «نظیر» باشد و چون واقعیتهای خارجی در حال تكامل و همه با هم مرتبط و در یكدیگر مؤثرند مفاهیم ذهنی ما نیز اگر بخواهند حقیقت باشند باید متحرك و متغیر و در یكدیگر مؤثر باشند و الاّ حقیقت نبوده خطا و غلط خواهند بود.

منطق قدیم، جامد (استاتیك) static بود اما منطق دیالكتیك، متحرك (دینامیك) dynamic است و عیب اساسی منطق قدیم كه پایه ی متا فیزیك است دو چیز بود:

یكی اینكه اشیاء را در حال جمود و سكون مطالعه می كرد (اصل سكون) و لهذا مفاهیمی كه از اشیاء داشت ساكن و بی حركت بود.

دیگر اینكه اشیاء را از یكدیگر مستقل و جدا جدا مطالعه می كرد (اصل جدایی) بین هر شئ و سایر اشیاء دیوار و حائلی قائل بود و لهذا هر مفهوم برایش مستقل و از سایر مفاهیم جدا بود و مفاهیم در یكدیگر مؤثر نبودند.

اما برای كسی كه با منطق دیالكتیك فكر می كند، مفاهیم همواره متحرك و در یكدیگر مؤثرند. نتیجه اینكه مفاهیم در منطق جامد همواره جامد و بی حركت و از یكدیگر مستقل و جدا بود، پس حقیقت نبود، زیرا با واقعیت خارجی «نظیر» نبود و اما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 217
نتیجه هایی كه از این بیان گرفته می شود با خود بیان سازگار نیست، زیرا نتیجه ی دومی (صحیح مطلق نداریم و غلط مطلق نداریم) خودش به عنوان صحیح مطلق گرفته می شود، چه، اگر این قضیه را صحیح نسبی بگیریم صحیح مطلق را اثبات خواهد نمود.

در دیالكتیك، مفاهیم همواره متحرك و در یكدیگر مؤثرند پس حقیقت اند زیرا با واقعیت خارجی نظیرند و مطابقت دارند.

پس حقیقت كه محصول طرز تفكر دیالكتیكی است همواره متحول و متكامل است.

دكتر ارانی در جزوه ی ماتریالیسم دیالكتیك صفحه ی 56 می گوید:

«اصل دوم دیالكتیك «اصل تكامل ضدّین» یا «قانون تكاپوی طبیعت» است. واقعیت (ماده، زمان، مكان) چون زمان را در بر دارد شامل مفهوم تغییر نیز می باشد. این تغییر و شدن و تكامل، واقعیت دارد و تكاپوی طبیعت واقعی است. همین تكاپوی واقعی در مغز ما به صورت حقیقت قانون تكاپوی طبیعت تصویر می شود. »
تا آنجا كه می گوید:

«این قانون راجع به حركت (تغییر) واقعی اشیاء و حركت حقایق (تصاویر واقعیت) در فكر است. »
در صفحه ی 48 می گوید:

«دقت كنید كه دو مفهوم را با یكدیگر مخلوط نكنید؛ اگر صحبت از دیالكتیك در طبیعت باشد غرض واقعیت دیالكتیك یعنی تأثیر متقابل اجزاء طبیعت و تكاپوی آنها بدون ارتباط با طرز تفكر بشر است، و اگر از اسلوب دیالكتیك باشد غرض تصویری از واقعیت دیالكتیك در مغز ماست كه با یك واقعیت، نظیر است و طریقه ی استدلال ماست. »
پاسخ: این بیان دانشمندان مادی شامل دو قسمت است:

قسمت اول اینكه طبیعت خارجی در حال تغییر و تحول و تكامل است و سكون و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 218
و همچنین نتیجه ی سومی (فكر بدیهی نداریم، یا علم ثابت غیر متغیر نداریم) خودش به عنوان یك فكر ثابت و غیر متغیر نتیجه گرفته شده و گرنه قهراً یك علم ثابت غیر متغیر را مستلزم خواهد بود زیرا در این صورت همین قضیه (فكر ثابت نداریم) با تغیر و تبدل خود جای خود را به یك قضیه ی ثابت و غیر متغیر باید بدهد.

