در
کتابخانه
بازدید : 680291تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Expand <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Collapse اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
همینكه این نظریه را پذیرفتیم كه «جهان آفریدگاری دارد» بلافاصله در پی آن این نظریه را نیز پذیرفته ایم كه: «جهان، كار و آفریده ی اوست» 1

(1). اكنون نوبت بحث در افعال ذات باری تعالی است و این سومین مباحث الهیات است. بخش ذات و بخش صفات قبلاً بحث شد.

پیش از آنكه وارد مسائل مربوط به فعل باری بشویم یك نكته را باید طرح كنیم.

ممكن است گفته شود كه مباحث الهیات منحصر است به مباحث مربوط به ذات و یا صفات باری تعالی، اما مباحث مربوط به فعل باری از دایره ی الهیات بیرون است زیرا همه چیز فعل باری است: زمین، آسمان، جماد، نبات، حیوان، انسان، جوهر، عرض. هر علمی درباره ی هر موضوعی كه بحث می كند درباره ی فعلی از افعال باری به جستجو می پردازد و اگر فلسفه ی الهی نیز كاوش در افعال باری را جزء قلمرو خود بداند، اولاً لازم می آید همه ی علوم را جزء فلسفه الهی بدانیم، ثانیاً با توجه به این كه در سایر علوم درباره ی افعال باری بحث می شود بحث در اینجا زائد است.

جواب این است كه كاوش فلسفی درباره ی آفرینش و فعل باری با كاوشهای علمی در این باره متفاوت است. فلسفه ی الهی، آفرینش را كه فعل باری است از آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1048
البته در اثر عادتی كه فكر ما به واسطه ی انس دائمی خود به حوادث زمانی و مكانی پیدا كرده، در آغاز به غلط افتاده فضایی خالی از موجودات، و زمانی دارای امتداد غیر متناهی فرض كرده سپس پدیده ی جهان را مانند بچه ای نوزاد در مهد مكان

جهت موضوع بحث خود قرار می دهد كه فعل باری است یعنی از آن جهت كه به ذات باری انتساب دارد و می تواند از حیث انتساب به ذات باری احكامی برای آن كشف كند. فلسفه به تعیین احكامی برای آفرینش می پردازد كه با توجه به آفریده بودن آن می تواند آنها را اكتشاف نماید. در فلسفه ی الهی از ذات باری بر افعال باری استدلال می شود، قهراً همان جهاتی مورد بحث واقع می شود كه از انتساب جهان به ذات باری قابل ادراك كردن و فهمیدن است.

و اما علوم كه هر یك فعلی از افعال را موضوع خود قرار می دهد درباره ی ذات فعل باری بحث می كنند قطع نظر از ارتباط و انتساب این ذوات با ذات باری، یعنی با قطع نظر از جنبه ی فعل باری بودن آنها. آشنایی علوم با آن موضوعات از طریق حواس است و از نظر حس، ارتباطی میان ذات محسوس و ذات باری نیست، یعنی حواس هرگز ارتباط و انتساب را احساس نمی كند، نه از این جهت كه یك طرف ارتباط ذات غیب الغیوب است، بلكه از این جهت كه در هیچ رابطه ی علّی و معلولی رابطه ی علت و معلول محسوس نیست. ما این مطلب را در مقاله ی «پیدایش كثرت در ادراكات» توضیح داده ایم.

در فلسفه، فعل باری به وسیله ی ذات باری شناخته می شود بر خلاف علوم، لهذا آنچه در فلسفه درباره ی افعال باری بحث می شود و در قلمرو فلسفه است با آنچه در علوم درباره ی آنها بحث می شود و در قلمرو علوم است كاملا متفاوت است.

البته از یك پندار باید جلوگیری كنیم. ما نمی خواهیم بگوییم كه اشیاء دارای دو حیثیت واقعی و خارجی می باشند: به یك حیثیت منتسب و مرتبط با ذات باری تعالی و به حیثیت دیگر كه حیثیت ذات آنهاست غیر مرتبط و غیر منتسب به ذات باری می باشند و یكی از دو حیثیت در قلمرو فلسفه است و دیگری در قلمرو علوم، حاشا و كلاّ، ممكن الوجود به تمام حیثیتها مرتبط و منتسب به واجب الوجود است، حیثیتی كه بدان حیثیت مرتبط و منتسب نباشد در او نیست و الاّ لازم می آید به آن حیثیت واجب الوجود باشد. حتی این تعبیر كه «ممكن الوجود مرتبط است به واجب الوجود»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1049
گذاشته و به دست دایه ی زمان كه قبلاً آماده بود سپرده و منتظر تربیت و تكمیلش می باشیم.

ولی در همین تصویر، از اصولی كه سابقا مبرهن كرده ایم باید غفلت نكرد:

(1). جهان ماده یك واحد حركت است.

