در
کتابخانه
بازدید : 680377تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Collapse اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
مقدمه
Expand مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات مقاله ی پنجم پیدایش كثرت در ادراكات
Collapse مقاله ی ششم ادراكات اعتباری مقاله ی ششم ادراكات اعتباری
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حافظ گوید:

ماهی چو تو آسمان ندارد
سروی چو تو بوستان ندارد
فردوسی گوید:

دو نیزه دو بازو دو مرد دلیر
یكی اژدها و یكی نرّه شیر
ناچار از این شعرهای بزمی و رزمی تاكنون هزارها شنیده اید كه شعرا یك موضوع بزمی را از گل و سبزه و بهار و می و مطرب و معشوقه یا یك موضوع رزمی را از مردان سلحشور و دلاوران رزمجو و صحنه های جنگی با دست مشّاطه ی خیال آرایش داده و در حجله ی دل به كرسی مهر نشانیده یا در جلگه ی هولناك پنداری پیشتازی نموده اند.
و البته می دانیم كه این سلیقه تنها به شعر و شعرا اختصاص ندارد، در نثر نیز قابل اجراست و همه مان كم و بیش همین سلیقه را با غریزه ی تخیل داشته و همه روزه در مفردات و مركبات معانی با استعاره و تمثیل نمونه هایی از وی به وجود می آوریم.

و می دانیم كه این كار بیهوده نبوده و در به كار بردن این سلیقه و پیمایش این راه، غرض و هدفی داریم و آن همانا تهییج احساسات درونی است كه با عمل تشبیه و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 386
استعاره 1به دست می آید و در حقیقت، عمل تشبیه به منزله ی یك معادله است كه در میان مشبّه و مشبّه به انجام می گیرد كه با ملاحظه ی خواص و اوصاف مشبه به احساسات درونی بیدار شده و یك سلسله معانی احساسی به سوی مشبه اضافه

(1). تشبیه و استعاره و تمثیل از اصطلاحات مخصوص علمای ادب در فن بلاغت است. در گفتگوهای معمولی به مطلق بیان مشابهت بین چیزی و چیز دیگر «تشبیه» گفته می شود ولی در اصطلاحات ادبی «تشبیه» فقط به موردی اطلاق می شود كه هر دو طرف تشبیه (مشبّه و مشبّه به) در كلام ذكر شود.

در تشبیهات اگر كلماتی كه دلالت بر مشابهت می كند از قبیل كلمات «چه» و «چون» و «مانند» و امثال اینها (در زبان فارسی) ذكر شود آن تشبیه «تشبیه ساده» تلقی می شود مانند تشبیه مردم دانا به زر خالص و تشبیه اشراف زادگان نادان به سكه ی تقلبی در این شعر شیخ:

وجود مردم دانا مثال زرّ طلاست
به هر كجا كه رود قدر و قیمتش دانند
بزرگزاده ی نادان به شهر وا ماند
كه در دیار غریبش به هیچ نستانند
و اگر این كلمات از عبارت اسقاط شود آن تشبیه «تشبیه بلیغ» خوانده می شود مانند تشبیه امیر سامانی به ماه و تشبیه بخارا به آسمان در این شعر رودكی:

میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
و اما اگر از دو طرف تشبیه فقط یكی ذكر شود مثل آنكه فقط به ذكر مشبه به قناعت شود و در موردی كه می خواهیم حكمی را برای مشبه اثبات كنیم لفظ مشبه به را به جای لفظ مشبه آورده و با آن لفظ «عاریتی» از مشبه تعبیر كنیم اصطلاحا «استعاره» خوانده می شود مانند تعبیر از محبوب به ماه در این شعر شیخ:

ببند یك نفس ای آسمان دریچه ی صبح
بر آفتاب كه امشب خوش است با قمرم
و مانند تعبیر از عالم تن و علائق جسمانی به زندان سكندر و تعبیر از عالم معنویات به ملك سلیمان در این شعر خواجه:

دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملك سلیمان بروم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 387
نماید و از این تمثل احساسی نتیجه ی عملی گرفته شود؛ مثلاً رخسار ماه را تصور نموده و احساس درونی تازه را به روی احساس مهر آمیزی كه نسبت به معشوقه داریم گذاشته و آتش مهر را تیزتر كنیم یا اندام مهیب و جرأت و صلابت شیر را اندیشیده و احساسات تازه را به سیمای خیالی مردی جنگجو بار نموده و موقعیت