یكسان ماندن در طبیعت خارجی وجود ندارد و همین طبیعت متغیر و متكامل همه ی اجزائش در یكدیگر مؤثر و با یكدیگر مرتبطند.

این قسمت البته صحیح است و مورد تأیید فلاسفه ی الهی بوده و هست. اصل این نظریه تازگی ندارد و به اقرار خود مادیین، اصل حركت و تغییر را اولین بار هراكلید (هر قلیطوس) در قرن ششم قبل از میلاد ابراز كرد و اصل تأثیر و ارتباط اجزاء طبیعت با یكدیگر اولین بار از طرف افلاطون و ارسطو ابراز شد.

در حدود سه قرن و نیم پیش صدر المتألهین فیلسوف بزرگ اسلامی كه تحول عظیمی در فلسفه به وجود آورد اصل تكامل طبیعت را به طرز بدیع و بی سابقه ای بیان كرد. وی با موازین فلسفی به اثبات رسانید كه تمام اجزاء طبیعت، اشكال و تنوعات مخصوص حركتند و سكون و یكسان ماندن خلاف مقتضای ذات طبیعت است و از این جهت حدود (ماهیات) همواره متحرك و برای یك شئ در دو لحظه نمی توان یك ماهیت ثابت فرض نمود.

دانشمندان اروپا در قرون جدیده و مخصوصا در قرن نوزدهم از راه كاوشهای تجربی و تجسسات علمی قوانین مخصوص تكامل را در نباتات و در موجودات زنده به دست آوردند. لامارك ( Lamarck ) و داروین ( DFrwin ) فرضیه ی تكامل تدریجی موجودات زنده را در تحت قوانین مخصوص بیان كردند.

روی هم رفته تحقیقات فلسفی از یك طرف و تجسسات علمی از طرف دیگر در باب حركت، این نتیجه را در باب كیفیت مطالعه ی اشیاء و كشف حقیقت آنها به دست بشر داد كه اشیاء را نباید ساكن و جامد مطالعه كرد یعنی اگر تصوری از یك حادثه ی طبیعی در یك حالت خاص داشته باشیم نباید این تصور را برای همیشه نسبت به آن حادثه كافی بدانیم زیرا آن شئ یا آن حادثه ی طبیعی متدرّجاً در امتداد زمان تغییر و تكامل پیدا می كند و تصور سابق ما فقط نسبت به حالت سابق آن حادثه ی طبیعی صحیح است و اما نسبت به هر یك از حالات دیگر، احتیاج به تصورهای جدا جدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 219
پاسخی كه با اصول فلسفه ی ماوراء الطبیعه (متافیزیك) به اشكال می توان داد:

چنانكه ما در میان امور خارجیه، نسبتی یا حالی به نام «مطابقت» و «عدم مطابقت» می بینیم- مانند این كه یك متر طول مطابق است با یك متر طول، ولی این حال میان یك متر طول و نقطه ی هندسی كه هیچ گونه امتداد ندارد موجود نیست- در

داریم و از این جهت مصداق هر یك از تصورات متعدد ذهنی ما فقط یكی از حالات متعاقب آن حادثه است؛ و در مقام تشبیه، دستگاه ادراكی را می توان تشبیه كرد به دستگاه عكسبرداری كه از یك طفل كه به تدریج تكامل پیدا می كند عكسهای متعددی برمی دارد، البته هر یك از عكسها و تصویرات روی صفحه ی مقوا طفل را در یك زمان معین و یك مرحله ی معین از مراحل تكامل نشان می دهد و نسبت به آن حالت دائماً صادق و منطبق است ولی نسبت به سایر حالات آن طفل كه تغییر كرده صادق نیست و اگر بخواهیم حالات دیگر آن طفل را نشان بدهیم احتیاج به عكسهای متعدد دیگری داریم.

همچنانكه قبلاً اشاره شد این قسمت از بیان تكامل كه مربوط به تكامل واقعیت است مورد تأیید فلاسفه ی الهی بوده و هست و نتیجه اش مطالعه ی طبیعت به طرز خاصی است كه گفته شد.