(2). زمان و مكان ساخته ی خود جهان اند نه مقیاسی بیرون از جهان.

(3). زمان چون ساخته ی حركت است با اختلاف حركات، مختلف خواهد بود و ما

تعبیر نارسایی است، ممكن الوجود عین ارتباط به واجب الوجود است، تمام حیثیات ممكن الوجود تعلق محض و انتساب صرف و اضافه ی خالص به واجب الوجود است، یا به اصطلاح متأخرین حكمای الهی اضافه ی معلولات ذات باری به ذات باری بلكه اضافه ی هر معلول به علت ایجادی خود، اضافه ی اشراقیّه است.

بلكه مقصود این است كه عقل و اندیشه ی بشر با در دست داشتن اندیشه ی ارتباط افعال باری به ذات باری فقط قسمتی از احكام آنها را می تواند اكتشاف كند و اگر فرض شود كه از راه شناختن ذات باری بتواند تمام جهات و حیثیات معلولات را كه با همه ی آنها منتسب به ذات حقّ اند كشف كند تمام آنچه علوم درباره ی اشیاء به دست می آورند فلسفه از راه خود به دست می آورد و در آن وقت همه ی علوم واقعاً جزئی از فلسفه ی الهی خواهد بود. این مطلب را بو علی در اوایل الهیات شفاء و صدرالمتألّهین در اواخر مباحث جوهر و اعراض اسفار تصریح كرده اند.

آری، فكر فلسفی بشر كه صرفاً مفهومی از انتساب اشیاء به ذات واجب دارد و بس، هویّت واقعی معلولات را درك نمی كند و اگر درك بكند نیازی به چیز دیگر برای ادراك شؤون معلول ندارد. می گویند: «علم به علت مستلزم علم به معلول است» ؛ البته سخن صحیحی است ولی فكر بشر نمی تواند با علم حصولی و اندیشه ی ارتسامی احاطه ی علمی به علت پیدا كند، و لهذا علم به علت، همان طور كه صدر المتألّهین در مباحث «عاقل و معقول» تصریح می كند، آنگاه مستلزم علم به معلول است كه به نحو حضوری باشد.

مسائلی كه به مناسبت بحث در افعال باری (آفرینش) در اینجا مطرح است عبارت است از:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1050
تنها متوجه یك حركت (نسبتا) عمومی می باشیم و آن حركت شبانه روزی است و الفاظ زمانی ما از قبیل «گذشته» ، «آینده» ، «اكنون» ، «همیشه» ، «گاهی» و نظایر آنها ممثّل حالاتی هستند كه ما با وضع حاضر از زمان عمومی خودمان، دیده یا اندیشیده ایم.

(1). حدوث و قدم عالم.

(2). عوالم كلّی وجود.

(3). قضا و قدر و نحوه ی استناد شرور و بدیها به قضای الهی.

البته برخی مسائل دیگر هم هست كه شایسته است در بحث فعل باری مورد توجه قرار گیرد از قبیل مباحث مربوط به وحی و كلام و كتاب.

ولی حكمای الهی به مناسبت خاصی كه بیشتر ریشه ی كلامی دارد آن مباحث را در ضمن مباحث «صفات» متعرض شده اند.

اما مسأله ی حدوث و قدم عالم: یكی از مسائلی كه از قدیم الایام مورد اختلاف فلاسفه و متكلمین بوده است حدوث و یا قدم زمانی عالم است. معمولاً از طرف متكلمین بر حدوث زمانی و از طرف فلاسفه بر قدم زمانی استدلال می شود.

متكلمین مدعی هستند كه «قدیم» منحصر است به ذات واجب، غیر ذات واجب هر چه هست حادث زمانی است؛ بلكه مدعی هستند كه «قدم» مساوی وجوب است و حدوث مساوی امكان، یعنی یك موجود بدان جهت نیازمند به علت و فاعل است كه حادث است و اگر حادث نباشد بی نیاز از علت است، یعنی واجب الوجود است.

متكلمین علاوه بر این، ادعای اجماع و اتفاق می كنند از همه ی ادیان و مذاهب بر حدوث زمانی عالم، و مدعی هستند كه عقیده به قدم زمانی عالم بر خلاف متّفق علیه همه ی ادیان است.

از طرف دیگر طرفداران فلاسفه مدعی هستند كه حدوث زمانی عالم- به معنی اینكه رشته ی زمان كه از گذشته به آینده كشیده شده است از نظر گذشته محدود و متناهی باشد و نقطه ی شروع داشته باشد و ما قبل آن نقطه، عدم محض باشد- نا معقول است زیرا مستلزم انفكاك معلول از علت تامّه است. لازمه ی قدم ذات باری قدم عالم است كه فعل باری است. البته از نظر فلاسفه اصول و كلیات عالم قدیم است و افراد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1051
4. در میان اجزاء عالم موجوداتی مجرد و خارج از حكم ماده و زمان و مكان هستند كه قابل انطباق به زمان و مكان نیستند.