و اما «تمثیل» نوعی خاص از همان تشبیه اصطلاحی است كه گفتیم و آن این است كه وضع خاص و كیفیت مخصوصی كه از اجتماع و ارتباط اموری چند حاصل می شود تشبیه شود به وضع خاص و كیفیت مخصوصی كه از اجتماع و ارتباط چند چیز دیگر حاصل می شود، مانند تشبیه وضع و كیفیت مخصوصی كه از نشستن قطرات شبنم بر برگ گل سرخ پدید می آید به وضع و كیفیت مخصوصی كه از جمع شدن دانه های عرق بر چهره ی شاهدی خشمگین پدید می آید در این شعر شیخ:

اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لئآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
و مانند تشبیه حالت دل سخت معشوق و اشك عاشق- كه فقط اشك فراوان عاشق می تواند دل سخت معشوق را تكان بدهد و تسلیم كند- به حالت سنگهای صحرا و سیل، كه فقط سیل می تواند آن سنگها را از جا بكند و تا لب دریا بغلطاند، در این شعر خواجه:

دل سنگین تو را اشك من آورد به راه
سنگ را سیل تواند به لب دریا برد
و البته هر یك از تشبیه و استعاره اقسام و انواع متعددی دارد، طالبین باید به كتب فن بلاغت مراجعه كنند.

چیزی كه تذكرش در اینجا لازم است این است كه تشبیه ساده اختصاص ندارد به مورد اعتباریات و تخیلات شاعرانه بلكه در مقام بیان حقایق و مسائل نظری نیز می توان از آن استفاده كرد مثل اینكه وقتی كه می خواهیم در درس جغرافی شكل كروی زمین و فرورفتگیهای قطبین را به آسانی به شاگرد تعلیم دهیم زمین را تشبیه می كنیم به یك سیب كه هم كروی شكل است و هم در دو طرف فرو رفتگی دارد؛ و اما تشبیه بلیغ و استعاره و تمثیل اختصاص دارد به تخیلات شاعرانه و اعتباریات.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 388
شجاعتش را در دل تحكیم نماییم.

و همچنین عمل استعاره به منزله ی نتیجه ی معادله و تبدیل است كه مشبه به را به جای مشبه گذاشته و نتایج بالا را مستقیماً و بی مقایسه به دست آوریم.

اكنون اگر دانشمندی كه از نقطه نظر واقع بینی به تمیز مطابقت و عدم مطابقت مفاهیم و تشخیص صدق و كذب قضایا می پردازد با این مفاهیم و قضایای استعاری روبرو شود البته مفردات آنها را غیر مطابق با مصادیق و مركبات و قضایای آنها را كاذب تشخیص خواهد داد، زیرا مطابق خارجی كلمه ی «شیر» جانور درنده می باشد نه انسان و مطابق واژه ی «ماه» كره ای است آسمانی نه خوبروی زمینی، و به همین قیاس. . . چنانكه اگر كلمه ی «شیر» یا «ماه» را بی عنایت مجازی در مورد سنگ به جای واژه ی «سنگ» استعمال كنیم غلط خواهد بود (بی مطابقت) یا اگر بگوییم «گاهی كه آفتاب بالای سر ما می باشد شب است» دروغ خواهد بود (بی مطابقت) .

ولی دانشمند مزبور میان این دو نوع غلط و دروغ، فرقی 1خواهد دید و آن این

(1). علمای ادب فرق بین «غلط» و «مجاز» را كه «استعاره» نوعی از آن است از راه وجود و عدم «علقه» های مجازی بیان می كنند.

توضیح آنكه به عقیده ی علمای ادب همواره در استعمالات مجازی كه لفظی در غیر مورد معنای اصلی خود استعمال می شود می بایست كه بین معنای اصلی و معنای مجازی یك نوع علاقه و رابطه ی خاصی از قبیل «مشابهت» یا «مجاورت» یا «سببیت و مسبّبیت» و غیره وجود داشته باشد. استعاره كه یكی از انواع مجازات است آن مجازی است كه علاقه ای كه در آن منظور شده علاقه ی مشابهت است و به عقیده ی علمای ادب وجود این علاقه هاست كه مجازات را از اغلاط متمایز می كند.