قسمت دوم: این قسمت نتیجه ی مخصوصی است كه طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك به سلیقه ی خود از قسمت اول در باب كیفیت مطالعه ی طبیعت گرفته اند و آن اینكه:

مفاهیمی كه انسان در ذهن خود از طبیعت دارد هنگامی حقیقت است و با واقع منطبق است كه با واقعیت طبیعت، نظیر باشد یعنی دارای همان خاصیتی باشد كه واقعیت طبیعت دارد و چون واقعیتهای طبیعت به حكم «اصل تغییر» در تغییر و تكامل و به حكم «اصل تأثیر متقابل» در تحت تأثیر یكدیگرند ناچار اگر بنا شود تصورهای ذهنی، حقیقت و مطابق با واقع باشند باید همان خاصیتها را داشته باشند یعنی باید متحول و متكامل بوده و در یكدیگر تأثیر داشته باشند.

طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك این قسمت را نیز به هراكلید دانشمند قدیم یونان نسبت می دهند، چنانكه دكتر ارانی در صفحه ی 49 جزوه ی مزبور پس از آنكه جمله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 220
میان افكار و ادراكات نیز حالی نظیر این حال بی تردید می بینیم چنانكه قضیه ی «چهار از سه بزرگتر است» با خارج ماده وفق می دهد ولی قضیه ی «سه از چهار بزرگتر است» این وفق را نمی دهد و فكر و ادراك را به ملاحظه ی پیدایش این دو صفت،

معروف را (در یك رودخانه دو دفعه نمی توان وارد شد) از هراكلید نقل می كند می گوید:

«هراكلید متوجه تأثیر مفهوم جریان در مفهوم رودخانه شده است. »
ولی حقیقت این است كه هیچیك از حكمای قدیم یونان و حكمای دوره ی اسلامی و حكمای جدید اروپا در این قسمت با طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك شریك نیستند.

از دانشمندان جدید اروپا فقط هگل (نیمه ی دوم قرن هجدهم و نیمه ی اول قرن نوزدهم میلادی) را می توان نام برد كه چنین عقیده ای داشته است، و از دانشمندان دوره ی اسلامی تنها محقق جلال الدین دوانی (قرن دهم هجری) عقیده ی خاصی در باب علم دارد كه همین نتیجه را می دهد. اشتباه اساسی ماتریالیسم دیالكتیك هم همین جاست.

این آقایان گمان كرده اند كه اگر یك مفهوم، حقیقت و مطابق با واقع باشد باید خاصیت مصداق خود را داشته باشد و چون مصداقهای خارجی خاصیت تكامل و تأثیر متقابل را دارند عین این دو خاصیت باید در مفاهیم ذهنی موجود باشد و الاّ با واقع مطابق نخواهند بود، غافل از اینكه اگر بنا شود مفهوم، خاصیت مصداق خود را داشته باشد باید تمام خاصیتهای او را داشته باشد و در این صورت این مفهوم، مفهوم شئ خارجی نیست بلكه خود یك واقعیتی است در عرض آن واقعیت و سایر واقعیتهای طبیعت.

كسانی كه به منطق و فلسفه ی قدیم- كه این آقایان آنها را كهنه و جامد می خوانند - آشنایی دارند می دانند كه در مبحث معروف «وجود ذهنی» كه از غامض ترین و پیچیده ترین مسائل است، شبهه ی معروفی هست كه اساس آن شبهه با این اشتباهی كه ماتریالیسم دیالكتیك در باب حقیقت دچار آن شده است یكی است. آن شبهه این است: اگر عین ماهیت معلوم در ذهن موجود شود یعنی اگر مفهوم ذهنی، حقیقت و مطابق با واقع باشد ناچار باید تصورات ذهنی مصداق ماهیت معلوم باشند و قهراً تمام خواص و آثاری كه سایر مصادیق دارند داشته باشند؛ مثلاً اگر یك جوهری از جواهر یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 221
«صواب» و «خطا» (یا با الفاظ مرادف با آنها) می نامیم و از همین جا روشن می شود كه مورد صواب و خطا سه شرط اساسی را لازم دارد:

(1). نسبت و قیاس.

