در
کتابخانه
بازدید : 680302تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
مقدمه
Expand مقاله هفتم واقعیّت و هستی اشیاءمقاله هفتم واقعیّت و هستی اشیاء
Collapse مقاله هشتم ضرورت و امكان مقاله هشتم ضرورت و امكان
Expand مقاله ی نهم علّت و معلول مقاله ی نهم علّت و معلول
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
با چشم پوشی از اینكه این فرضیه تنها حدس بوده كه دانشمند مزبور از تأمل در اختلاف حركات با اختلاف عوائق زده است و غیر قابل آزمایش می باشد زیرا

معلول واقعی این علتها هستند قاعده ی عقلی فلسفی ما یعنی اینكه «معلول حدوثا و بقائا نیازمند به علت است» جاری است زیرا محال است كه حركتی پیدا شود و فاعل مباشر آن حركت از بین برود و آن حركت بتواند به وجود خود ادامه دهد.

همینكه سخن به اینجا رسید اشكال تازه ای پیش می آید و آن همان آخرین اشكالی است كه در متن بیان شده. توضیح آن اینكه در علم الحركات و فیزیك جدید با شواهد و دلائل عملی و تجربی انكار ناپذیری ثابت شده كه ادامه ی حركت مستلزم بقای فاعل حركت نیست و رسما تأیید شده كه نظریه ی احتیاج حركت به محرك دائمی كه یك نظریه ی ارسطویی است- یعنی اولین بار توسط ارسطو ابراز شده- صد در صد مخالف تجربیات دقیقی است كه از سیصد سال پیش تاكنون به عمل آمده. پایه ی مكانیك و فیزیك جدید روی قانون جبر گالیله و نیوتن است كه درست نقطه ی مقابل نظریه ی ارسطویی است و بدیهی است كه هر جا حكم عقل بر خلاف مشاهدات تجربی در آید و علم بر خلاف فلسفه فتوا دهد باید فتوای عقل و فلسفه را به كناری گذاشت و از علم و تجربه پیروی نمود.

در كتاب خلاصه ی فلسفی نظریه ی اینشتاین ترجمه ی آقای احمد آرام می نویسد:

«یكی از مسائلی كه در نتیجه ی بغرنجی و پیچیدگی، هزاران سال در تاریكی كامل مانده بود مسأله ی حركت است. جسم ساكنی را در محل بی حركتی در نظر می گیریم.

برای تغییر وضع دادن به چنین جسمی لازم است مؤثر خارجی بر آن اثر كند و آن را به جلو براند یا بردارد. ما با تصور غریزی و الهامی خویش حركت را وابسته به اعمالی چون راندن و بلند كردن و كشیدن می دانیم. تكرار تجربه ما را در این خطر می اندازد كه فكر كنیم برای آنكه جسمی تندتر حركت كند باید آن را سخت تر برانیم. طبیعتا چنین به نظر ما می رسد كه هر چه عامل مؤثر در حركت شدیدتر باشد سرعت بیشتری نتیجه ی آن خواهد شد. . . این طرز استدلال غریزی درباره ی حركت باطل است و همین نوع تفكر سبب شد كه قرنهای زیادی تصور ما نسبت به مسأله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 594
حركت بی عائق هیچگاه پیدا نمی شود برای اینكه فرض یك جسم تنها در جهان هستی با فرض حركت مكانی كه تبدل تدریجی نسبت جسم به خارج از خود

حركت غلط بماند. شاید شخصیت ارسطو كه مدتهای مدید مقتدرترین مقام علمی را در اروپا داشت علت اساسی پایداری این تصور غلط و الهامی بوده باشد. در كتاب مكانیكی كه منسوب به اوست و دو هزار سال از عمرش می گذرد چنین می خوانیم:

«جسم متحرك موقعی به حالت سكون درمی آید كه قوه ای كه آن را در امتداد خود به حركت واداشته است نتواند دیگر تأثیر كند و آن را براند» . اكتشاف روش استدلال علمی و به كار انداختن آن به وسیله ی گالیله یكی از بزرگترین پیشرفتهای فكر بشر است و آغاز حقیقی علم فیزیك را باید از همان موقع دانست. . . حال ببینیم آیا در مسأله ی حركت به راستی ندای ضمیر، ما را به اشتباه انداخته است؟ فرض كنیم كسی كه در امتداد جاده ی صافی ارّابه ی دستی را به جلو می راند ناگهان از راندن آن دست بدارد. ارّابه پیش از آنكه بایستد مدتی طی مسافت می كند. از خود بپرسیم چگونه ممكن است این مسافت را زیادتر كرد؟ این كار چندین راه دارد كه از جمله روغن زدن چرخها و صاف تر بودن جاده است و هر چه روغن زنی چرخها بهتر و جاده هموارتر باشد مسافتی كه آن ارّابه پس از قطع عمل راندن پیش می رود افزون تر خواهد شد. بسیار خوب، ببینیم روغن زدن چرخها و هموارتر بودن جاده چه اثری دارد؟ اثر آنها فقط این است كه تأثیرات خارجی كمتر و كوچك تر شده و آن عاملی كه «اصطكاك» نام دارد هم در چرخها و هم در میان چرخها و زمین جاده نقصان پذیرفته است. اینكه می گوییم، یك تعبیر و تفسیر نظری درباره ی حادثه ای است كه مشهود افتاده و البته این طرز تعبیر كاملا احتمالی است. یك قدم مهمتر كه برداریم مفتاح حقیقی معما را به دست می آوریم. فرض كنیم راهی باشد در كمال صافی و چرخهایی كه هیچ مالش و اصطكاك نداشته باشد؛ در این صورت هیچ چیز باعث ایستادن ارابه نمی شود و برای همیشه به سیر خود ادامه خواهد داد. این نتیجه به وسیله ی تفكر درباره ی تجربه ی خیالی به دست آمد و چون غیر ممكن است كه چنین راه و چنین چرخهایی در اختیار ما باشد به این تجربه ی خیالی هم هرگز نمی توان جامه ی عمل پوشانید. این آزمایش خیالی همان كلید رمزی است كه شالوده ی تمام قوانین مكانیكی مربوط به حركت را می سازد. از مقایسه ی این دو طریقه تفكر درباره ی مسأله ی حركت می توان گفت نتیجه ی طرز تصور الهامی عبارت از این است كه هر چه مؤثر قوی تر باشد سرعت زیادتر می شود و به این ترتیب از روی سرعت می توان دریافت كه آیا نیروهای خارجی در سرعت تأثیر دارند یا ندارند؟ با كلید جدیدی كه گالیله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 595
می باشد غیر قابل جمع است. خود فرضیه كه فاعل نخستین حركت را فرض می كند از فاعل بقای حركت ساكت است و تنها متوجه بقای حركت می باشد. در این

پیدا كرد نتیجه چنین بیان می شود: اگر جسمی رانده یا برداشته یا كشیده نشود و از هیچ راه دیگری هم تأثیری بر آن وارد نیاید؛ به عبارت ساده تر چون بر جسمی هیچ قوه ی خارجی كار نكند، حركت یكنواخت پیدا می كند یعنی با سرعت ثابتی در امتداد خط مستقیم تغییر مكان می دهد. به این تعبیر، سرعت نشان نمی دهد كه آیا قوای خارجی بر روی جسم تأثیر دارند یا ندارند. طرز استدلال گالیله را یك نسل بعد، نیوتن به شكل «قانون جبر» مدوّن ساخت: «هر جسمی همیشه بر حالت سكون یا حركت یكنواخت خود باقی می ماند مگر اینكه قوایی كه بر آن كارگر می افتد مجبورش سازند كه حالت سكون یا حركت خود را تغییر دهد» . چنانكه دیدیم این قانون نمی تواند نتیجه ی مستقیم تجربه باشد بلكه تفكر محققانه ای كه سازگار با مشاهدات حاصل شده از تجربه بوده، سبب پیدایش آن شده است. در حالت فعلی هرگز نمی توان به چنین تجربه ای تحقق خارجی داد. معذلك همین تجربه ی خیالی وسیله ی فهم كامل تجربیات واقعی و امكان پذیر می باشد. . . پس از این مقدمات مسأله ی دیگری نسبت به حركت پیش می آید. اگر سرعت نشانه ی نیروهای خارجی مؤثر در جسم نیست پس سرعت چیست؟ جواب این سؤال اساسی را هم گالیله یافت و نیوتن آن را تكمیل كرد و این خود نشانه و مفتاح رمز دیگری برای تجسسات ما می باشد. برای یافتن جواب صحیح بایستی در مثال ارّابه ای كه بر جاده ی كاملا هموار حركت می كند كمی عمیقانه تر فكر كنیم. در مثال خیالی ما یكنواختی حركت نتیجه ی فقدان قوای خارجی بود. اگر فرض كنیم بر ارّابه ای كه حركت یكنواخت دارد فشاری در امتداد حركت وارد شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پر واضح است كه سرعت آن زیادتر خواهد شد همان گونه كه اگر فشار در جهت مخالف حركت وارد آید سرعت تنزل خواهد كرد. در حالت اول حركت ارّابه تندتر شده و در حالت دوم كندتر. از همین جا فورا این قاعده به دست می آید: «نتیجه ی تأثیر قوه ی خارجی تغییر سرعت است» . از این قرار نه خود سرعت بلكه تغییر آن، نتیجه ی راندن یا پس كشیدن ارّابه می شود. علاقه میان نیرو و تغییر سرعت (نه مطابق تصور فطری ما علاقه میان نیرو و خود سرعت) پایه ی مكانیك رسمی است كه نیوتن آن را تدوین كرده است. »
مطابق آنچه در بالا گذشت جسم در هر لحظه ای هر سرعت- یعنی هر درجه ای- از حركت را كه دارد (مثبت یا منفی) آن را مدیون قوه ی مؤثر خارجی نیست بلكه مدیون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 596
صورت به مقتضای بیان گذشته اگر چنین حادثه ای اتفاق بیفتد ناچار فاعل دیگری برای بقای حركت پیدا خواهد شد.