این فرقی كه علمای ادب بیان می كنند قابل مناقشه است زیرا در «استعاره» لزومی ندارد كه بین مشبه و مشبه به شباهت واقعی در كار باشد؛ مثلاً اگر مردی را به «شیر» تشبیه كنیم لزومی ندارد كه واقعاً آن مرد دارای خصلت شجاعت باشد بلكه ممكن است مردی را كه از همه ی مردم ضعیف تر و ترسوتر است ما روی دواعی شاعرانه ی خود او را به شیری قوی پنجه تشبیه كنیم همان طوری كه هزارها تشبیهات و استعارات از این قبیل در كلمات شعرا موجود است و در عین حال آن گفته ها لطف شعری خود را به حد اعلی واجد است، حتی آنكه گفته شده است: «احسن الشّعر اكذبه» یعنی هر اندازه كه شعر دروغ تر و از واقعیت دورتر باشد نیكوتر است؛ فقط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 389
است كه غلط و دروغ واقعی اثری ندارد ولی غلط و دروغ شاعرانه آثار حقیقی واقعی دارد زیرا تهییج احساسات درونی و آثار خارجی مترتب به احساسات درونی را به دنبال خود دارد. بسیار اتفاق افتاده كه شنیدن یا به فكر سپردن معنای استعاری یك شعر، آشوب و شورشهایی در جهان بر پا كرده و به راه انداخته كه خانه و كاشانه هایی به باد داده و زندگیهایی به دست مرگ سپرده یا به عكس ناچیزهایی را چیز نموده و بی ارزشهایی را ارزش داده. تاریخ 1از این گونه حوادث بسیار به یاد دارد. این، نظریه ی دانشمند واقع بین بود.

چیزی كه هست این است كه در تشبیهات، صلاحیت و شأنیّت نوعی «مشبه» معتبر است یعنی تشبیه و استعاره در موردی مستحسن است كه مشبه به حسب نوع خود، وصف منظور را داشته باشد؛ مثلاً چیزی را می شود به شیر در شجاعت تشبیه كرد كه از نوع حیوان بوده باشد و اما چیزی كه از نوع حیوان نیست و شایسته ی نسبت شجاعت نیست، مثل یك قطعه سنگ، تشبیهش به شیر در شجاعت غلط است.

(1). در چهار مقاله ی عروضی سمرقندی می نویسد كه:

«احمد بن عبد اللّه الخجستانی را پرسیدند كه تو مردی خربنده بودی، به امیری خراسان چون افتادی؟ گفت: به بادغیس در خجستان روزی دیوان حنظله ی بادغیسی همی خواندم بذین دو بیت رسیدم:

مهتری گر به كام شیر در است
شو خطر كن ز كام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
داعیه ای در من پدید آمد كه به هیچ وجه در آن حالت كه بودم راضی نتوانستم بود.

خران را بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت كردم و به خدمت علی بن اللیث (صفاری) شدم. . . اصل و سبب این دو بیت بود. »
ایضاً در چهار مقاله می نویسد كه:

«نصر بن احمد سامانی كه «واسطه ی عقد» آل سامان بود زمستان به دار الملك بخارا مقام كردی و تابستان به سمرقند رفتی یا به شهری از شهرهای خراسان. یك سال نوبت هری بود. نصر بن احمد روی به هری نهاد. آنجا لشكر بر آسود و هوا خوش بود و باد سرد و نان فراخ و میوه ها بسیار و مشمومات فراوان، و لشكری از بهار و تابستان بر خورداری تمام یافتند از عمر خویش. مهرگان در آمد و عصیر در رسید،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 390
و اگر به سوی یك شاعر و یا هر كسی كه با احساسات ویژه ی خود یك تمثیل و نمود تخیلی را می سازد نگاه كنیم خواهیم دید كه برای الفاظ استعاری یا جمله های تمثیلی خود مطابق دارد و آثار خارجی نیز از وی نتیجه می گیرد (اگر چه با از میان رفتن احساسات ویژه، همه از میان می روند) .

انصاف از نعیم جوانی بستدند. چون امیر نصر مهرگان و ثمرات او به دید عظیمش خوش آمد، زمستان آنجا مقام كردند و چون تابستان در آمد میوه ها در رسید، نصر بن احمد گفت تابستان كجا برویم كه از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم. چون مهرگان در آمد گفت مهرگان هری بخوریم و برویم. همچنان فصلی به فصلی انداخت تا چهار سال. لشكر ملول گشتند و آرزوی خانمان برخاست.

