در
کتابخانه
بازدید : 680228تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Collapse اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
مقدمه
Expand مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات
Collapse مقاله ی ششم ادراكات اعتباری مقاله ی ششم ادراكات اعتباری
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در امور اعتباری رابطه بین دو طرف قضیه همواره فرضی و قرار دادی است و اعتبار كننده، این فرض و اعتبار را برای وصول به هدف و مصلحت و غایتی نموده و هر گونه كه بهتر او را به هدف و مصلحت منظور وی برساند اعتبار می كند. یگانه مقیاس عقلانی كه در اعتباریات به كار برده می شود لغویّت و عدم لغویّت اعتبار است و البته در این جهت خصوصیت اعتبار كننده را باید در نظر گرفت؛ مثلاً اگر اعتبار، اعتبار خیالی و وهمی است مصالح و اهداف آن قوه را باید در نظر گرفت و اگر اعتبار، اعتبار عقلی است مصالح و اهداف آن قوه را باید در نظر داشت؛ و همچنین فرق است بین اعتبارات قانونی یك نفر بشر و اعتبارات قانونی كه به وسیله ی «وحی الهی» تعیین می شود.

ولی در این جهت فرقی نیست كه هر كس و هر چیز و هر فرد و هر دسته كه چیزی را اعتبار می كند غایت و هدفی در اعتبار خود دارد و وصول به آن هدف را مقصد قرار می دهد و اگر چیزی را برای مقصد خاصی اعتبار كرد ممكن نیست كه عین همان قوه ی اعتبار كننده چیز دیگری را اعتبار كند كه او را از وصول به آن مقصد دور كند. پس یگانه مقیاس سیر و سلوك فكری در اعتباریات همانا مقیاس لغویّت و عدم لغویّت است.

(1). معمولاً موجود زنده یا ذی حیات به مطلق موجوداتی گفته می شود كه دارای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 403
اجتماع چندین واحد- مثلاً شاخه و تنه و ریشه- یك واحد را تشكیل داده و با اعضا و قوای مختلفی مجهز نموده اند و همین واحد با فعالیت ذاتی خود فعالیت كرده و تدریجا افعال و آثار و حوادثی به وجود آورده و وجود خود را یا بقای وجود خود را حفظ می نماید. به وسیله ی ریشه های خود آب و غذا از زمین جذب می كند و از راه تنه و شاخه و برگ تهویه می نماید و به واسطه ی جهازات داخلی غذای اندوخته را به همه ی اطراف جسم خود پخش می كند و به همین واسطه تغذّی و تنمیه به عمل می آورد و

خاصیتهای «تغذیه، رشد، تولید مثل» می باشند و این تعریف همان طوری كه شامل حیوانات از قبیل اسب و شتر و مرغ و مار و ماهی هست شامل نباتات از قبیل درخت آلبالو و گل سرخ و تره نیز هست و لهذا در اصطلاحات معمولی و متداول، «علم الحیات» عبارت است از مطلق علم شناخت موجودات زنده كه به دو بخش «گیاه شناسی» و «حیوان شناسی» منقسم می شود.

در مقابل موجودات زنده و ذی حیات، جماداتند مانند سنگ و سرب و آهن. فرق گذاشتن موجودات زنده و جمادات روی سه خاصیت فوق آسان است و اشكالی ندارد، ولی فرق گذاشتن حیوان و نبات خالی از اشكال نیست. قدما فرق حیوان و گیاه را در «حس» و «حركت» می دانستند ولی دانشمندان جدید كه مطالعات زیادی در انواع مختلف نباتات و حیوانات كرده اند این فرق را قابل مناقشه دانسته اند و بعضی امتیاز اصلی حیوان و نبات را در مواد غذایی آنها دانسته اند، زیرا نباتات از مواد جامد تغذی می كنند به خلاف حیوانات كه از گیاه و گوشت تغذی می كنند، و بعضی دیگر هیچیك از این فرقها را صحیح ندانسته و اختلاف نسبتاً اساسی كه در حیوان و نبات یافته اند همانا اختلاف در وضع ساختمان داخلی سلولهای تشكیل دهنده ی آنها می باشد.

ولی چنین به نظر می رسد كه اگر فرق حیوان و نبات را مطابق همان چیزی كه قدما گفته اند در «شعور» و «حركت ارادی» بگذاریم اشكال مهمی پیش نمی آید و اشكالاتی كه در این زمینه شده قابل دفع است و ما خود را نیازمند به بحث در اطراف این مطلب نمی دانیم.

علیهذا كلمه ی «حیوان» به موجوداتی گفته می شود كه (در طبیعت) دارای شعور و تشخیص و حركات مسبوق به تشخیص و اراده هستند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 404
زوائد و فضلات را بیرون می دهد و در هر سال چندی استراحت كرده و به گرد آوری و تجهیز نیروی فرسوده ی خود اشتغال ورزیده و سپس سرگرم نمو گردیده و سبز شده و شكوفه باز كرده و میوه در آورده و می رساند، دوباره از فعالیت بیرونی افتاده و كار گذشته را از سر می گیرد.

خلاصه همه ی این حوادث (خواص و افعال) با هسته ی مركزی خودشان (واحد درخت) یك جهان كوچكی را تشكیل می دهند كه همه ی اجزاء وی به همدیگر بستگی داشته و یك سازمان واحدی را پدید آورده اند كه در نقطه ی مركزی وی واحدی به نام «جوهر درخت» و در شعاع عمل وی موجودات دیگری به عنوان طفیلی واحد جوهری نامبرده گرداگردش را گرفته و وابسته ی وی می باشند، چندی فعالیت واحد نامبرده پدید و پیدا و پس از چندی می میرد و با سقوط وی همه ی این جهان كوچك سقوط كرده و نابود می شود.

پس واحد درخت یك موجود طبیعی است كه یك سلسله خواص و آثار طبیعی را با اوضاع معیّنه (مراد از «وضع» هیئت تركیبی است كه شرایط زمانی و مكانی و ماده با گرد آمدن و فعل و انفعال خود به وجود می آورند) به طور ضرورت و جبر انجام می دهد.

اكنون اگر از موجود غیر زنده به موجود زنده پرداخته و مثلاً «انسان» را مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید دارای همان فرمول وجودی است و یك فرد انسان عیناً وضعیت ذاتی یك موجود طبیعی را مانند درخت دارد و هر فرد انسانی هر كه و هر

در این مقاله هر جا كه «موجود زنده» اطلاق می شود مقصود مطلق موجوداتی كه به آنها كلمه ی «حی» یا «ذی حیات» گفته می شود نیست بلكه مقصود خصوص همان موجوداتی است كه به آنها كلمه ی «حیوان» یا «جانور» گفته می شود یعنی موجوداتی كه شاعر به خود و به پاره ای از افعال خود هستند و حركاتی از روی شعور و اراده انجام می دهند و مقصود از تقسیم بالا تقسیم موجودات است به حیوان و غیر حیوان نه تقسیم موجودات به ذی حیات و غیر ذی حیات (جماد) .

برای آنكه «ادراكات اعتباری» را بشناسیم باید نظری اجمالی و كلی به وضع احتیاجات طبیعی و عملیات بدنی موجود زنده (حیوان) بنماییم و با نظر دیگر دستگاه اندیشه ی موجود زنده و بالاخص انسان را مورد بررسی قرار دهیم زیرا چنانكه قبلاً اشاره شد ادراكات اعتباری مولود رابطه ی احتیاجات زندگی و دستگاه شعور موجود زنده است و مقدمه ای كه در متن بیان شده برای تمهید این مطلب است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 405
وقت و هر كجا باشد اعم از شاه و گدا، اعم از مرد و زن، اعم از عاقل و دیوانه، اعم از بیابانی و شهری، اعم از دانشمند و نادان یك واحد طبیعی است كه در دایره ی هستی خود یك سلسله خواص و آثار طبیعی را از قبیل تغذیه و تنمیه و تولید مثل به حسب طبیعت و تكوین «جبراً» انجام می دهد و چندی بدین سان زندگی خود را ادامه داده و سپس از میان رفته و آثار وی نیز از میان می روند. این یك جنبه ی وجود موجود زنده (مثلاً انسان) است كه مورد مطالعه قرار می دهیم. حالا از جنبه ی دیگر مورد بررسی قرار می دهیم:

(1). در ساختمان وجودی انسان و هر حیوانی دو قسمت دیده می شود: دستگاه طبیعت، دستگاه نفسانیات.

حیوان از طرفی دارای جهازات بدنی و طبیعی از قبیل جهازات تنفس و تغذیه و تولید مثل و غیره است كه هر یك از آنها اعمال ویژه ای را در وجود موجود زنده با طرز شگفت انگیزی انجام می دهند كه در كتب تشریح و فیزیولوژی حیوانی مسطور است و از طرف دیگر مجهز به دستگاه شعور و اندیشه و میل و لذت و اراده و خواهش است كه آن نیز با طرز مخصوصی در كار و فعالیت است و در كتب علم النفس مسطور است.

در قسمت اول نباتات با حیوانات كم و بیش شریكند یعنی نباتات نیز دارای جهازات طبیعی از قبیل تنفس و تغذی و تولید مثل هستند و این جهازات برای بقای فرد یا بقای نوع فعالیت می كنند و همان غایتی را كه جهازات طبیعی حیوانی به نفع حیوان تحصیل می كنند جهازات نباتی به نفع نبات تحصیل می كنند با این فرق كه جهازات نباتی معمولاً ساده تر و بسیط تر و جهازات حیوانی مفصل تر و وسیع تر و زیادتر است و قهراً احتیاجات بیشتری را برای حیوان تولید می كند و از طرف دیگر تغذی نبات از موادی است كه معمولاً در دسترس وی هست از قبیل هوا و مواد خاكی و رطوبت به خلاف حیوان كه معمولاً از مواد نباتی یا حیوانی باید تغذی كند و این خود بر احتیاجات وجودی حیوان می افزاید و او را مجبور می كند كه نقل مكان داده از نقطه های دور دست تحصیل غذا نماید.