خاصیت جبر خود به خودی آن است یعنی مدیون این خاصیت است كه جسم هر حالتی را كه پیدا كند در خود محفوظ نگاه می دارد تا وقتی كه علت خارجی پیدا شود و آن حالت را از جسم سلب كند. علیهذا اگر جسم دارای صفر درجه سرعت باشد یعنی ساكن باشد این حالت را روی خاصیت جبر حفظ می كند تا وقتی كه عاملی پیدا شود و به آن مثلاً یك درجه سرعت بدهد و اگر دارای یك درجه سرعت بود روی خاصیت جبر، آن را حفظ می كند تا وقتی كه عاملی پیدا شود و آن سرعت را كمتر یا زیادتر كند.

پس اثر تأثیر نیرو بر جسم همانا تغییر سرعت است نه خود سرعت؛ و در لحظه ی بعد از لحظه ی تغییر سرعت، آن سرعت احتیاج به عامل مؤثر خارجی ندارد مگر آنكه فرض كنیم لحظه به لحظه آن سرعت تغییر پذیرد و البته فقط در این صورت است كه ادامه ی مؤثر خارجی شرط است.

نتیجه ای كه از مجموع بیانات گذشته گرفته می شود این است كه در مسأله ی حركت، «علم» صریحا بر خلاف «فلسفه» رأی داده و قانون فیزیكی گالیله و نیوتن كه به «قانون جبر» موسوم است ناقض قاعده ی فلسفی «نیازمندی معلول به علت در بقا» است.

ولی حقیقت این است كه اگر صرفاً از دریچه ی چشم فیزیك نگاه كنیم صحت قانون جبر نیوتن ناقض قاعده ی فلسفی فوق الذكر و هیچ قاعده ی فلسفی دیگر نیست بلكه قرائن فلسفی آن را تأیید می كند. توهّم مناقضت از آنجا پیدا می شود كه احیانا در این مورد نیز مانند بسیاری از موارد دیگر استنباطات نظری غیر منطقی با نظریه ی فیزیكی فوق الذكر آمیخته می شود و در نتیجه این گونه توهّمات پیدا می شود. این نظریه آنگاه ناقض قاعده ی فلسفی «بقای علت با بقای معلول» خواهد بود كه ادامه ی حركت را بدون وجود محرك مباشر ثابت كند و حال آنكه اگر صرفاً از دریچه ی چشم فیزیك نگاه كنیم و استنباطات شخصی بی منطق خود را دخالت ندهیم خواهیم دید كه این قانون صرفاً در مقام بیان رابطه ی حالت جسم است با نیروی خارجی؛ یعنی این قانون رابطه ی سرعت را با نیروی خارجی كه بر جسم كارگر می افتد بیان می كند و می گوید كه تأثیر نیروی خارجی در تغییر سرعت جسم است نه در خود سرعت، ولی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 597
از مجموع آنچه تاكنون بیان شد نتیجه گرفته می شود كه:

(1). هر پدیده ی خارجی تا ضرورت پیدا نكند موجود نخواهد شد.