پادشاه را ساكن دیدند، هوای هری در سر او و عشق هری در دل او. پس سران لشكر به نزدیك استاد ابو عبد اللّه الرودكی رفتند، گفتند پنج هزار دینار تو را خدمت كنیم اگر صنعتی كنی كه پادشاه از این خاك حركت كند كه دلهای ما آرزوی فرزند همی برد و جان ما از اشتیاق بخارا همی بر آمد. رودكی قبول كرد و قصیده ای بگفت و به وقتی كه امیر صبوح كرده بود در آمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند او چنگ برگرفت و در پرده ی عشاق این قصیده آغاز كرد:

بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر، زی تو شادمان آید همی
میر، ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
چون رودكی بدین بیت رسید امیر از تخت فرود آمد و بی موزه پای در ركاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد چنانكه رانین و موزه دو فرسنگ در پی امیر بردند به «برونه» و آنجا در پای كرد و عنان تا بخارا هیچ جای باز نگرفت. »
در تاریخ همه ی ملل از این قبیل داستانها كه معرف ارزش ادبیات است زیاد است. تأثیر ادبیات در روحیه و اخلاق و اوضاع زندگانی بشر و در تحولات تاریخی كه در مجتمع بشری رخ داده اگر بیشتر از تأثیر عقل و استدلال نباشد كمتر نیست. گاه اتفاق می افتد كه یك شعر یا یك ضرب المثل كه فقط ارزش شعری و ادبی دارد یك پایه ی روحیه ی ملتی را تشكیل می دهد. به شهادت تاریخ، غالب تحولات و انقلابات علمی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 391
از بیان گذشته نتیجه گرفته می شود:

(1). این معانی وهمیّه در ظرف «توهّم» مطابق دارند اگر چه در ظرف خارج مطابق ندارند؛ یعنی در ظرف تخیل و توهم 1مثلاً انسان مصداق شیر یا ماه است اگر چه در

فلسفی و صنعتی كه در دنیا پدید آمده به دنبال انقلابهای ادبی بوده. در تمدن جدید اروپا تأثیر وجود شعرا و نویسندگان بزرگ كشورهای اروپایی كمتر از تأثیر وجود علمای طبیعی و ریاضی و فلاسفه و مخترعین و مكتشفین نبوده است.

(1). عمل تشبیه و استعاره به حكم غریزه و فطرت در میان تمام افراد و طوایف و قبائل بشر معمول بوده و می باشد، تمام مردم همواره در نظم و نثر خود به كار برده و می برند و عملاً بین مردم در به كار بردن و به كار نبردن تشبیهات و استعارات اختلافی نیست، ولی علمای ادب در مقام توجیه علمی و بیان ماهیت این عمل غریزی با یكدیگر اختلاف دارند.

جمهور علمای ادب قبل از سكّاكی استعاره را از شؤون الفاظ می دانستند و معتقد بودند كه استعاره جز نقل مكان دادن الفاظ و به كار بردن لفظی به جای لفظ دیگر به واسطه ی علاقه ی مشابهت بین معانی آن دو لفظ چیزی نیست؛ مثلاً انسان هنگامی كه می خواهد بفهماند فلان شخصی كه می آید شجاعت شیر دارد به جای آنكه نام خودش را ببرد می گوید «شیر آمد» یعنی كلمه ی «شیر» را كه نام آن حیوان مخصوص است و ضرب المثل شجاعت است به جای نام خود آن شخص می گذارد و با آن لفظ «عاریتی» از آن شخص تعبیر می كند. پس ماهیت استعاره عبارت است از به كار بردن لفظی به جای لفظ دیگری كه بین معنای آن دو لفظ مشابهت وجود دارد، به منظور اثبات یكی از اوصاف یكی از ایندو برای دیگری.

ولی سكّاكی (متوفّی قرن هفتم هجری) معتقد شد كه استعاره از شؤون الفاظ نیست بلكه از شؤون معانی است یعنی از اعمال مخصوص ذهن است و در مورد عمل استعاره هیچگاه لفظ از جای خود تكان نمی خورد و در غیر معنای اصلی خود استعمال نمی شود. استعاره حقیقتاً یك عمل نفسانی و ذهنی است یعنی انسان در ذهن خود فرض و اعتبار می كند كه «مشبه» یكی از مصادیق «مشبه به» است و خارج از آنها نیست و حد و ماهیت مشبه به را در تخیل خود منطبق به مشبه می كند. همواره بنای محاوره ی بشر در مقام تعبیر و القای مطلب به مخاطب بر این است كه متكلم در ضمن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 392
ظرف خارج چنین نیست؛ یعنی در پندار، حد شیر یا ماه به انسان داده شده اگر چه در خارج از آن یك موجود دیگری است.