حیوان در اثر اینكه از طرفی ساختمان وجودی وی وسیع تر و نیازمندیهای بیشتری دارد و از طرف دیگر مایحتاج زندگانی اش در دسترس وی نیست ناچار است برای آنكه قسمت مهم مایحتاج خود را تحصیل كند به تكاپو و جنبش بپردازد و موادی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 406
گاهی كه به صحنه ی ممتدّ زندگی خود تماشا می كنیم و از طریق دیگر و جنبه ی دیگر زندگی خود را مورد بررسی قرار می دهیم می بینیم دمی كه كودكی خردسالیم در برابر دیدگان پر از احساسات نغز و تازه ی ما همان و همان مهر و عطوفت مادر بوده و فكری

را كه مورد نیازمندی وی است برای استفاده ی خود آماده سازد.

تكاپو و جنبش حیوان برای تحصیل مایحتاج حیات و آماده ساختن مواد مورد نیاز با هدایت و راهنمایی و فعالیت آن قسمت دیگر از ساختمان وجودی حیوان یعنی دستگاه شعور و اندیشه و میل و لذت و اراده انجام می یابد؛ از این رو طبیعت حیوانی برای وصول به اهداف و غایات كمالی خود نیازمند به میانجی شدن شعور و ادراك و میل و لذت و خواهش است به خلاف طبیعت نباتی كه به واسطه ی وضع مخصوص خود راه تكامل خود را بدون واسطه شدن این امور طی می كند.

ما در این مقاله نمی خواهیم وارد كیفیت ساختمان طبیعی وجود حیوانات و طرز فعالیت اعضا و اجزای بدن حیوانات بشویم و قسمتی از تشریح یا علم وظائف الاعضاء را برای خواننده ی محترم بیان كنیم و یا اینكه وارد موضوعات علم النفسی بشویم و از غرائز و تمایلات و شعور و ادراك حیوانات و بالاخص انسان صحبت بداریم و البته این هر دو قسمت بسیار شیرین و دلكش و سودمند است و علمای حیوان شناسی از یك طرف و علمای علم النفس از طرف دیگر تحقیقات بسیار مفید و سودمندی در هر دو قسمت نموده اند و مخصوصاً در قرون اخیر پیشرفتهای فوق العاده و قابل ملاحظه ای در هر دو قسمت حاصل شده و دانشمندان نتیجه ی زحمات خود را در اختیار عموم علاقه مندان به علم و دانش گذاشته اند؛ و همچنین نمی خواهیم در اینجا وارد این مبحث فلسفی بشویم كه آیا نفسانیات حیوان جنبه ی مادی دارد و از خواص معیّنه ی تشكیلات مادی بدن حیوان است و یا وجود مستقل دارد؟ و به اصطلاح معمول فلسفی جدید آیا اصالت با روح است یا با ماده یا با هر دو یا با هیچكدام؟ هیچیك از این قسمتها مربوط به مدعای این مقاله نیست.

آنچه مربوط به مدعای این مقاله است كیفیت میانجی شدن و واسطه واقع شدن ادراكات حیوان است میان طبیعت حیوانی و غایات و اهداف آن، و البته آن هم نه تمام ادراكات بلكه قسمتی از ادراكات كه ما آنها را «ادراكات اعتباری» می خوانیم و اگر احیاناً وارد قسمتهای دیگر بشویم بر سبیل مقدمه خواهد بود. در اینجا تذكر چند نكته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 407
بجز نازیدن و یازیدن به كنار مادر و مكیدن پستان و خوردن شیر و خوابیدن و التذاذ از راه چشم و گوش و دهان مثلاً نداریم، و پس از چندی به روی همین مشاغل موجودی خود دستگاه بازی كردن و خیال پروریدن و انس پدید آوردن را گذاشته

لازم است:

الف. همان طوری كه در مقدمه ی مقاله تذكر دادیم «اصل كوشش برای حیات» قانون عمومی موجودات زنده است و گفتیم كه موجود زنده در یك كوشش دائمی است و آن كوشش به طرف جلب نفع و فرار از زیان متوجه است. البته فعالیت و كوشش دائم اختصاص به حیوان ندارد، نباتات بلكه جمادات نیز در یك فعالیت دائم هستند «چه، یك قطره و ذره بیكار نیست» و می توان گفت وجود مساوق با فعالیت است و موجود غیر فعال نداریم ولی آنچه بالاختصاص درباره ی حیوان گفته می شود یك نوع فعالیت مخصوص است كه از آن به «كوشش برای حیات» یا «كوشش برای بقا» تعبیر می شود یعنی كوشش حیوان در یك جهت و مسیر معین است و آن حیات و بقای خود حیوان است و به تعبیر دیگر حیوان در یك فعالیت و كوشش دائمی برای «خود» است و همه ی كوششهای حیوان گرد یك نقطه ی مركزی می چرخند و آن حیات و بقای خود حیوان است و همین قانون حیاتی است كه «تنازع بقا» را در حیوانات به وجود آورده است و عن قریب آنجا كه از اصل «استخدام» سخن به میان می آید بحث مفصل تری در اطراف این مطلب خواهد شد.

ب. قبلاً اشاره كردیم كه حیوان به واسطه ی وضع خاص ساختمان بدنی و جهازات طبیعی كه دارد نیازمند است كه پاره ای از احتیاجات طبیعی خود را با میانجی شدن اندیشه و اراده و میل و لذت رفع كند برخلاف نبات كه وضع ساختمان وجودی اش طوری است كه نیازمند به میانجی شدن این امور نیست. اكنون اضافه می كنیم كه دقت و مطالعه در حال حیوانات، این معنی را می رساند كه به موازات هر یك از آن احتیاجات طبیعی كه نیازمند به وساطت امور نفسانی مزبور است، در دستگاه نفسانی وی میلها و غرائزی تعبیه شده كه حیوان را به طرف رفع نیازمندی طبیعت رهبری می كند؛ مثلاً حیوان برای رشد و نمو به مواد غذایی احتیاج دارد كه از خارج باید تهیه شود؛ به موازات این احتیاج طبیعی میل به غذا و لذت از خوردن آن در دستگاه نفسانی وی هست و آن تمایل است كه هیجان آمیخته به لذتی در حیوان ایجاد می كند و حیوان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 408
روز و شب ما با همین فكر و اندیشه سپری می شود، و پس از چندی احساسات مهر و عشق از افق هستی ما طلوع نموده و یك بخش مهمی از انبوه ذرات اندیشه ی ما را به سوی خود جذب كرده و همه ی اوقات ما با اندیشه های مهرورزی و تمایلات جنسی و

برای ارضای آن تمایل به جانب غذا حركت می كند و آن را در اختیار دستگاه هضم قرار می دهد، و یا آنكه در دستگاه طبیعت وی جهاز دیگری است به نام «جهاز تناسل» و این جهاز بقای نوع حیوان را تأمین می كند، به موازات این جهاز طبیعی، در دستگاه نفسانیات حیوان غریزه و تمایل مخصوصی هست به نام «غریزه ی جنسی و میل جنسی» ، این تمایل در موقعی كه جهازات طبیعی آماده ی انجام دادن وظیفه ی خود برای بقای نوع است هیجانی در حیوان پدید می آورد و حیوان برای آنكه آن تمایل را ارضاء و آن هیجان را تسكین دهد به دنبال عملی كه این نتیجه را می دهد می رود.

خلاصه اینكه به موازات احتیاجات طبیعت حیوانی یك سلسله تمایلات و غرائز مخصوص در وجود حیوان است كه وجود آن احتیاجات را اعلام و حیوان را وادار به تكاپو و جنبش می نماید. البته نمی خواهیم مدعی شویم كه تمام تمایلاتی كه در وجود حیوان و بالاخص انسان است به ازای یكی از احتیاجات طبیعی است زیرا تمایلاتی در وجود انسان هست كه مبنای طبیعی نمی توان برای آنها پیدا كرد و آن تمایلات نماینده ی یك احتیاجات وجودی دیگری در انسان است علاوه بر احتیاجات طبیعی، و هم در مقام بیان این جهت نیستیم كه از تمایلات زیادی كه در وجود حیوان هست كدامیك از آنها اصلی و كدامیك فرعی است و اساس تمایلات حیوان و بالاخص انسان چیست؟ - و شاید در این مقاله جایی برسد كه در اطراف این دو قسمت كه از مهمات مسائل علم النفسی و فلسفی است بحث كنیم- بلكه مدعای ما در اینجا این است كه به ازای هر یك از احتیاجات طبیعی حیوان كه از راه حركت و تكاپو و جنبش حیوان باید تأمین بشود تمایلات و غرائزی هست كه حیوان را وادار و به طرف اعمالی كه نتیجتاً آن منظور را می دهد رهبری می كند.