تذكر اصول نامبرده و لوازم آنها اندیشه ی نامبرده را از سر ما بیرون كرده و در تصور گذشته و آینده ی جهان و مجموع تفصیلی آنها در برابر یك تاریكی قرار می گیریم كه بی تردید خرد دور اندیش و ریز بین ما سر از پای نمی شناسد.

و جزئیات حادثند.

فلاسفه مدعی هستند كه آنچه منحصر است به ذات واجب الوجود «قدم ذاتی» است نه «قدم زمانی» ، و اجماع اهل ادیان جز بر حدوث ذاتی عالم نیست، زیرا آن چیزی كه ادیان تعلیم می دهند مخلوقیت عالم و خالقیت ذات باری است. آنچه را مخلوقیت عالم ایجاب می كند حدوث ذاتی است نه حدوث زمانی. آنچه در تعلیمات ادیان آمده این است كه جهان به واسطه ی ذات باری از كتم عدم به عرصه ی ظهور رسیده است، و البته چنین است؛ یعنی جهان به واسطه ی ذات باری از مرتبه ی نیستی ذاتی به هستی رسیده است؛ جهان از ناحیه ی ذات خود، نیست است و از ناحیه ی ذات حق، هست.

فلاسفه می گویند موجود بر دو قسم است: واجب و ممكن. واجب، قدیم ذاتی است. ممكن نیز به نوبه ی خود بر دو قسم است: قدیم زمانی و حادث زمانی، و آن چیزی كه مناط احتیاج شئ به علت است امكان ذاتی است نه حدوث زمانی، یعنی شئ از آن جهت كه در مرتبه ی ذات خود اقتضای وجود ندارد نیازمند به علت است نه از آن جهت كه در زمانی نبوده و بعد پیدا شده است. فلاسفه براهین زیادی اقامه می كنند بر اینكه حدوث، مناط احتیاج به علت نیست.

صدر المتألّهین بر مبنای «اصالت وجود» مبنای خاصی دارد كه نظر حكما را دقیق تر می كند. او می گوید مناط احتیاج معلول به علت از نحوه ی وجود معلول خارج نیست. توضیح اینكه: حكما عموما بنا بر طرز تفكر اصالت ماهیتی چنین می اندیشند كه اشیاء (ماهیات) در ذات خود نه اقتضای وجود دارند و نه اقتضای عدم. این لااقتضائی كه همان معنی «امكان» است از لوازم ذات اشیاء یعنی ماهیات است و به واسطه ی همین لا اقتضائی نیازمند و محتاج به علتی می باشند كه به آنها وجود بدهد. ماهیت محتاج است؛ و امكان، مناط احتیاج ماهیت است؛ و جعل و تأثیر و ایجاد ما به الاحتیاج است. ولی بنا بر نظر صدر المتألّهین كه مبتنی بر اصالت وجود است و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1052
آنوقت می فهمیم كه در این اندیشه، مانند كسی هستیم كه از حس سامعه محروم بوده و بخواهد با حاسّه ی چشم، حقیقت صوت را به دست آورد، زیرا خیال صوت را كه در دل می پرورد در حقیقت نور و رنگ است، و هم مقیاسی را كه به كار می برد (چشم) مقیاس نور و رنگ می باشد.

ماهیت را از حریم جعل و انجعال، و تأثیر و تأثر و ایجاد و موجودیت بر كنار می داند و همه ی اینها را از آن وجود می داند و برای هر مرتبه از وجود حكمی قائل است، آنچه محتاج به جعل و ایجاد است خود وجود است، و مناط احتیاج نیز خود وجود است به اعتبار این كه هویّت وجود معلول این است كه «فعل» یا «كار» است، و ما به الاحتیاج نیز از خود وجود خارج نیست. ما تفصیل بیشتر این مطلب را در مقاله ی «علت و معلول» ذكر كرده ایم.

خلاصه ی سخن در اینجا اینكه طبق نظر صدر المتألّهین كه بیان این مقاله نیز با آن منطبق است، معلول از آن جهت نیازمند به علت است كه تمام هویّتش این است كه «كار» است. كار بودن كار به این نیست كه حادث باشد یا قدیم، بلكه به نفس كار بودن است. كار اگر حادث باشد كار حادث است و اگر قدیم باشد كار قدیم است و به هر حال كار است.

جهان یك واحد كار است خواه حادث باشد یا قدیم.