(2). این مصادیق تازه دارای این حدود هستند تا جایی كه احساسات و دواعی موجودند، و با از میان رفتن آنها از میان می روند و با تبدل آنها متبدل می شوند چنانكه مثلاً می توان 1روزی یك فرد انسان را از روی احساسات ویژه «شیر» تصور

كلام خود مدعی است كه «مشبه» اساساً از مصادیق «مشبه به» است. قرائن لفظی و محاوراتی عمومی بشر مؤید این مطلب است. مثلاً در مثال گذشته هنگامی كه انسان در حالی كه شخص معیّنی را مورد اشاره قرار می دهد و به مخاطب خود می گوید «شیر می آید» یك جمله به جای دو جمله به كار برده است: یكی اینكه «فلان شخص می آید» و دیگر آنكه «فلان شخص مصداق ماهیت شیر است و حد شیر بر او منطبق است» . مفاد جمله ی ضمنی دوم كه فرض و اعتبار شیر بودن یك نفر انسان است (به حسب فرض و اعتبار متكلم) ماهیت استعاره را تشكیل می دهد. بعد از سكّاكی عده ای از علمای ادب این نظریه را پذیرفته اند و البته این نظریه تنها جنبه ی ادبی دارد و ماهیت «استعاره» را كه عمل مخصوصی است و سر و كار با محاورات و مكالمات دارد توجیه می كند، ولی هنگامی كه عمل ذهن و طرز اندیشه سازی نفس را در مورد مطلق «اعتباریّات» مورد مطالعه ی دقیق قرار می دهیم نظریه ی سكاكی را درست می بینیم. این است معنای جمله ی متن كه می گوید: «در پندار خود حد چیزی را به چیز دیگر می دهیم» .

(1). تغیر و تبدل افكار و تصورات اعتباری، چه در اعتباریات اخلاقی و چه در اعتباریات اجتماعی و چه در اعتباریات شعری، زیاد است و اصول كلی این تغییرات به تدریج در طی خود مقاله خواهد آمد. از همه متغیرتر و آنی تر اعتباریات شعری است كه شاید نتوان تحت ضابط كلی در آورد. شاعر از آن جهت كه شاعر است و سر و كارش از طرفی با احساسات و از طرفی با قوه ی متخیله است جهان را و آنچه در آن است همواره با نیروی تخیل و با عینك احساسات و تمایلات مخصوص خود می بیند.

قضاوتهای شاعرانه در مورد هر چیزی همواره از روابط معنوی شاعر و آن چیز حكایت می كند نه از اوصاف واقعی نفس الامری آن چیز، و به عبارت دیگر افكار شاعرانه انعكاس واقعیت خارجی نیست بلكه انعكاس احساسات درونی خود شاعر است. احساسات درونی شاعر به حسب اوضاع و احوال، مختلف است و از این رو
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 393
كرد و روزی دیگر به واسطه ی بروز احساسات دیگری «موش» قرار داد. پس این معانی قابل تغییر می باشند و با تبدل عوامل وجودی خود (احساسات درونی) متبدل می شوند.

(3). هر یك از این معانی و همی روی حقیقتی استوار است 1یعنی هر حد و همی را

قضاوتهای شاعرانه دستخوش همین اختلافات است به خلاف قضاوتهای عقلانی و نظری كه از نفوذ این عوامل آزاد است. شاعر تحت تأثیر احساسات ویژه و نیروی تخیل، كوهی را كاه و كاهی را كوه می بیند، در یك حال چیزی را در كمال حسن و زیبایی و در حال دیگر همان چیز را در نهایت زشتی و ناهنجاری می بیند و همچنین. . .