ج. در عین اینكه هر یك از جهازات طبیعی حیوان با تمایل و غریزه و اندیشه های مربوط به آن واقعاً مرتبط و پیوسته است و بالاخره از همه ی آنها منظور واحدی تأمین می شود و همه به منزله ی یك دستگاهند كه برای یك منظور واحد به وجود آمده اند نكته ی قابل توجه این است كه طرز فعالیت این دو قسمت (قسمت طبیعی و قسمت نفسانی)
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 409
جریانات دامنه دار زناشویی كه به شعبه های گوناگون دیدن و پسندیدن و شیفته شدن و برد و باختهای مهر و بی وفایی، راز و نیاز، وصل و جدایی می گذرد و پس از آن اگر یك مرد سیاستیم رل سیاست را در دست گرفته و پیوسته مراقب سیاست جهان بوده

چنان نمودار می سازد كه این دو قسمت مجزا از یكدیگرند و هر یك برای خود و برای یك غایت و هدف جداگانه و مختص به خود كار می كنند و به حسب تصادف نتیجه ی یكی از این دو قسمت به نفع دیگری هم تمام می شود.

شما از انسان عالم صرف نظر كنید و وضع كودك یا حیوان یا انسان بسیط را مورد مطالعه ی خود قرار دهید. كودك یا حیوان یا انسان بسیط، در دستگاه مربوط به تغذیه ی وی (مثلاً) احتیاج به غذا پیدا می شود و او بدون آنكه از این احتیاج طبیعی آگاه شود و بداند كه «بدن» احتیاج به «بدل ما یتحلّل» دارد و فایده ی غذا از لحاظ طبیعی چیست، بلكه بدون آنكه از وجود معده و دستگاه هضم و جذب و دفع آگاهی داشته باشد، و بدون آنكه توجهی به حیات و بقای خود داشته باشد فقط احساس مخصوصی در خود می یابد كه ما نام آن را «گرسنگی» می خوانیم، آنگاه میل به سیری و لذتی كه از این راه حاصل می شود در دستگاه نفسانی وی شروع به فعالیت می كند و اندیشه ی سیر شدن (باید سیر بشوم) را در وی پدید می آورد تا بالاخره منجر به اراده و حركاتی در ظاهر بدن كه مظهر آن تمایل و آن اندیشه است می شود؛ و همچنین وقتی كه بدن آماده ی انجام اعمالی كه منجر به تولید مثل می گردد بشود حیوان بدون آنكه از احتیاج طبیعی بدن خود آگاه شود و بدون آنكه نتیجه ی طبیعی عمل خود را كه بقای نوع است بداند فقط احساس مخصوصی در خود می یابد و اندیشه ی كاری كه منجر به ارضای تمایل نفسانی وی است در وی پدید می آید تا بالاخره آن تمایل و آن اندیشه منجر به انجام اعمال مخصوص می شود. حیوان در افعال خود كه از روی قصد و اراده انجام می دهد منظور و مقصود دارد ولی آن منظوری كه در شعور حیوان منعكس می شود غایت طبیعی افعال نیست بلكه كسب لذت و ارضای تمایلات است.

حیوان، بلكه انسان، در افعال قصدی و ارادی خود صرفاً مطیع تمایلات و عواطف و احساسات درونی خویش است و كارهایی كه در طبیعت و برای رسیدن طبیعت به مقصد و هدف خویش انجام می دهد از راه اطاعت تمایلات درونی خود و برای وصول به لذات نفسانی خود انجام می دهد و روی این جهت است كه بعضی از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 410
و اندیشه ای بجز پیروزی سیاسی نداریم و اگر یك فرد بازرگانیم همه روزه سرگرم اندیشه ی داد و ستد و پرورش مكنت و تولید ثروت می باشیم و اگر یك فرد مالك و اگر یك دهگان و اگر یك دانشور و اگر. . . بوده باشیم با احساسات ویژه و اندیشه های مخصوص بسر برده و زندگی خود را به سرانجام می رسانیم.

فلاسفه مانند شوپنهاور می گویند:

«طبیعت انسان را می فریبد و برای آنكه به مقصد خودش برسد دل او را به لذات فریبنده خوش می كند؛ مثلاً برای آنكه نسل ادامه یابد راهی بهتر از این نیست كه انسان را با دلخوش كردن به لذات دروغی و فریبنده ای كه زن و مرد از معاشرت یكدیگر می برند گول بزند و هزاران مصیبت و رنج و بدبختی را به دوششان بگذارد. »
ولی حقیقت این است كه وجود این تمایلات و لذات را نمی توان حمل بر تصادف یا تحمیل و فریب نمود بلكه لازمه ی ذاتی قوای فعاله ی طبیعی حیوان وجود این تمایلات و لذات است و جز این نتواند بود و ما در پاورقیهای آینده مبنای علمی آن را بیان خواهیم كرد و چیزی كه مبنای علمی و علّی و معلولی دارد قابل حمل بر تصادف یا فریب نیست.

خلاصه اینكه در عین اینكه بین احتیاجات طبیعی حیوان و بین تمایلات و غرائز و اندیشه های حاصل از آن تمایلات كه منجر به فعل ارادی حیوان می شود هماهنگی برقرار است و فعالیتهای نفسانی حیوان كه مقدمه ی فعل ارادی است برای رسیدن طبیعت است به مقصد و هدف خویش از بقا و كمال فرد یا نوع، در دستگاه شعور و اندیشه و اراده ی حیوان توجهی به طبیعت و غایتی كه طبیعت به سوی آن غایت می شتابد نیست.

تنها غایت و هدفی كه در شعور حیوان منعكس می شود و او را وادار به تكاپو و فعالیت می كند ارضای تمایلات و نیل به لذات است و حیوان، بلكه انسان بدون آنكه از احتیاجات طبیعی خود آگاه باشد و غایت فعالیتهای طبیعی وجود خویش را كه این امور نفسانی برای آنها كار می كنند بداند و یا اگر بداند آنها را در نظر بگیرد (مانند انسان عالم) كارهای ارادی و قصدی خویش را انجام می دهد و او در این كارها صرفاً از تمایلات درونی خویش اطاعت می كند و نیل به لذات حاصل از افعال را منظور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 411
راستی ممكن است یك نفر انسان یك عمر تمام سرگرم اندیشه های گوناگون بوده و حتی یك دم، نظر نخستین كه گفته شد، از فكر وی عبور و به متخیله اش خطور نكند و اگر نیز گاهی به فكر سیر طبیعی و تكوینی وجود خود بیفتد بسیار ناچیز و نسبت به توده های جهان اندیشه و پندار وی در حكم «صفر» می باشد.

می دارد، و گاهی چنان سرگرم اطاعت از تمایلات و پیروی از احساسات و پروراندن آرزوها و تمنیات و اندیشه های ناشی از آن تمایلات است كه به كلی از طبیعت و وجود واقعی خویش بی خبر است و همان طوری كه در متن اشاره شده: «ممكن است یك نفر انسان یك عمر تمام سرگرم اندیشه های گوناگون بوده و حتی یك دم، نظر نخستین (فعالیتهای طبیعی وجود وی) از فكر وی عبور و به متخیله اش خطور نكند» .

د. گفتیم در عین اینكه هدفی كه حیوان به حسب شعور و ادراك خود در نظر می گیرد و برای آن فعالیت می كند مغایر است با هدفی كه طبیعت حیوان به سوی آن می شتابد، بین این دو دستگاه (طبیعت و نفسانیات) همكاری و هماهنگی كامل برقرار است و معمولاً همان چیزی تمایل حیوان را ارضاء می كند كه طبیعت را به سوی مقصد خویش كمك می كند و بر عكس چیزی طبیعت را به سوی مقصد كمك می كند كه تمایل حیوان را نیز ارضاء می كند. حالا باید بدانیم آیا كدامیك از این دو قسمت تابع است و كدامیك متبوع؟ یعنی آیا وجود این تمایلات و غرائز و اندیشه ها برای رسیدن طبیعت است به مقصد و هدف خویش، یا آنكه دستگاه طبیعت برای این به وجود آمده كه تمایلات مخصوصی را در حیوان ارضاء كند و این اندیشه ها و آرزوها و تمنیات را در او پدید آورد؟ همان طوری كه در متن بیان شده: «آیا اصالت و هستی حقیقی از آن كدامیك از این دو مرحله بوده و كدامیك از آنها مستقل و متبوع و كدامیك مستمند و طفیلی دیگری خواهد بود؟ » .

مطالعه ی زندگی حیوانات، خصوصاً با توجه به «اصل انطباق با احتیاجات» كه در مقدمه ی این مقاله گفته شد، روشن می كند كه نفسانیات حیوان یعنی تمایلات و احساسات و اندیشه های ناشی از آنها كه این مقاله آنها را «اندیشه های اعتباری» نام نهاده تابع و طفیلی هستند و به منزله ی ابزاری هستند كه طبیعت آنها را برای رسیدن به هدف و مقصد خویش ساخته است.

هنگامی كه با نظری دقیق تر مطالعه كنیم خواهیم دید كه در حیوان نیرویی هست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 412
ولی آیا اقامت انسان در كوی احساسات و اندیشه ها و فرو رفتنش در دریای پندار، سازمان طبیعت و تكوین را ساقط یا راكد نموده و بنیان طبیعت و تكوین را كنده یا او را از فعالیت جبری خود باز می دارد؟ البته نه.