(2). وحدت میان مقیس و مقیس علیه.

(3). حكم كه عبارت بوده باشد از معنای «این اوست» .

كمّی از كمیّات یا كیفیتی از كیفیات جسمانی را تصور كنیم لازم است كه تصور ما خودش مصداق «جوهر» یا مصداق «كم» یا مصداق «كیف جسمانی» بوده باشد و قهراً خواص و آثار آنها را داشته باشد و حال آنكه ما می دانیم تصورات ما كیفیات نفسانی هستند و مصداق مقوله ی كیف بوده و خواص و آثار كیف نفسانی را دارا می باشند.

فلاسفه پاسخهای متعددی به این شبهه داده اند. بهترین پاسخها همان است كه صدر المتألهین داده و مورد قبول فلاسفه ی بعد از خودش واقع شده. ما با حذف مقدمات و دلائلی كه این فیلسوف بزرگ آورده به اصل نظریه اش اشاره می كنیم زیرا بیان مفصل این نظریه احتیاج به بیان مقدمات و توضیح اصطلاحات دارد كه مناسب این مقاله نیست. غرض ما فعلاً اشاره به یكی از ریشه های اشتباهات ماتریالیسم دیالكتیك است و آن اینكه:

مفاهیم از یك لحاظ عین ماهیت «معلوم» هستند (به حمل اولی ذاتی) ولی از لحاظ دیگر عین آن نیستند یعنی مصداق ماهیت «معلوم» نیستند (حمل شایع صناعی) و لهذا خواص و آثار «معلوم» را ندارند و از این جهت اگر ما یك شئ متكمّم (دارای كمیّت) یا متكیّف (دارای كیفیّت) یا متحرّك (دارای حركت) را تصور كنیم، مفهوم متصور ما در عین اینكه با خارج عینیت و تطابق دارد خواص و آثار شئ خارجی را ندارد یعنی مفهوم متصور ما دارای كمیت و كیفیت یا حركت نخواهد بود.

از خوانندگان ما آنان كه به فلسفه آشنا هستند به همین اشاره ی مختصر به ریشه ی این اشتباه، خوب متوجه شدند و تار و پود این منطق دینامیك! را كه همه جا به منطق قدیم حمله ور می شود و آن را جامد (استاتیك) می خواند به دست آوردند و دانستند كه ریشه ی این منطق متحرك فقط یك اشتباه بزرگی است كه قرنهاست پنبه ی آن زده شده است.

راه سوم: تنها طریقه ی شناختن حقیقی یك شئ عبارت است از اینكه روابط آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 222
نظر به شرط نخستین، اگر یك صورت ادراكی را تنها و مفرد گرفته و هیچ گونه نسبتی به چیزی نداده و حكمی نكردیم، مانند صورت تصوری یك فرد انسان مثلاً، صواب و خطایی محقق نخواهد شد؛ و نظر به شرط دوم اگر قضیه را نسبت به چیزی كه هیچ گونه وحدت و مجانست با وی ندارد بدهیم چنانكه مثلاً قضیه ی «چهار بزرگتر

شئ را با سایر اشیاء به دست آوریم. منطق قدیم دچار اشتباه بود كه طریقه ی شناختن را تعیین «حد و رسم» و بیان «جنس و فصل» معرفی می نمود، اما در منطق دیالكتیك طریقه ی شناختن حقیقی یك چیز عبارت است از تعیین ارتباطات آن شئ با سایر اشیاء (اعم از اشیاء گذشته و اشیاء همزمان) یعنی اینكه تاریخچه ی گذشته و وضع حاضر آن را در تحت تأثیر اجزاء مجاور (همزمان) به دست آوریم و چون هر شئ با سایر اشیاء روابط بی نهایت زیاد دارد پس شناختن حقیقی یا «حقیقت» تدریجاً مراحلی طی می كند و با كشف روابط بیشتری كامل تر می شود، و هر یك از این مراحل نسبت به مرحله ی قبل از خودش حقیقت و نسبت به مرحله ی بعد از خودش خطاست، پس حقیقت به معنای «كثیر المطابقه» و خطا به معنای «كثیر المغایره» خواهد بود، پس «حقیقت» یعنی شناختن حقیقی اشیاء، متحول و متكامل است.