مطابق نقل عروضی سمرقندی هنگامی كه فردوسی هنوز شاهنامه را پیش سلطان محمود نبرده بود و امید حمایت و مساعدت از او داشت این اشعار را در وصف سلطان غزنوی سرود:

چو كودك لب از شیر مادر بشست
ز گهواره «محمود» گوید نخست
به تن زنده پیل و به جان جبرئیل
به كف ابر بهمن به دل رود نیل
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
ولی پس از آنكه شاهنامه را پیش سلطان محمود برد و حاسدان سعایت كردند و گفتند «او مردی «رافضی» است و دلیل رافضی بودنش هم این است كه در آغاز شاهنامه از اهل بیت پیغمبر نام برده» و سلطان عنایتی به فردوسی نكرد فردوسی صد بیت در هجای شاه غزنوی سرود و بعدها در اثر خواهش «سپهبد شهریار» پادشاه طبرستان آن اشعار را محو كرد. این ابیات از آن جمله است:

پرستار زاده نیاید به كار
و گر چند باشد پدر شهریار
به تنگی نبد شاه را دستگاه
و گرنه مرا بر نشاندی به گاه
چو اندر تبارش بزرگی نبود
ندانست نام بزرگان شنود
(1). كلمه ی «حقیقی» بر افكار و ادراكات نظری از آن جهت اطلاق می شود كه هر یك از آنها تصویر یك امر واقعی و نفس الامری است و به منزله ی عكسی است كه از یك واقعیت نفس الامری برداشته شده، و اما بر افكار و ادراكات عملی و اعتباری كلمه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 394
كه به مصداقی می دهیم مصداق دیگری واقعی نیز دارد كه از آنجا گرفته شده؛ مثلاً اگر انسانی را «شیر» قرار دادیم یك شیر واقعی نیز هست كه حد شیر از آن اوست.

(4). این معانی و همی در عین حال كه غیر واقعی هستند آثار واقعیه دارند، پس می توان گفت اگر یكی از این معانی وهمیه فرض كنیم كه اثر خارجی (مناسب با

«وهمی» اطلاق می شود و این از آن جهت است كه هیچیك از آن ادراكات، تصویر و انعكاس یك امر واقعی و نفس الامری نیست و از یك واقعیت نفس الامری حكایت نمی كند و مصداقی جز آنچه انسان در ظرف توهم خویش فرض نموده ندارند.

نكته ای كه تذكرش لازم است این است كه ممكن است بعضی چنین بپندارند كه مفاهیم اعتباری (مثلاً مفهوم مالكیت و مملوكیت) چون مفاهیمی فرضی و قرار دادی هستند و ما بحذاء خارجی ندارند پس صرفاً ابداعی و اختراعی هستند یعنی اذهان از پیش خود با یك قدرت خلاّقه ی مخصوصی این معانی را وضع و خلق می كنند؛ ولی این تصور صحیح نیست زیرا همان طوری كه در مقاله ی 5 گفتیم قوه ی مدركه چنین قدرتی ندارد كه از پیش خود تصویری بسازد اعم از آنكه آن تصویر مصداق خارجی داشته باشد (حقایق) یا نداشته باشد (اعتباریات) ، و همان طوری كه در آن مقاله مشروحا بیان شد مادامی كه قوه ی مدركه با یك واقعیتی اتصال وجودی پیدا نكند نمی تواند تصویری از آن بسازد و فعالیتی كه ذهن از خود نشان می دهد عبارت است از انواع تصرفاتی كه در آن تصویرات می نماید از قبیل حكم و تجرید و تعمیم و تجزیه و تركیب و انتزاع.

اینجا ممكن است این اشكال یا سؤال به نظر برسد كه آن ضابطه ی كلی كه در مقاله ی 5 بیان شد در مورد «ادراكات حقیقی» صادق است و در «اعتباریات» صادق نیست زیرا همان طوری كه در بالا اشاره شد حقایق مصداق واقعی دارند و پیدایش آنها را از راه اتصال وجودی قوه ی مدركه با مصداقهای واقعی می توان توجیه كرد به خلاف اعتباریات كه مصداق واقعی ندارند، پس آیا می توان گفت كه ذهن مفاهیم اعتباریه را از پیش خود وضع و خلق می كند؟ پاسخ این اشكال واضح است زیرا چنانكه به تدریج در ضمن مقاله معلوم خواهد شد هیچیك از ادراكات اعتباری عناصر جدید و مفهومات تازه ای در مقابل ادراكات حقیقی نیستند كه عارض ذهن شده باشند و ما ناچار باشیم راه ورود آنها را به ذهن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 395
اسباب و عوامل وجود خود) نداشته باشد از نوع این معانی نبوده و غلط حقیقی یا دروغ حقیقی خواهد بود (لغو، بی اثر) . پس این معانی هیچگاه لغو نخواهد بود.