و در این صورت آیا اصالت و هستی حقیقی از آن كدامیك از این دو مرحله بوده و كدامیك از آنها مستقل و متبوع و كدامیك تابع و طفیلی دیگری خواهد بود؟ و آیا

كه موجبات «بقاء» او را فراهم می سازد و او را به جانب كمال فرد یا نوع سوق می دهد و هر یك از جهازات بدنی كه ما از آنها به «اعضا و جوارح» تعبیر می كنیم و هر یك از جهازات روحی، از تمایلات و غرائز و اندیشه های ناشی از آنها، ابزارهایی هستند كه به حسب اقتضای محیطها و شرایط ظروف و احوال، حیوان آنها را به كار می برد و از آنها استفاده می كند و همواره تغییر محیط و تغییر احتیاجات حیوان خواه ناخواه به حكم «قانون انطباق با محیط» از طرفی در وضع تجهیزات بدنی و از طرفی در وضع تجهیزات روحی وی موجب تغییرات متناسبی می شود؛ و البته همان طوری كه در مقدمه ی این مقاله گذشت از نظر حیوان شناسی تجربی نمی توان عامل اصلی این تطبیق را تعیین نمود و هر دسته ای مطابق مشرب فلسفی خود نظریه ای داده اند (رجوع شود به صفحه ی 375) و هم نمی توان حدود این تطبیقات را دقیقاً تعیین نمود یعنی نمی توان گفت كه حیوان تحت تأثیر همان عامل مرموز تا چه اندازه می تواند خود را از لحاظ تجهیزات بدنی و تجهیزات روحی با احتیاجات سازگار كند ولی فی الجمله مسلّم است كه تغییر محیط و تغییر احتیاجات، هم در وضع تجهیزات بدنی و اعضا و جوارح موجود زنده مؤثر است و هم در وضع روحی و نفسانی وی. مثلاً مطالعات احوال و عقاید و روحیه ی ملل مختلف ثابت كرده كه همواره طرز افكار و تمایلات و احساسات هر مردمی متناسب است با منطقه ی جغرافیایی زندگانی آنان؛ مثلاً مردمی كه در مناطق حارّه زندگی می كنند با مردمی كه در سایر نقاط زندگی می كنند همان طوری كه از لحاظ شكل و اندام و قیافه متفاوتند از لحاظ احساسات و تمایلات و اندیشه نیز متفاوتند، لهذا بسیار چیزهاست كه آن مردم به حسب احتیاج محیط و تحت تأثیر عامل «تطبیق دهنده» «خوب و زیبا» می پندارند در صورتی كه در نظر مردم سایر مناطق آن چیزها «زشت و ناپسند» است؛ و روی همین جهت است كه طرز فكر ملل و جماعات مختلف، متفاوت است و هر ملتی یك نوع قضاوت می كنند. ولی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 413
طبیعت به واسطه ی پیشامد «مرگ» از فعالیت خود باز می ایستد و در نتیجه طومار اندیشه و آرزوهای انسانی پیچیده می شود یا اینكه انسان به واسطه ی خاتمه دادن اندیشه و پندار به سیر طبیعت خاتمه داده و در آرامگاه جاویدانی خود نشیمن می گزیند؟ پاسخی كه كاوش علمی، بلكه معلومات بسیط ابتدائی انسان، به این پرسش می دهد این است كه سازمان طبیعت و تكوین، متبوع و سازمان اندیشه و پندار تابع و طفیلی او می باشد.

ولی با اینهمه، سازمان فكری را به كلی بی رابطه به سازمان طبیعت و تكوین نمی توان انگاشت زیرا افعال ارادی همراه فكر خاصی است كه با تغییر و بطلان وی فعل نیز متغیر و باطل می شود چنانكه روشن ترین آزمایشها در زندگی انسان گواه این سخن می باشد. طبیعت با بطلان فعالیت خود باطل و نابود می شود. پس همان طبیعت انسانی است مثلاً كه این اندیشه ها را برای دریافت خواص و آثار خود به وجود آورده و از راه آنها به هدف و مقصد طبیعی و تكوینی خود می رسد.

از این بیان نتیجه گرفته می شود:

میان طبیعت انسانی (مثلاً) از یك طرف و خواص و آثار طبیعی و تكوینی وی از طرف دیگر یك سلسله ادراكات و افكار، موجود و میانجی است كه طبیعت، نخست آنها را ساخته و به دستیاری آنها خواص و آثار خود را در خارج بروز و ظهور می دهد.

اكنون باید دید كه اولاً این ادراكات و افكاری كه میان طبیعت و آثار طبیعت واسطه هستند چگونه افكاری می باشند و فرق آنها با افكاری كه دارای این خاصیت نیستند چیست؟ ثانیاً ارتباط آن افكار با طبیعت چه ارتباطی است؟ ثالثاً ارتباط آن افكار با آثار طبیعت چگونه می باشد؟

خواننده ی محترم از یاد نبرد كه اختلاف طرز فكر ملل و امم در «افكار اعتباری» است نه در «حقایق» و همان طوری كه در مقدمه ی مقاله گفتیم عقل و معقولات نظری در همه كس و همه جا و جمیع ظروف و احوال یكسان است و لهذا ما نمی خواهیم مدعی شویم كه مردم مناطق حارّه طرز فكرشان در ریاضیات و منطق مثلاً با مردم مناطق منجمده متفاوت است، بلكه همان طوری كه بعداً خواهد آمد در میان افكار اعتباری نیز یك سلسله افكار هست كه قابل تغییر و تبدیل نیست. تفكیك این دو قسم از یكدیگر در متن مقاله خواهد آمد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 414
جای تردید نیست كه هر پدیده ای از پدیده های جهان در دایره ی پیدایش خود با افعالی سر و كار دارد و نقاطی را هدف فعالیت خود قرار می دهد كه با قوا و ابزار و وسایل آنها به حسب طبیعت و تكوین مجهز می باشد چنانكه مثلاً جانوران تخم كننده هیچگاه اندیشه ی زاییدن و شیر دادن نمی كنند و اگر زاییدن و شیر دادن یك جانور زاینده را ببینند التذاذی از تصور آن ندارند و جز آنچه تجهیزات آنها اقتضا می كند چیز دیگری تصور نمی كنند و همچنین آنچه را كه به حسب طبیعت با ابزار مناسب وی مجهز هستند نمی توانند تصور نكنند یا منافی وی تصور نمایند؛ مثلاً پیش انسان برای جواز خوردن و نزدیكی جنسی حجتی بالاتر از جهاز طبیعی تغذی و تولید مثل نیست.

و از همین جا می شود حدس زد كه اگر یكی از این موجودات فعاله را (و البته هر موجودی فعال است) «علمی» فرض كنیم به این معنی كه كارهای خود را با ادراك و

(1). سابقاً گفتیم كه حیوان و از آن جمله انسان قسمتی از نیازمندیهای وجود خویش را كه در نبات به طور عادی و طبیعی انجام می گیرد (به اضافه ی قسمتهایی علاوه) باید با وساطت و هدایت میل و لذت و اراده و اندیشه انجام دهد و در حقیقت این امور به منزله ی ابزارهایی هستند كه طبیعت حیوان برای طی مراحلی كه باید بپیماید آنها را به كار می برد و از این رو حیوان نیازمند به یك سلسله «فعالیتهای ارادی» است تا بتواند حیات و بقای خویش را حفظ كند.

هر فعل ارادی چون با اندیشه انجام می یابد قهراً از شعور حیوان مخفی نیست؛ یعنی حیوان به افعالی كه در ظاهر بدن با مداخله ی اراده و اندیشه انجام می یابد آگاه است و نیز چون هر فعل ارادی برای غایت و منظوری انجام می یابد حیوان باید به غایت فعل خود آگاه باشد. پس حیوان در كارهایی كه با مداخله ی اراده و اندیشه انجام می دهد باید به خود آن افعال و به غایت و نتیجه ای كه از آن افعال عاید حیوان می شود آگاه باشد، بلكه چون افعالی كه حیوان به تحریك طبیعت انجام می دهد سر و كار با ماده ای از مواد خارجی دارد یعنی آن افعال یك نوع تصرفاتی است در ماده ای از مواد خارجی باید ماده ی متعلّق فعل خود را نیز بشناسد و بالاتر اینكه بعضی از افعال حیوان تصرفاتی دقیق و پیچیده و صنعتی است كه از طرفی اطلاع حیوان را به كیفیت مخصوص این عمل ایجاب می كند و از طرف دیگر مستلزم مهارت عملی حیوان است، از قبیل همه ی اعمال فنی و صنعتی انسان و مانند اعمال غریزی شگفت انگیز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 415
فكر انجام دهد باید صور ادراكی افعال خود را به اقتضای قوای فعاله ی خود داشته باشد و چون افعال وی تعلق به ماده دارد باید تصور علمیه ی موادی را كه متعلّق افعال وی می باشد داشته باشد و باید روابط خود را با آنها بداند و اتفاقاً تجربه نیز همین حدس را تأیید می كند. ما ابتدائاً متعلّق مادی فعل را تمیز داده و سپس فعل را كه یك

حیوانات و بالاخص حشرات كه در كتب حیوان شناسی مسطور است و تعجب هر بیننده یا خواننده ای را بر می انگیزد. پس هر فعل ارادی كه از حیوان سر می زند مستلزم اندیشه ها و شناساییهایی است و لااقل شناسایی خود فعل و غایتی كه از آن فعل باید منظور حیوان بوده باشد.

علاوه بر این افكار و اندیشه ها- كه گفته شد هیچ فعل ارادی بدون آنها تحقق نمی پذیرد- به عقیده ی این مقاله یك رشته اندیشه های اعتباری نیز در كار است كه در مقدمه ی هر فعل ارادی لازم است. علیهذا هر فعل ارادی كه از حیوان سر می زند مسبوق به یك سلسله اندیشه های حقیقی و یك سلسله اندیشه های اعتباری است. حالا باید یك نظری كلی و اجمالی به این دو قسمت اندیشه های حیوان كه مقدمه ی افعال وی است بیاندازیم و آنها را به دست آوریم و ضمناً ببینیم هر یك از این دو قسمت تحت تأثیر چه عواملی و به چه ترتیبی برای حیوان پیدا می شود.

