. بزرگان گفته اند: «خوب سؤال كردن نیمی از درك حقیقت است» . برای درك هر
حقیقتی شرط اول این است كه صورت مسأله به نحو صحیحی در اندیشه ی جوینده ی
حقیقت طرح شود؛ پس از آنكه به صورت صحیحی در اندیشه اش طرح شد امكان
تحقیق و كاوش و استدلال برایش پیدا می شود؛ اما تا وقتی كه به صورت غلطی مطرح
است امكان درك و تحقیق و استدلال نیست همچنانكه برای نشانه زدن، شرط اول،
نشانه گیری صحیح است؛ یك نفر تیر زن اگر به جای هدف نقطه ی دیگری را غیر از
هدف اصلی نشانه گیری كند هرگز موفق نخواهد شد هر چند تیر زن ماهری باشد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 968
عمل خویش را صدها بار تكرار كند.
در مسأله ی خداشناسی از اول باید متوجه كیفیت طرح مسأله باشیم، این است كه
كار را آسان می كند. از اول باید بدانیم كه بحث درباره ی خدا از نوع بحث درباره ی یك
«پدیده» و یك جزء از اجزاء عالم و یا یك «عامل» از عوامل مؤثر در عالم نیست، بلكه
از نوع بحث درباره ی كل عالم است و به همین دلیل در قلمرو فلسفه است نه در قلمرو
علوم. آنگاه كه درباره ی خدا بحث می كنیم در حقیقت درباره ی روح جهان و حقیقت
جهان و ریشه و اساس و مبدأ و منشأ جهان بحث می كنیم؛ درباره ی موجودی در زمان یا
مكان بحث نمی كنیم، درباره ی پدید آرنده ی زمان و مكان بحث می كنیم؛ درباره ی عاملی از
عوامل بحث نمی كنیم بلكه درباره ی عامل عاملها و ریشه ی فاعلها یعنی آن چیزی كه هر
عاملی و هر فاعلی عامل بودن و فاعل بودن خود را از او كسب كرده است بحث
می كنیم. ما صفحه ای از جهان را بالحس و العیان مشاهده می كنیم كه صفحه ای ممتدّ
زمان و مكان است، می خواهیم ببینیم آیا برای جهان صفحه ی دیگری غیر از صفحه ی
زمان و مكان وجود دارد یا ندارد؟
بحث درباره ی خدا از این جهت نظیر بحث درباره ی خود «زمان» و درباره ی «ماده ی»
اصلی (به اصطلاح فلاسفه هیولای اولی) است. یك وقت هست تصور ما درباره ی زمان
نظیر تصور ما درباره ی یكی از «پدیده» های زمانی و یكی از عناصر یا مركّبات جهان
است و آنچنان از او جستجو می كنیم كه از یك عنصر زمانی و مادی. بدیهی است كه
اگر تا ابد این گونه در جستجوی زمان باشیم هرگز آن را نخواهیم یافت، هرگز زمان را
به صورت یك پدیده و به صورت یك امر مكانی و زمانی در ردیف سایر پدیده ها
نخواهیم یافت همچنانكه اگر بخواهیم ماده ی اصلی جهان (هیولای اولی) را- كه
حسب الفرض قوّه ی محض است و در ذات خود هیچ صورت و فعلیتی ندارد و فعلیتش
عین استعداد است- دریابیم و آن را به صورت یك عنصر مادی جستجو كنیم، هرگز او
را نخواهیم یافت.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 969
زمان وجود دارد اما نه به صورت یك پدیده از پدیده های جهان، بلكه به صورت
یك بعد از ابعاد موجودات مادی كه در همه چیز هست و هیچ موجود مادی از او خالی
نیست. ماده ی اولی نیز به عقیده ی گروهی از فلاسفه وجود دارد ولی نه به صورت یك پدیده ی
مشخص و قابل لمس و اشاره، بلكه به صورت یك حقیقتی كه چهره ی خود را در زیر
پرده ی همه ی فعلیتها پنهان نموده است، همراه هر فعلیتی هست اما خود هیچ فعلیتی از
فعلیتها نیست، فعلیتش عین فعلیت استعداد و قوّه است.