(5). این عمل فكری را طبق نتایج گذشته می توان تحدید كرده و گفت عمل نامبرده این است كه با عوامل احساسی، حد چیزی را به چیز دیگری بدهیم به منظور ترتیب آثاری كه ارتباط با عوامل احساسی خود دارند.

(6). این ادراكات و معانی چون زاییده ی عوامل احساسی هستند دیگر ارتباط تولیدی 1با ادراكات و علوم حقیقی ندارند و به اصطلاح منطق یك تصدیق شعری را

توجیه كنیم، بلكه حقیقت این است كه هر یك از مفاهیم اعتباریه را كه در نظر بگیریم خواهیم دید بر روی حقیقتی استوار است یعنی یك مصداق واقعی و نفس الامری دارد و نسبت به آن مصداق، حقیقت است و عارض شدن آن مفهوم برای ذهن از راه همان مصداق واقعی است، چیزی كه هست ما برای وصول به منظور و مقصودهای عملی خود در ظرف توهم خود چیز دیگری را مصداق آن مفهوم فرض كرده ایم و آن مصداق جز در ظرف توهم ما مصداق آن مفهوم نیست و در حقیقت این عمل خاص ذهنی كه ما نامش را «اعتبار» گذاشته ایم یك نوع بسط و گسترشی است كه ذهن روی عوامل احساسی و دواعی حیاتی در مفهومات حقیقی می دهد و این خود یك نوع فعالیت و تصرفی است كه ذهن بر روی عناصر ادراكی می نماید و فرق این فعالیت و تصرف ذهنی با تصرفاتی كه در مقاله ی 5 شرح آنها رفت این است كه این تصرف تحت تأثیر تمایلات درونی و احتیاجات زندگانی (به طور ارادی یا غیر ارادی) واقع می شود و با تغییر آنها تغییر می كند به خلاف آن تصرفات كه از نفوذ این عوامل آزاد است. علیهذا مفاهیم اعتباری از مفاهیم حقیقی اخذ و اقتباس شده است و همان طوری كه در مقاله ی 4 گفته شد كه خطای مطلق نداریم و هر خطایی از صحیحی پیدا شده است، اعتبار و فرض مطلق هم نداریم، تمام مفاهیم اعتباری از مفاهیم حقیقی حسی یا انتزاعی اقتباس شده است و این است معنای جمله ی متن: «هر یك از این معانی وهمی روی حقیقتی استوار است» و البته درك این مطلب در مورد اعتباریات شعری (مثال «شیر می آید» ) واضح است و در مورد اعتباریات عملی و اجتماعی نیز با بیانهایی كه به تدریج در متن و پاورقیها می شود این مطلب واضح خواهد شد.

(1). این مطلب كه ادراكات اعتباری نمی توانند با ادراكات حقیقی ارتباط تولیدی پیدا كنند از مهمترین نكات قوانین تفكر است و از نظر فن منطق كه قوانین اصلی تفكر را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 396
با برهان نمی شود اثبات كرد و در این صورت برخی از تقسیمات معانی حقیقیه در مورد این معانی وهمیه، مثل بدیهی و نظری و مانند ضروری و محال و ممكن، جاری

بیان می كند كمتر مسأله ای است كه ارزش این مسأله را داشته باشد، خصوصاً با توجه به اینكه غفلت از این نكته ی فنی موجب لغزشهای زیادی از برای بسیاری از فلاسفه و غیر فلاسفه در قدیم و جدید شده است كه به بعضی از آنها اجمالا اشاره خواهیم كرد.

از آنچه به نحو اختصار در اینجا ذكر می كنیم خواننده ی محترم حدس خواهد زد كه تحقیق مفصل این مبحث منطقی در خور یك رساله ی مستقلی است ولی توضیحات ذیل با همه ی اختصار با اتكاء به قسمتهایی كه در مقاله ی 5 گذشت سر رشته ی مطلب را به دست خواننده ی محترم خواهد داد. این توضیحات را در چهار قسمت بیان می كنیم:

(1). ارتباط تولیدی یعنی چه؟ (2). افكار و ادراكات حقیقی چگونه با یكدیگر ارتباط تولیدی پیدا می كنند؟ (3). چرا افكار و ادراكات اعتباری نمی توانند با افكار و ادراكات حقیقی ارتباط تولیدی پیدا كنند؟ (4). طریق سیر و سلوك فكری در اعتباریات چیست؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است