فعلاً نظر خود را به اندیشه های حقیقی حیوان معطوف می داریم از قبیل معرفت حیوان به افعال خود و به غایت افعال خود و احیاناً به ماده ی متعلّق افعال خود و به كیفیتهای دقیق افعال خود، و اما اندیشه های اعتباری به تدریج و ترتیبی كه در خود مقاله خواهد آمد مورد بحث قرار خواهد گرفت؛ و قبلاً مقدمه ی ذیل را یاد آور می شویم.

بشر قبل از آنكه روی اسلوب فنی وارد تحقیق موجودات این جهان گردد در برخوردهای اولی كه با طبیعت می كند تمام اجزاء بی جان و جاندار طبیعت را دارای تأثیر و خاصیت می بیند، از آتشی كه با بدنش تماس می گیرد و از آبی كه می نوشد و از سنگی كه از زمین بر می دارد و از درختی كه میوه و سایه اش را مورد استفاده قرار می دهد و از حیوانی كه از سواری یا شیر یا گوشتش بهره می گیرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 416
نوع تصرف در ماده است انجام می دهیم (اگر چه این سخن فعلاً خام بوده و مفهوم حقیقی خود را چنانكه شاید و باید پیدا نمی كند و در جای ویژه ی خود باید روشن شود ولی عجالتا همین اندازه و سربسته كافی است) .

مطالعاتی كه دانشمندان از دوره های قدیم تا كنون روی اسلوبهای فنی و علمی در این موجودات كرده اند و تأثیرات و فعالیتهای این موجودات را مورد نظر قرار داده اند موجب شده كه برای این موجودات یك تقسیم و طبقه بندی كلی قائل شوند به این ترتیب: «جماد، نبات، حیوان، انسان» و در این تقسیم و طبقه بندی آنچه در درجه ی اول مقیاس و ملاك واقع شده نوع فعالیت و آثار این موجودات است یعنی چون اختلاف كلی بین نوع فعالیت جماد و نبات و هر یك از ایندو با حیوان و هر یك از این سه با انسان دیده شده این تقسیم و طبقه بندی به وجود آمده.

دانشمندان جمادات را مورد مطالعه قرار داده اند و یك سلسله خواص و آثار در بسائط و مركبات آنها یافته اند ولی در نباتات برخورده اند كه علاوه بر آنچه در جمادات دیده می شود یك نوع فعالیت مخصوص دیگر كه عبارت است از تغذی و «جزء خود كردن مواد خارجی» و رشد و تولید مثل كردن نیز دیده می شود و مثل اینكه یك دستگاه «خودكار» كه خودش خودش را ترمیم و اصلاح می كند و نقص خود را رفع می كند در درون این دسته از موجودات گذاشته شده و پس از مدتی به علت مجهول و نامعلومی (كه هنوز هم نامعلوم است) این دسته از موجودات راه نزول و انحطاط را می پیمایند و از بین می روند. در دسته ی دیگر از موجودات كه آنها را «حیوان» نام نهاده اند علاوه بر آنچه در نباتات دیده اند آنها را دارای شعور و ادراك و میل و لذت یافته اند كه كارهایی را به تحریك میل و راهنمایی شعور و اندیشه انجام می دهند و در میان آنها انسان را از لحاظ شعور و اندیشه دارای امتیاز فوق العاده ای یافته اند.

بدیهی است كه مطالعات دانشمندان اولیه در مورد هر یك از این چهار قسمت موجودات با آنچه امروز در دست بشر است از زمین تا آسمان متفاوت است. معلومات بشر اولیه در مورد شناخت طبیعت بی جان و طبیعت جاندار، از نبات و حیوان و انسان، در مقابل معلومات بشر امروز صفر است ولی در عین حال این تقسیم و طبقه بندی كه در بالا گفته شد كه با مقیاس اختلاف موجودات در «نوع فعالیت» در نظر گرفته شده به قوّت و استحكام خود باقی است و از طرف همه ی دانشمندان به رسمیت شناخته شده و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 417
به هر حال قوای فعاله ی ما احساساتی درونی در ما ایجاد می كنند، ما انجام دادن افعال قوای خود را دوست داشته و می خواهیم و حوادث و وارداتی كه با قوای ما ناجورند دشمن داشته و نمی خواهیم یا در مورد آنها افعال مقابل آنها را دوست داشته و می خواهیم.

هنوز هم دانشمندانی كه در مقام طبقه بندی و درجه بندی علوم بر آمده اند در درجه ی اول همین طبقه بندی مزبور را كه در موجودات است ملاك درجه بندی و تقسیم علوم قرار داده اند و البته این طبقه بندی موجودات ناظر به این جهت نیست كه این اختلافات از چه نقطه آغاز شده و آیا از اول چنین بوده یا بعد پیدا شده و اگر بعد پیدا شده به چه ترتیب بوده؟ و همچنین ناظر به این جهت نیست كه مبنای این اختلافات چیست؟ آیا ماده ی بی جان یگانه عامل اصلی این اختلافات است یا چیز دیگری هم در كار است؟ این طبقه بندی فقط وضع فعلی موجودات را در طرز فعالیت نمایان می سازد. فرق بین فعالیت فیزیكی جمادات و فعالیت حیاتی نباتات از یكدیگر و همچنین فرق ایندو با فعالیت حیوانی چندان دشوار نیست، آنچه نیازمند به تأمل است طرز فعالیت ارادی حیوان است كه مستلزم یك سلسله اندیشه و ادراكات است كه باید در مقدمه ی آن افعال واقع شود و اینك به شرح آن می پردازیم.

حیوان چون با اراده و اندیشه كارهایی می كند ناچار همان طور كه به اراده و اندیشه ی خود آگاهی دارد، به حركتی كه ناشی از اراده و اندیشه است آگاهی دارد. ولی در اینجا یك سؤال مهم فلسفی پیش می آید و آن اینكه آیا آگاهی حیوان به فعل خود مانند آگاهی وی است به اشیاء خارجی یا به نحو دیگری است؟ و اگر مانند آگاهی وی است به سایر اشیاء، لازم است كه اول حركت ارادی بدون اطلاع حیوان صادر شود سپس حیوان از راه یكی از حواس خود به آن آگاه شود! و حال آنكه این خلاف ضرورت است مخصوصاً از آن جهت كه انسان هم در این جهت شریك است و هر كسی خود را می تواند مورد مطالعه قرار دهد. ما از حال خودمان می دانیم كه قبل از فعل ارادی و لااقل در حین وقوع آن از وجودش آگاهیم. پس ناچار علم حیوان به حركات ارادی خود از قبیل علم وی به اشیاء خارجی نیست و به اصطلاح فلسفی «علم حصولی انفعالی» نیست بلكه طوری دیگر است یعنی به طور علم حضوری است و این مسأله از فروع یكی از مهمترین مسائل فلسفی در باب «علم و معلوم»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 418
پس ناچار صورت ادراكی احساسی خود را هم به فعل و هم به ماده و هم به خودمان می دهیم چنانكه بچه در نخستین روزهای زندگی هر چه به دستش می آید گرفته و به دهان می برد، آنگاه چیزهای خوردنی را خورده و آنچه نمی تواند

است و همین اشاره مطلب ما را كافی است.

ایضاً حیوان به غایت فعل ارادی خویش آگاه است. هر فعلی كه به مقتضای اندیشه و اراده واقع می شود خواه ناخواه از یكی از «تمایلات» یا «میلهای» نفسانی حیوان سرچشمه می گیرد.

تمایلات یا میلها عبارت است از منشأهای اصلی نفسانی هیجانها و اشتیاقاتی كه در وجود حیوان پیدا می شود و منجر به حركات ارادی می شود. در وجود حیوان تمایلات مختلفی هست و هر تمایلی هیجانی به طرف شئ خاصی ایجاد می كند، تمایل به غذا غیر از تمایل جنسی و هر یك از ایندو غیر از تمایل به جاه و مقام است. در اینكه تمایلات حیوان و بالاخص انسان چند تاست و كدامیك اصل است و كدامیك فرع، بحثهای دقیق علم النفسی شده و نظریه های دقیقی پدید آمده و شاید در آینده ما وارد این مبحث بشویم.

به هر حال هر فعلی كه به مقتضای اراده و اندیشه از حیوان سر می زند خواه ناخواه از یك میلی سرچشمه می گیرد و غایتی كه در درجه ی اول منظور حیوان است ارضای آن میل است. مثلاً كودك احتیاج به غذا پیدا می كند و یك احساس آمیخته به هیجان و لذتی در وجود خود احساس می كند كه ما آن را «گرسنگی» می خوانیم. این هیجان از میل به غذا سرچشمه می گیرد و كودك تلاشی كه برای غذا می كند برای ارضای همین میل است و ما نام این ارضاء را در اینجا «سیری» گذاشته ایم.

هر فعلی كه ابتدا به نظر می رسد كه علی رغم میل انسان واقع می شود از یك میل مخفی سرچشمه می گیرد؛ مثلاً شخص بر خلاف تمایلات خودپرستی خویش به یك عمل اخلاقی نوع خواهانه اقدام می كند و چون بر خلاف تمایلات خود پرستی است می پندارد كه این فعل مطلقاً بر خلاف میلش صورت گرفته و حال آنكه واقعاً یك تمایل دیگری (تمایل نوع خواهی مثلاً) در وجودش مكتوم بوده كه در آن حال بر سایر تمایلات شخص فائق آمده و عمل وی را تحت كنترل خود قرار داده و اگر چنین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 419
نمی خورد. البته اشتهای خوردن به صورت «احساس» در مغز وی جایگزین شده و سپس نام «اراده و مراد و مرید» (خواست، خواسته، خواهان) به وی داده و با آزمایش، خوردنی را تمیز داده و گاهی هم می فهمد كه ماده ای كه در دست دارد

تمایلی در وجودش نمی بود محال بود كه اراده اش برانگیخته شود و فعلی صورت بگیرد.