علت شك بسیاری از دانشمندان در وجود خدا این نیست كه ادلّه ی وجود خدا آنها
را قانع نكرده است، بلكه علت آن این است كه تصور مسأله از اول به صورت غلطی
در اذهان آنها رسم شده است. آنچه آنها آن را به نام «خدا» تصور می كنند نه تنها
دلیلی بر وجود او نمی توان اقامه كرد، بلكه قطعا چنان چیزی وجود ندارد وگرنه وجود
خداوند آنقدر روشن است كه قابل تشكیك نمی باشد
(افی اللّه شكّ فاطر السّموات و
الارض» [1].
البته علت شك در خدا و گرایش به مادیگری منحصر به علت مزبور نیست، علل
دیگر روانی و اجتماعی و تاریخی در گرایشهای به مادیگری در طول تاریخ دخالت
داشته است كه اكنون جای بحث در آنها نیست.
. پس وقتی كه به نظام علت و معلول اعتراف داریم و هر علتی را به نوبه ی خود معلول
علت دیگر می دانیم تمام هستیهایی كه از این معلولها سراغ داریم هستیهایی هستند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 970
متكی به غیر. آنگاه این پرسش برای ذهن ما مطرح می شود كه آیا جهان (مجموع
هستیهایی كه همه معلول و متكی به غیر خود می باشند) به یك یا چند هستی كه قائم به
ذات و متكی به خود و ثابت و پا بر جا باشد متكی است یا خیر؟ به عبارت دیگر این
چیزها كه ما حسّا و عملاً با آنها روبرو هستیم به حكم وابستگی آنها به غیر خودشان و
به حكم اینكه در معرض تغییر و تحول و حدوث و زوال می باشند و به حكم محدودیت
وجودشان و اینكه در چهار چوب یك تعین بالخصوص قرار دارند، نشانه های قطعی از
امكان دارند و همه ممكن الوجود می باشند و هستی آنها از ناحیه ی غیر است نه از ناحیه ی
ذات؛ آیا این ممكنات، متكی و منتهی به موجودی كه آن موجود واجب بالذات باشد
می باشند یا خیر؟
دو نكته لازم است كه در آغاز مسأله طرح و یاد آوری شود:
. فعلاً درباره ی ماهیت یا وحدت واجب بحثی نداریم، بحث ما فقط درباره ی این
است كه آیا همه ی امكانها از وجوب ذاتی سرچشمه می گیرد یا خیر؟ اما اینكه آن وجوب
ذاتی مادی است یا غیر مادی؟ آیا واحد است یا كثیر؟ در مباحث بعدی و با ادلّه ی دیگری
درباره ی آنها بحث خواهد شد.
. اینكه می گوییم «همه ی ممكنات منتهی به واجب الوجود می شوند» نه به این
معنی است كه جهان از لحاظ ابعاد مكانی متناهی است و واجب الوجود در ماورای
مكان است و آخرین حد مكان، مرز وجود واجب الوجود است، و نه به این معنی كه
زمان متناهی است و اگر به عقب برگردیم و دفتر زمان را ورق بزنیم به اولین برگ این
دفتر می رسیم و ما قبل اولین برگ، خداوند واجب الوجود قرار گرفته است.
اینها یك سلسله تصورات عامیانه است درباره ی خداوند، و همینها سبب می شود
مسأله به صورت غلطی برای ما طرح شود و برای همیشه گمراه و در اشتباه بمانیم. متأسفانه وقتی كه به فلسفه های اروپایی نگاه می كنیم غالبا (چه الهی و چه مادی)
تصورشان درباره ی خدا از این قبیل بوده است. خدا را یا در آسمانها و بالاتر از آنها
جستجو می كنند و یا در لحظه ی آغاز عالم.
خواننده ی محترم از هم اكنون باید بداند كه خدای حقیقی، خدایی كه پیامبران
واقعی او را معرفی كرده اند، خدایی كه حكمت الهی اسلامی آن را می شناسد نه در
آسمان است و نه در زمین و نه در مافوق آسمانها و نه در ظلمات و نه در آغاز عالم، در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 971
همه ی زمانها و همه ی مكانهاست و به همه چیز محیط است
(فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّهِ*وَ هُوَ اَللّهُ
فِی اَلسَّماواتِ وَ فِی اَلْأَرْضِ*وَ هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ *وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّهَ یَحُولُ بَیْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ) [2].
بس كه هست از همه سو و ز همه رو راه به تو
به تو برگردد اگر راهروی برگردد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 972
[2] آدرس آیات به ترتیب: بقره/115، انعام/3، حدید/4، انفال/24.