پاسخ: طریقه ی شناختن حقیقی بعد از این در مقاله ی پنجم با توجه به گفته های مادیین بیان خواهد شد. در اینجا مربوط به مطلب خودمان همین قدر می گوییم به فرض اینكه طریقه ی شناختن حقیقی، تعیین روابط هر شئ با سایر اشیاء باشد و به فرض اینكه روابط هر شئ با سایر اشیاء بی نهایت باشد مدعای ماتریالیسم دیالكتیك به دست نمی آید زیرا:

مدعای ماتریالیسم دیالكتیك چنانكه كراراً گفته شده این است كه «حقیقت همواره غیر مشخص و دارای تغییر تكاملی است» و حال آنكه بیان فوق اینطور نتیجه می دهد كه شناختن حقیقی عبارت است از مجموع كشف روابط بی نهایت شئ با سایر اشیاء، و البته هر یك از كشف رابطه ها خود یك حقیقتی است كه عارض ذهن ما شده و كشف رابطه ی دیگر خود یك حقیقت دیگری است نه اینكه همان كشف رابطه ی اولی تغییر و تكامل پیدا كرده است، و به عبارت روشن تر شناختن یعنی اطلاع بر حالات یك شئ و البته ممكن است اطلاع شخص راجع به یك چیز ابتدا محدود باشد، بعد اطلاعات دیگری اضافه شود و معلومات شخص راجع به آن شئ توسعه پیدا كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 223
از سه است» را با شیشه بریدن الماس نسبت داده و بسنجیم، پای صواب و خطا به میان نخواهد آمد؛ و نظر به شرط سوم اگر دو چیز قابل تطابق را گرفته ولی حكم به مطابقت نكردیم باز صواب و خطایی پیدا نخواهد شد.

ما سابقاً روشن كردیم كه توسعه ی تدریجی معلومات ربطی به تغییر و تكامل حقیقت ندارد.

راه چهارم: یك مطالعه ی اجمالی در تاریخ علوم روشن می كند كه علوم در حال تحول و تكامل می باشند، هیچیك از رشته های علوم و فلسفه به یك حال باقی نمانده، به تدریج كامل تر شده اند. ما می دانیم قوانین علمی كه امروز بشر آنها را در علوم به رسمیت می شناسد با قوانین علمی هزار سال قبل فرق دارد، منطقی كه امروز به كار می برد غیر از منطق هزار سال پیش است، فلسفه ی امروز بشر با فلسفه ی هزار سال پیش فرق دارد. آیا منطق و فلسفه و علوم هزار سال قبل «حقیقت» نبود؟ چرا، اما منطق و فلسفه و علوم امروز درجه ی حقیقی بودنشان بالا رفته و كامل تر شده؛ پس علوم كه در حقیقت بودن آنها شكی نیست متحول و متكامل می باشند.

ما در مقدمه ی این مقاله جواب این مغلطه را نیز آشكار كردیم و گفتیم در فلسفه و منطق و سایر علوم دو نوع تكامل وجود دارد و هیچیك از دو نوع ربطی به تغییر و تكامل حقیقت كه مدعای مادیین است ندارد، در اینجا نیازی به تكرار نداریم.

مادیین در مسأله ی «تكامل مفاهیم حقیقی» كه خوانندگان محترم بی اساس بودن آن را به خوبی دریافتند هو و جنجال راه می اندازند و می گویند «عامل ترقی و توسعه ی علوم، تكامل مفاهیم است» ولی از بیاناتی كه تا كنون شده به خوبی روشن می شود كه ترقی و تكامل علوم هیچ گونه ارتباطی با فرض موهوم مادیین در باب تكامل حقیقت ندارد، بلكه اساس ترقی و تكامل علوم دو چیز دیگر است كه ما قبلاً در مقدمه ی این مقاله توضیح داده ایم.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است