علیهذا در هر فعلی از افعال ارادی، ارضای تمایلی منظور است و غایتی كه هیچ فعل ارادی خالی از آن نیست (چه در حیوان و چه در انسان) و حیوان مستشعر به آن است و او را می جوید همانا ارضای تمایلی از تمایلات است.

پس همان طوری كه حیوان به فعل خود آگاه است به غایت نفسانی فعل خود نیز آگاه است و علم حیوان به غایت فعل خود نیز از قبیل علم وی به اشیاء خارجی نیست یعنی «حصولی انفعالی» نیست بلكه «حضوری» است مثل سایر امور نفسانی كه در مقاله ی 5 گذشت.

این دو علم و ادراك كه تا كنون گفته شد (ادراك فعل و ادراك غایت نفسانی فعل) خواه ناخواه در هر فعل ارادی موجود است و این دو ادراك حیوان چون مربوط به چیزهایی است كه خارج از وجود خودش نیست، از نظر توجیه علمی و فلسفی چندان اشكالی ندارد. حالا ببینیم آگاهیها و اطلاعات حیوان از اموری كه خارج از وجود وی است چگونه و به چه وسیله است؟ این قسمت نیز تا آنجا كه از راه حس و تجربه و فكر قابل توجیه است چندان اشكالی ندارد، مانند آگاهیهای انسان از طبیعت و قوانین طبیعت. انسان در آغاز امر نه طبیعت را می شناسد و نه به قوانین آن آگاهی دارد، به تدریج در اثر برخورد با طبیعت عینی آن را می شناسد و قوانینش را به دست می آورد و در عمل از آنها استفاده می كند.

مشكل در یك سلسله حركات و اعمالی است كه از حیوانات دیگر سر می زند كه اصطلاحاً «حركات غریزی» خوانده می شود مانند اعمال شگفت انگیز مورچگان و زنبور عسل و لانه ساختن و بچه بزرگ كردن و مهاجرتهای تابستانی و زمستانی پرندگان و هزارها كارهای دیگر از هزارها حیوان دیگر كه در كتب حیوان شناسی مسطور است. در قرون جدیده دانشمندان مطالعات ارجمندی در زمینه ی غرایز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 420
خوردنی نیست، البته آن وقت نامهای «خوردن» و «خوردنی» و «خورنده» را به فعل و به خود و به ماده می دهد و این جمله را در دل دارد: «این خوردنی را باید بخورم» و پیشتر می گفت: «این خواستنی را باید بخواهم» با بیانی كه شد و مفهوم «باید» همان نسبتی است كه میان قوه ی فعاله و میان اثر وی موجود است.

حیوانات كرده اند و عجایبی از عالم زندگی حیوانات كشف كرده اند.

حركات غریزی اختصاص به دسته ی مخصوصی از حیوانات ندارد، از حشرات پست بلكه از حیوانات یك سلولی گرفته تا خزندگان و حیوانات ذوفقار و پستانداران و انسان، كم و بیش دارای حركات غریزی هستند و آنكه از این لحاظ از همه ناقص تر است انسان است.

كارهای دقیق و ماهرانه ای كه حیوان به نفع شخص یا نوع یا نسل آینده انجام می دهد اگر انسان بخواهد انجام دهد مدتها وقت برای یاد گرفتن و تعلم می خواهد.

حالا باید ببینیم آیا واقعا حیوان از دقتهایی كه در كارهای غریزی خود به كار می برد و از فواید و نتایجی كه در طبیعت بر این كارها مترتب است، آگاه است یا نه؟ اگر آگاه است این آگاهی را از كجا كسب كرده؟ و اگر آگاه نیست چگونه كارهای خود را «من حیث لا یشعر» چنان دقیق تنظیم می كند كه نتایج مفیدی برای حیات فرد یا نوع در بر دارد؟ در اینجا چند نظریه است:

الف. حیوان از نتایج فعل خود آگاه نیست و در ساختمان وجودی اش هیچ گونه دستگاهی كه موجب صدور حركاتی معین كه متضمن نتایجی معین باشد وجود ندارد؛ وقوع حركات غریزی به این ترتیب، به طور تصادف است.

واضح است كه این نظریه هیچ ارزش علمی ندارد و نمی توان حركات منظم حیوانات را كه پیداست از قانونی پیروی می كنند حمل بر تصادف كرد.

ب. حیوان از افعال و حركات خود و از نتایج افعال خود بی خبر است زیرا حیات و لوازم حیات، از هوش و ادراك و میل و لذت و اراده، از مختصات انسان است ولی در وجود حیوان دستگاهی هست كه موجب می شود حركاتی كه متضمن فوایدی برای حیوان است پدید آید. ساختمان حیوان عیناً مانند یك ماشین است، چیزی كه هست این ماشین طوری ساخته شده كه در مواقع معین آثاری بروز می دهد كه انسان می پندارد از روی شعور و ادراك كار می كند؛ مثلاً طوری ساخته شده كه در موقع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 421
و این نسبت اگر چه حقیقی و واقعی است ولی انسان او را میان قوه ی فعاله و اثر مستقیم خارجی وی نمی گذارد، بلكه پیوسته در میان خود و میان صورت علمی احساسی- كه در حال تحقق اثر و فعالیت قوه داشت- می گذارد.

نزدیك شدن چیزی كه موجب ویرانی وی است خود را از او دور می كند (مانند فرار كردن گوسفند از گرگ) و در موقعی كه احتیاج به موادی دارد كه به منزله روغن و بنزین این ماشین است خود را به آن نزدیك می كند (مانند نزدیك شدن گوسفند به آب و علف) و انسان می پندارد كه در صورت اول، ترس و در صورت دوم، اشتیاق حیوان را وادار به حركت كرده است و حال آنكه حیوان نه ترس دارد و نه اشتیاق و نه لذت و نه رنج. این نظریه منسوب به دكارت و پیروانش است و گویند روزی شاگردان دكارت سگی را آزار می كردند، حیوان فریاد می كشید، آنها با تعجب می گفتند طوری صدا می كند كه انسان خیال می كند احساس درد می كند. روی این نظریه، حركات غریزی غیر ارادی است و علت آنكه حركات غریزی منجر به نتایج معین می شود وضع مخصوص ساختمان مكانیكی وجود آنهاست.

این نظریه نیز به قدری ضعیف است كه احتیاج به انتقاد ندارد و امروز در میان هیچ دسته ای طرفدارانی ندارد.

ج. حركات غریزی اعمالی خود به خودی هستند ولی در نسلهای پیش اعمالی بوده اند كه از روی شعور و اندیشه و اراده صادر می شده اند، این اعمال بعدها در اثر تكرار زیاد «عادت» این حیوانات شده و این عادت طبق قانون وراثت به اعقاب منتقل شده و حالت «غریزه» پیدا كرده است. این نظریه منسوب به لامارك ( kcrameL ) است.

بر این نظریه چند ایراد مهم وارد كرده اند: یكی اینكه این فرضیه مستلزم این است كه حركات نسلهای پیش را از روی شعور و اندیشه فرض كنیم و مشكل دوباره عود می كند كه آنها این شعور را از كجا كسب كرده بودند؟ البته نمی توانیم بگوییم به تدریج در اثر تجربه یاد گرفته اند زیرا بسیاری اعمال غریزی است كه نوزاد حیوان در آغاز تولد محتاج به آنهاست و این با آن فرض سازگار نیست. و دیگر آنكه حركاتی را می توان با «عادت» توجیه كرد كه مستلزم تكرار و توالی زیاد باشد و حال آنكه بعضی از حركات غریزی در طول عمر حیوان بیش از چند دفعه معدود واقع نمی شود و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 422
مثلاً وقتی كه انسان خوردن را می خواهد، نسبت مزبوره را نخستین بار مستقیماً میان خود و میان كارهای تنها تنها كه عضلات دست و لبها و فك و دهان و زبان و گلو و مری و معده و كبد و عروق. . . هنگام تغذیه انجام می دهند نمی گذارد بلكه در حال

بعلاوه اگر «عادت» مبدأ غریزه بود لازم بود كه حیوانات هر چه طویل العمرتر باشند از لحاظ غریزه كامل تر باشند و حال آنكه قضیه عكس است و حیوانات كامل الغریزه غالباً عمرهای بسیار كوتاه دارند.

و دیگر آنكه این نظریه مبتنی بر یك نظریه كلی است كه لامارك و داروین در مورد انتقال صفات اكتسابی از اسلاف به اعقاب دارند و تحقیقات جدید علم وراثت این نظریه را مردود شناخته است. دیگر اینكه ما در مورد انسان مشاهده می كنیم كه حركات عقلانی و ادراكی هیچگاه به صورت غریزه به اعقاب منتقل نمی شود و اگر این نظریه درست بود لازم بود كه اعمال عقلانی انسان به صورت غریزه به اعقاب منتقل شود و نوزادان انسان كامل ترین حیوانات باشند از لحاظ غرائز و حال آنكه قضیه كاملاً بر عكس است و آنكه از لحاظ هدایت غریزه از همه ناقص تر است انسان است.