اما در این مقاله بیان خاصی در متن آمده است كه طبق این بیان بحث درباره ی جهان تحت عنوان «حدوث» یا «قدم» زمانی اساساً بی معنی است و برخی ادلّه كه برای اثبات حدوث یا قدم جهان آورده می شود بی اساس است.

توضیح اینكه «حدوث زمانی» عبارت است از مسبوقیت وجود یك شئ به عدم زمانی، یعنی اینكه زمانی بوده است كه این شئ نبوده است، و «قدم زمانی» عبارت است از عدم مسبوقیت وجود شئ به عدم زمانی، یعنی زمانی نبوده است كه این شئ نبوده است، بلكه در همه ی زمانها بوده است، و به تعبیر رساتر همواره زمان بوده است و شی ء مورد نظر همواره در همه ی زمانها بوده است.

حدوث زمانی و قدم زمانی هر دو درباره ی موجودی صادق است كه در ظرف زمان واقع باشد، اما موجودی كه خارج از ظرف زمان است نه حادث زمانی است و نه قدیم زمانی، مانند مجرّدات. كل جهان نیز كه شامل همه ی زمانها و مكانهاست نیز از این قبیل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1053
آری، وی از مشاهده ی حال دیگران كه گوش شنوا دارند می تواند به طور كلی بفهمد كه چیزی غیر از نور و رنگ هست كه با گوش درك می شود اگر چه باز در مورد تطبیق، همان كلّی را به نور و رنگ تطبیق خواهد كرد؛ زیرا وی به كلّی نامبرده از راه چشم رسیده است. در این هنگام است كه اندیشه ی دیرین ما: «روزی بود كه جز خدا چیزی نبود» صفت تمثیل به خود گرفته و ممثّل یك تفسیری مناسب افق فهم عادی ما می گردد، وگرنه در این فرض «روز» نیز نبوده و اگر راستی روز بود كارهای روزانه

است، یعنی از ظرف زمان خارج است. خود «زمان» عبارت است از مقدار حركت ذاتی یك شئ، و ظرف زمانی یك شئ عبارت است از مطابقه ی آن حركت با حركت دیگر كه به حسب قرار داد مقیاس قرار داده شده است، مثلاً حركت شبانه روزی.

علیهذا كل جهان ظرف زمانی ندارد تا بحث مسبوقیت وجودش به عدم خودش در زمان پیشین، و یا عدم مسبوقیت وجودش به عدم خودش در آن زمان به میان آید. جهان در كل خود زمان ندارد همچنانكه مكان ندارد.

به عبارت دیگر: مجموع جهان كه شامل زمان هم هست پیش و پس زمانی ندارد تا گفته شود در آن زمان بوده است یا نبوده است. همچنانكه صحیح نیست گفته شود كه «عالم در كجا آفریده شد؟ » صحیح نیست گفته شود «كی آفریده شد؟ » چونكه «كی» و «كجا» متأخر از عالم است و فرع بر عالم است. كی و كجا و وقت و جا فقط درباره ی اجزاء عالم صادق است، زیرا «مكان» از نسبت احاطه ی اجزاء جهان بر جزء دیگر انتزاع می شود، و «زمان» از حركت ذاتی اشیاء و تطبیق آن با حركت عمومی شبانه روزی.

از اینجا معلوم می شود كه برهان معروفی كه بر قدم عالم اقامه می شود بی اساس است.

برهان این است كه حدوث زمانی عالم مستلزم انفكاك معلول از علّت تامّه است.

جواب این است كه انفكاك فرع بر این است كه قبل از حدوث عالم یك امتداد و بعدی را فرض كنیم و آنگاه بگوییم در این امتداد كه عالم وجود نداشته است از علت تامّه ی خود منفك بوده است. اما چنین امتدادی جز در وهم بشر وجود ندارد. همان طوری كه صحیح نیست گفته شود «در ماوراء ابعاد مكانی عالم (به فرض تناهی ابعاد) چه چیز وجود دارد؟ » صحیح نیست گفته شود «پیش از عالم چه چیز بود؟ » زیرا كلمه ی «در» فرع بر وجود مكان است و كلمه ی «پیش» فرع بر وجود زمان.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 1054
نیز بود.

ما نمی توانیم مفهوم «قبل» و «بعد» (پیش و پس) را كه حركت و زمان ما می سازد به بیرون از شكم حركت و زمان خودمان ببریم مگر اینكه خود حركت و زمان را همراه وی ببریم، چنانكه نمی توانیم از همین مقدمه حكم كنیم كه زمان و توالی روز و شب غیر متناهی است، زیرا اگر در هستی تنها یك حركت كوتاه نیز فرض شود و زمانی بسازد باز پس و پیشی بیرون از وی وجود نخواهد داشت.

پس آنچه می توان گفت این است كه جهان ماده كه یك واحد حركت است و زمانی می سازد، قبل و بعد بیرون از خود ندارد.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است