(2). هر موجود خارجی در حال وجود متصف به ضرورت می باشد.

(3). ضرورت وجود هر پدیده ی معلول از راه ضرورت علت خودش پیدا شده و ترشح اوست.

این قانون از بیان علت مستقیم سرعت و به عبارت دیگر از بیان قوه ی مباشر حركت ساكت است و حتی این قانون نمی تواند بیان كند علت مستقیم و بلاواسطه ی تغییر سرعت چیست؟ و آیا علت مستقیم و بلا واسطه ی تغییر سرعت همان نیروی خارجی است یا آنكه تأثیر نیروی خارجی از لحاظ تغییر سرعت نیز به طور غیر مستقیم است؟ و به عبارت دیگر این قانون نه تنها علت ادامه ی حركت را بیان نمی كند، از بیان علت مستقیم و بلاواسطه ی حدوث حركت نیز ساكت است.

چیزی كه برای نگارنده بسیار شگفت آور است و هنوز نتوانسته است راه حلی برایش پیدا كند این است كه همچنانكه دیدیم در كتاب سابق الذكر رسماً چنین اظهار می دارد كه تا زمان گالیله طرز استنباط بشر طبق اصل ارسطویی این بود كه جسم متحرك موقعی به حال سكون در می آید كه قوه ای (نیروی خارجی) كه آن را در امتداد خود به حركت واداشته است نتواند دیگر تأثیر كند و آن را براند، و حال آنكه آنچه ما تاكنون از طرز تفكر فلاسفه در این مسأله سراغ داریم رابطه ی حركت جسم را با نیروی خارجی غیر از این نحو بیان می كنند. ابن سینا در مبحث «خلأ» می گوید:

«سنگی كه به هوا پرتاب می شود اگر معاوقت هوا (یا سایر اصطكاكات) در كار نباشد آن سنگ تا سطح محدّد الجهات به حركت خویش ادامه می دهد. »
معنای این جمله این است كه اگر جسمی در اثر نیروی خارجی وارد بر آن به حركت در آید بعد از آنكه علاقه ی جسم با نیروی خارجی از بین رفت آن جسم برای همیشه به حركت خود ادامه می دهد مگر آنكه عوائقی در كار باشد و مانع ادامه ی آن حركت بشود. چنانكه واضح است این مطلب عین قانون جبر نیوتن و گالیله است. به علاوه این قانون را علمای فیزیك به این صورت بیان می كنند كه «هیچ دلیلی نیست كه جسم حالتی را كه كسب كرده از دست بدهد» ولی فلاسفه احیاناً دلائلی نیز اقامه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 598
و از همین نظریه می شود نتیجه گرفت كه ضرورت وجود هر معلولی كه «ضرورت بالغیر» می باشد منتهی به ضرورت علت است و چون اگر فرض كنیم كه این ضرورتها بالا بروند و در جایی توقف نكنند ضرورت نخستین كه ضرورت معلول نخستین است پیدا نخواهد شد ناچار همه ی این ضرورتهای بالغیر به یك ضرورت بالذات منتهی شود. پس این نتیجه به دست می آید كه:

كرده اند بر اینكه در فرض عدم عایق و مانع باید آن حالت محفوظ بماند.

آری، فلاسفه كه از دریچه ی دیگری نظر می كنند روی قرائن خاصی علت مباشر حركت جسم را نیروی خارجی نمی دانند بلكه محرك مباشر جسم را همواره طبع خود جسم یعنی قوه ای كه با خود جسم یك نوع اتحاد وجودی دارد می دانند خواه آنكه آن حركت، حركت طبیعی باشد یا حركت قسری. روی این نظریه فاعل مباشر حركت هر جسمی قوه ای متحد با خود جسم است نه قوه ی خارجی، و حتی حدوث حركت نیز اثر بلاواسطه ی نیروی خارجی نمی تواند بوده باشد. اثر مستقیم نیروی خارجی تنها اعداد آن قوه ی متحد با جسم است كه اصطلاحا «طبیعت» نامیده می شود و آن قوه ی مباشر حركت جسم، یعنی طبیعت جسم، حدوثاً و بقائاً همراه آن است یعنی علت حركت حدوثاً و بقائاً با حركت موجود است.