د. حركات غریزی اعمالی خود به خودی هستند و بدون دخالت اراده و اندیشه صورت می گیرند مانند اعمال انعكاسی كه از موجود زنده سر می زند از قبیل حركات جهاز هاضمه هنگامی كه غذا وارد آن می شود و یا ترشح غدد زیر زبان هنگامی كه مثلاً ترشی روی زبان قرار می گیرد و غیر اینها؛ فرقی كه هست این است كه این سلسله اعمال انعكاسی، بسیط و ساده هستند ولی حركات غریزی مركّب و پیچیده اند. تمام حركات غریزی حیوان در نسلهای پیش حركاتی انعكاسی و ساده بوده اند، بعدها به تدریج كه حیوانات تكامل یافته اند و «انواع» از یكدیگر اشتقاق یافته اند این حركات نیز كه به صورت «عادت» در آمده اند به موازات سایر قسمتهای وجودی حیوان تكامل پیدا كرده و طبق قانون وراثت به اعقاب منتقل شده اند. این نظریه منسوب به «داروین» است.

این نظریه نیز به چند دلیل مردود شناخته شده: یكی همانكه در بالا گفته شد كه علم وراثت نظریه انتقال صفات اكتسابی را قبول نمی كند و دیگر آنكه حركات انعكاسی عكس العمل بدن حیوان در مقابل یكی از مؤثرات خارجی است و حال آنكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 423
گرسنگی به یاد سیری افتاده و نسبت ضرورت را در میان خود و میان احساس درونی سیری یا لذت و حال ملایمی كه در سیری داشت گذاشته و صورت احساسی درونی خود را می خواهد و در این زمینه خود را «خواهان» و او را «خواسته»

حركات غریزی از عوامل درونی حیوان سرچشمه می گیرد. آیا چه محرك خارجی در بدن حیوان تأثیر می كند كه او را به طرف غذا یا لانه ساختن یا نزدیكی جنسی روانه می سازد؟ بعلاوه چگونه می توان قبول كرد كه حركات غریزی شگفت انگیز حیوانات یا حركات نوزاد انسان در آغاز تولد حركاتی انعكاسی و خالی از شعور و قصد و اراده است؟ !
خود داروین در اثر ایراداتی كه بر نظریه اش در باب غرایز حیوانات وارد كردند از عقیده خود صرف نظر كرد و به نظریه لامارك كه در بالا گفتیم گرایید.

دكتر ارانی در مقام توجیه حركات غریزی همان نظریه لامارك را بالاخره انتخاب می كند. وی در پسیكولوژی صفحه 182 می گوید:

«رفتار موجود زنده با حركات بلا اراده یعنی حركات انعكاسی شروع می شود و بعد از حركات انعكاسی حركات ارادی به وجود می آید ولی مابین این دو نوع حركت یك نوع رفتار هست كه كامل تر از حركت انعكاسی است و مدت بیشتری دوام پیدا می كند ولی چون جامد است و موجود زنده بر حسب اراده در آن تغییراتی نمی دهد ناقص تر از حركات ارادی است. این نوع رفتار را «حركت غریزی» یا به طور ساده «غریزه» می نامند مانند پرواز پروانه در اطراف شمع، لانه ساختن یك پرنده و غیره.

مجذوب شدن پروانه به شمع، غریزی اوست. . . غریزه به ذكاء ارتباط ندارد و جبلّی موجود است. مثلاً اگر كاغذهای مثلثی شكل، مقابل سوراخ كرم خاكی ریخته شود حیوان با نهایت كم هوشی كه دارد جدیت می كند كاغذها را از طرف رأس مثلث به لانه خود ببرد. اگر به وسیله ماشین از تخم مرغ جوجه تهیه كنیم حیوان به مجرد خارج شدن از تخم راه می رود، دانه می چیند و حركات دیگر انجام می دهد. شناختن خواص رأس مثلث یا مغذّی بودن دانه ارزن را كسی به حیوان نیاموخته است ولی این خاصیت به طور ارث در سلسله عصبی وی از نسلهای پیش باقی مانده است.
پاسخ، همانهاست كه در مقام رد نظریه لامارك گفتیم و نیازی به تكرار نداریم.

معلوم نیست كه اجداد كرم خاكی كه از خودش كم هوش تر بوده اند (زیرا روی نظریه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 424
خود می پندارد. پس در مورد خوردن (مثال سابق) فكری كه قبل از همه چیز پیش انسان جلوه می كند این است كه این خواسته خود را (سیری) باید به وجود آورم و چنانكه روشن است در این فكر «نسبت» (باید) از میان قوه فعاله و حركتی

«نشوء و ارتقاء» حیوانات یك سیر تكاملی را طی می كنند) چگونه خواص رأس مثلث را دریافته اند و به آن عادت كرده اند و بعد برای اعقاب خود به ارث گذاشته اند؟ !
هـ. حركات غریزی حیوانات حركاتی است ارادی و مقرون به شعور و تدبیر.

حیوان هر یك از این كارهای غریزی خویش را با علم و عمد و آگاهی از نتیجه و خاصیت طبیعی فعل خود انجام می دهد؛ مثلاً آنكه لانه می سازد می داند فایده لانه ساختن چیست و چگونه باید ساخت تا برای استفاده مهیا شود و آنكه با غریزه اجتماعی فعالیتهای اجتماعی می كند از روی آگاهی به وظیفه و آگاهی از فواید زندگانی اجتماعی فعالیتهای اجتماعی می كند از قبیل زنبور عسل و مورچه و پاره ای پرندگان بلكه پاره ای پستانداران. این علم و آگاهی برای هر نسلی از طریق حس و تجربه حاصل می شود و به وسیله یك نوع تفاهمی كه بین حیوانات است از فردی به فردی و از نسلی به نسلی منتقل می شود.

این نظریه را هر چند نمی توان صد در صد باطل دانست زیرا این نظریه متكی به دو جهت است: یكی علم اكتسابی تجربی حیوان و یكی تفاهم حیوانات، و تردید نیست كه حیوان كم و بیش در طول عمر اطلاعاتی كسب می كند و موضوع تفاهم حیوانات نیز هنوز از نظر علمی روشن نیست كه آیا واقعاً هست یا نیست و اگر هست تا چه اندازه است و به چه وسیله است؛ ولی صد در صد نیز قابل قبول نیست زیرا اولاً یك سلسله حركات غریزی از بعضی حیوانات در همان آغاز تولد یعنی قبل از آنكه حیوان فرصت تعلیم و تعلم یا تجربه پیدا كند به طرز شگفت انگیزی صادر می شود كه با این نظریه قابل توجیه نیست و ثانیاً حیوان شناسان بعضی حیوانات پیدا كرده اند كه هیچگاه نسل بعدی نسل قبلی را مشاهده نمی كند و همیشه قبل از آمدن نسل بعد، نسل قبل از بین می رود و در عین حال حیوان حركات غریزی شگفت انگیزی دارد، این نیز با این فرض قابل توجیه نیست و ثالثاً اگر حركات غریزی از راه تجربه و تعلیم و تعلم صورت می گیرد پس چرا غرایز حیوانات جنبه ی اختصاصی دارد و هر حیوانی فقط در یك اعمال بالخصوص تخصص دارد؟ و چرا افراد نوع همه با هم از لحاظ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 425
كه كار اوست برداشته شده و در میان انسان و سیری (خواهان و خواسته) گذاشته شده كه خود یك اعتباری است و در نتیجه سیری صفت «وجوب» پیدا كرده پس از آنكه نداشت، و در حقیقت صفت «وجوب» و «لزوم» از آن حركت مخصوص بود كه كار و اثر قوه فعاله می باشد.

حركات غریزی، مساوی و در یك درجه اند؟ و چرا از لحاظ غریزه، تكاملی در آنها پیدا نمی شود؟ مثلاً چرا زنبورهای عسل در طول قرنها زندگانی اجتماعی تجدید نظر و تكمیلی در تمدن خود به وجود نمی آورند؟ و حال آنكه اگر حركات غریزی صد در صد از روی فكر و نظر و كشف قوانین كلی بود می بایست همه حیوانات صاحب غریزه در همه كارها تخصص و مهارت اعمال كنند و بین افراد نوعشان اختلاف باشد (همان طوری كه از لحاظ جسمانی كم و بیش اختلاف هست) و می بایست در وضع حركات غریزی آنها تكامل و ترقی به وجود آید همان طوری كه در انسان كه كارهای خویش را از روی فكر و نظر و تعلیم و تعلم انجام می دهد همه این خصوصیات هست.

و. هدایت غریزه به وسیله یك نوع «الهام غیبی» صورت می گیرد. حكمای اشراق مدعی بودند كه تدبیر حیات هر نوع از انواع حیوانات به وسیله یك «نور مدبّر» صورت می گیرد كه آن هم بالاخره منتهی می شود به نورالانوار و ذات واجب الوجود.

این نظریه را با دلائل علمی نمی توان رد كرد و اگر از هیچ راه از راههای عادی و طبیعی، حركات غریزی قابل توجیه نباشد ناچار باید حكم كرد كه حیوان در حركات غریزی خود به وسیله یك نیروی دیگری كه محیط بر وجودش است هدایت می شود، چیزی كه هست كیفیت الهام و كیفیت یاد گرفتن و هدایت شدن حیوان مطابق این نظریه بر ما روشن نیست.