البته اثبات اینكه «فاعل مباشر حركت نمی شود خارج از جسم بوده باشد» و همچنین اثبات قوای متحد با اجسام كه فلاسفه آنها را به نام «طبایع» می خوانند خارج از حوزه ی فیزیك است و با اصول فیزیكی هم هیچ گونه مناقضتی ندارد و تنها با اصول فلسفی قابل نفی و اثبات است. ما در مقاله ی 10 به تحقیق این مطلب خواهیم پرداخت.

ما در اینجا نمی خواهیم ادعا كنیم كه نظریه ی راجع به رابطه ی جسم با نیروی خارجی، مطابق آنچه از ابن سینا نقل كردیم، و همچنین این نظریه كه «فاعل مباشر حركت نمی تواند نیروی خارجی بوده باشد» متفق علیه همه ی مدعیان فلسفه است، لكن این قدر می توانیم ادعا كنیم كه این دو نظریه در میان محققین فلاسفه سابقه ی روشن دارد.

اینجانب از نظریه ی شخص ارسطو در این باب فعلاً اطلاع درستی ندارد و فعلاً مجال نكرد كه مستقیماً به ترجمه های كتب ارسطو مراجعه كند ولی این قدر می داند كه فلاسفه ی اسلامی چنین نسبتی به ارسطو نداده اند كه جسم مادامی به حركت خود ادامه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 599
اولاً هر ضرورت بالغیر منتهی به ضرورت بالذات است یعنی وجود ممكن منتهی به واجب الوجود است.

ثانیاً سلسله عللی كه وجود یك معلول به آنها موقوف است منتهی به علتی است كه دیگر معلول نیست پس ناگزیر سلسله ی علل، متناهی است.

می دهد كه نیروی خارجی مؤثر در آن باقی بماند، و البته بسیار مستبعد است كه ارسطو چنین نظریه ای داشته باشد. آیا ارسطو این قدر نمی دانست كه اگر سنگی با دست به هوا پرتاب شود، بعد از آنكه آن سنگ از دست جدا شد لااقل تا مدتی آن سنگ به حركت خود ادامه می دهد؟ !
اگر گفتار ارسطو را در كتاب مكانیك كه قبلاً از طریق كتاب خلاصه ی فلسفی نظریه ی اینشتاین نقل كردیم به این معنا حمل كنیم كه مقصود وی از قوه ای كه جسم را می راند قوه از نظر فلسفی یعنی همان طبیعت داخلی جسم است نه قوه از نظر فیزیك (نیرویی كه از خارج بر جسم كارگر می افتد) توجیه بعیدی نخواهد بود.

این اولاً، و ثانیاً فرضاً ما قانون جبر نیوتن را مخالف با قاعده ی فلسفی «بقای علت به همراه معلول» بشناسیم خود این قانون یك قانون مسلّم تجربی نیست زیرا همان طوری كه از گفتار كتاب خلاصه ی فلسفی روشن بود امكان ندارد كه این قانون مورد تجربه قرار گیرد. تجربه ی ما در مورد این قانون یك تجربه ی خیالی است نه یك تجربه ی واقعی. پس اساساً این نظریه را از نظر علمی یك «فرضیه» باید تلقی كرد نه یك قانون.

و ثالثاً اگر ادامه ی حركت مستلزم وجود محرك نباشد لازم می آید كه حركت حدوثاً نیز نیازمند به علت نباشد و به تعبیر دیگر لازم می آید كه تغییر سرعت نیز خود به خود حاصل شود و علاقه ای با نیروی خارجی نداشته باشد زیرا حركت دارای یك حالت اختصاصی معیّنی است كه به واسطه ی آن حالت اختصاصی لازمه ی عدم نیازمندی آن در بقا به علت این است كه ابتدا نیز نیازمند به علت نباشد. آن حالت اختصاصی این است كه حقیقت حركت، حدوث تدریجی است؛ به عبارت دیگر حركت حدوث مستمر است و ادامه ی حركت عین ادامه ی حدوث و استمرار حدوث است. حركت امری نیست كه در یك لحظه حادث شود و در لحظات بعد باقی بماند، بلكه هر جزء حركت كه در یك لحظه موجود می شود در لحظه ی دیگر معدوم می شود و در آن لحظه جزء دیگری از حركت حادث می شود و همین طور. . . بقای حركت عبارت است از استمرار اتصالی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 600
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است