ز. حركات غریزی حیوان همه حركاتی است از روی شعور و اراده و قصد و لكن در عین حال این فعالیتها «فعالیت تدبیری» نیست یعنی حیوان فعالیتهای خود را به منظور نتایج طبیعی آنها انجام نمی دهد بلكه از نتایج طبیعی افعال خود به كلی بی خبر است، چیزی كه هست وضع ساختمان هر حیوانی (نسبت به كارهای غریزی مخصوص خودش) طوری است كه از آن افعال طبعاً لذت می برد و حیوان بدون آنكه از نتیجه آن فعل آگاه باشد و بدون آنكه میل به نتیجه فعل او را تحریك كرده باشد، بلكه فقط برای لذتی كه از نفس فعل عاید حیوان می شود، فعالیت می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 426
و در این میان ماده نیز كه متعلّق فعل است اعتبارا به صفت وجوب و لزوم متصف شده.

بنا بر این همینكه انسان قوای فعاله خود را به كار انداخت عده زیادی از این نسبت (باید) را در غیر مورد حقیقی خودش گذاشته و همچنین به چیزهای بسیاری

برای توضیح مطلب می توان دو نوع فعالیتی كه در انسان دیده می شود مورد مطالعه قرار داد. انسان هر چند هر فعالیتی را برای آرزویی و رسیدن به یك لذتی و ارضای یك تمایلی انجام می دهد ولی در بعضی از افعال مستقیماً خود فعل را نمی خواهد یعنی خود فعل لذت بخش نیست بلكه بسا هست مقرون به رنج است ولكن آن فعل، انسان را به یك مقصود نهایی نزدیك می كند از قبیل شخم زدن زمین و دانه پاشیدن و درو كردن و خرمن كردن و. . . كه یك نفر كشاورز برای یك مقصود اصلی و نهایی انجام می دهد. در این گونه افعال چون خودشان مطلوب و مقصود نیستند و تمایلات انسان را به سوی خود جذب نمی كنند لازم است كه انسان فایده ی طبیعی اینها را بداند و قوانین و قواعد صحیح این كارها را بداند تا آنها را طوری انجام دهد كه به نتیجه مطلوب یعنی به چیزی كه مستقیماً آسایش و آرامش خاطر انسان را فراهم می كند و یك تمایلی را خشنود می سازد برسد. در این گونه كارها راهنمای انسان فقط فكر و اندیشه است و لهذا باید از طریق تجربه و تعقل و تعلیم و تعلم به دست آید. این گونه فعالیتها را می توان «فعالیت تدبیری» اصطلاح كرد.

یك قسم فعالیتهای دیگر است كه انسان خود فعل را می خواهد یعنی خود فعل مستقیماً لذت بخش و ارضاء كننده یكی از تمایلات است از قبیل تغذی و اعمال جنسی حیوانات.

این گونه افعال خودشان مطلوب و مقصود حیوان اند و تمایلات حیوان را به سوی خود جذب می كنند یعنی احساس هر یك از این افعال به واسطه ملایمتی كه با طبع حیوان دارد هیجانی در وی ایجاد و او را به عمل وادار می كند نظیر هیجانی كه خود به خود از دیدن یك منظره زیبا یا شنیدن یك آواز خوش و یا استشمام یك بوی مطبوع در انسان پیدا می شود كه به صرف روبرو شدن و انعكاس ذهنی این امور، جذب و انجذاب پیدا می شود. این گونه افعال غایات طبیعی مهمی دارد و طبیعت عینی خارجی انسان است كه برای بقا و كمال فرد یا نوع، این تمایلات را به وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 427
صفت وجوب و لزوم داده در حالی كه این صفت را به حسب حقیقت ندارند.

مثلاً در مورد خوردن (مثال گذشته) اگر چه متعلّق «باید» را «سیری» قرار داده ولی چون می بیند سیری بی بلعیدن غذا و بلعیدن بی جویدن و بی به دهان گذاشتن و به دهان گذاشتن بی برداشتن و برداشتن بی نزدیك شدن و دست دراز كردن و گرفتن و. . . ممكن نیست، به همه ی این حركات صفت وجوب و لزوم می دهد و چون می بیند كه قوه فعاله در حقیقت یك چیز می خواهد به همه این حركات و یا به یك دسته از آنها صفت وحدت و یگانگی می دهد و به همین قیاس. . .

آورده است ولی در شعور انسان این نتایج طبیعی منعكس نمی شود و اگر فرضاً منعكس بشود (مانند انسان عالم) باز داعی و محرك نفسانی همان ارضای تمایل است. این گونه فعالیتها را می توان «فعالیت التذاذی» اصطلاح كرد.

حركات غریزی حیوان را می توان حركات التذاذی دانست نه تدبیری؛ یعنی حیوانات (بر خلاف انسان) از لحاظ وضع تمایلات و نفسانیات طوری مجهز ساخته شده اند كه از جمیع حركات غریزی خود مستقیما لذت می برند و تمام آن كارها را صرفاً برای همان لذتی كه از خود آن افعال می برند انجام می دهند بدون آنكه از نتیجه و فایده طبیعی عمل خود آگاه باشند و آن را منظور بدارند.

این نظریه را نیز با دلائل علمی نمی توان صد در صد باطل دانست، چیزی كه هست خیلی بعید به نظر می رسد كه حركاتی از قبیل لانه ساختن پرندگان صرفاً التذاذی باشد و حیوان از نتیجه كار خود و قانون كار خود بی خبر باشد زیرا قرائن چنین نمودار می سازد كه حیوان یك مقصود دیگر از كار خود دارد و این كار را برای آن مقصود نهایی می كند و در این كار خود عیناً مثل انسان كه برای یك مقصود نهایی تدبیر می كند و متحمل رنج و زحمت می شود تدبیر می كند و به خود رنج می دهد. بعلاوه روی این نظریه معلوم نیست كه چرا انسان كه قوه عقل و شعور و استعداد تدبیر در امور دارد این اندازه از لحاظ تمایلات كه هادی غریزه اوست ضعیف است و حیوان كه این استعداد را ندارد دارای اینهمه تمایلات عجیب شده كه حتی زنبور عسل كه لانه خود را با اشكال مسدّس تنظیم می كند در وجود او تمایلی آفریده شده كه فقط از این نوع كار لذت می برد و او بدون آنكه در شعور و قوه ادراك خویش فایده این كار را بداند فقط برای اطاعت از آن تمایل مخصوص این كار را انجام می دهد. این بود مجموعه فرضیه هایی كه در مورد «غریزه» گفته شده یا می توان فرض كرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 428
از بیان گذشته نتیجه گرفته می شود:

الف. انسان (یا هر موجود زنده) به واسطه به كار انداختن قوای فعاله خود یك سلسله مفاهیم و افكار اعتباریه تهیه می نماید.

ب. ضابط كلی در اعتباری بودن یك مفهوم و فكری این است كه به وجهی متعلّق قوای فعاله گردیده و نسبت (باید) را در وی توان فرض كرد. پس اگر بگوییم «سیب میوه درختی است» فكری خواهد بود حقیقی و اگر بگوییم «این سیب را باید خورد» و «این جامه از آن من است» اعتباری خواهد بود.

ج. با تذكر آنچه در مقاله 5 گذشت روشن می شود كه اعتباریات به دو قسم منقسم می باشند:

(1). اعتباریات مقابل مهیات كه آنها را «اعتباریات بالمعنی الاعم» نیز می گوییم.

(2). اعتباریاتی كه لازمه ی فعالیت قوای فعاله انسان (یا هر موجود زنده) است و آنها را «اعتباریات بالمعنی الاخص» و «اعتباریات عملی» می نامیم.

د. چون اعتباریات عملی مولود یا طفیلی احساساتی هستند كه مناسب قوای فعاله می باشند و از جهت ثبات و تغییر و بقا و زوال تابع آن احساسات درونی اند و احساسات نیز دو گونه هستند: احساسات عمومی لازم نوعیت نوع و تابع ساختمان طبیعی چون اراده و كراهت مطلق و مطلق حب و بغض، و احساسات خصوصی قابل تبدل و تغییر؛ از این روی باید گفت اعتباریات عملی نیز دو قسم هستند:

(1). اعتباریات عمومی ثابت غیر متغیر مانند اعتبار متابعت علم و اعتبار اجتماع و اختصاص (چنانكه بیان خواهیم نمود) .

(2). اعتباریات خصوصی قابل تغییر مانند زشت و زیبایی های خصوصی و اشكال گوناگون اجتماعات.

انسان می تواند هر سبك اجتماعی را كه روزی خوب شمرده روز دیگر بد بشمارد ولی نمی تواند از اصل اجتماع صرف نظر نموده و یا اصل خوبی و بدی را فراموش نماید.

موضوع «هدایت غریزه» یكی از اسرار آمیزترین مسائل علم الحیات است و خوشبختانه دانشمندان قرون جدیده دست به مطالعات عمیقی درباره كردار و رفتار غریزی حیوانات زده اند و عجایبی در این زمینه ها كشف كرده اند و هر چه مطالعات و مشاهدات در این زمینه بیشتر شود زمینه ی تحقیق فلسفی در ماهیت «غریزه» فراهم تر خواهد شد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 429
پس اعتباریات عملی بر دو قسمند: اعتباریات ثابته كه انسان از ساختن آنها ناگزیر است و اعتباریات متغیره.

آنچه بیانات گذشته تا كنون نتیجه داده این است: انسان یا هر جانور زنده، میان خود (قوای فعاله) و میان حركات حقیقی و خواص و افعال اختیاری خود اجمالاً یك سلسله ادراكات و علومی را ساخته و توسیط می نماید.

ولی آیا آنها را چگونه ساخته؟ و آنها چه انقسامات و احكامی دارند؟ و آنها چگونه با خواص و افعال حقیقی انسان ارتباط پیدا می كنند؟ پرسشهایی هستند كه هنوز پاسخ تفصیلی آنها داده نشده اگر چه شالوده ی سخن در بیان گذشته ریخته شده.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است