. اینكه «واقعیت هستی نمی تواند مقابل خود را كه نیستی است بپذیرد و واقعیت،
لا واقعیت شود» خاصیت تمام وجودات است از واجب و ممكن و جوهر و عرض و این
همان است كه در آخر مقاله ی 7 به این عنوان بیان شد: «موجود معدوم نمی شود» و در
مقدمه ی این مقاله توضیح كافی درباره ی آن داده شد و چنانكه در آن مقدمه كاملا توضیح
دادیم این نحو از ضرورت ذاتی وجودات نه مستلزم نفی مخلوقیت و معلولیت آنها و نه
مستلزم ازلی و ابدی بودن آنهاست زیرا این نحو از ضرورت ذاتی وجود از نوع
ضرورت ذاتی منطقی است كه در مقدمه شرح داده شد كه هم با وجوب ذاتی و هم با
وجوب غیری فلسفی قابل جمع است.
این نحو از ضرورت ذاتی در «وجودات» مبنی بر اصالت وجود است یعنی بنا بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 574
اصالت ماهیت این نحو از ضرورت معنا ندارد.
تفكیك این نحو ضرورت ذاتی در وجود از ضرورت ذاتی فلسفی و اینكه لازمه ی
این نحو ضرورت نه ازلی و ابدی بودن وجودات است و نه واجب الوجود بودن آنها، از
مسائل دقیقه ای است كه بر غالب حكما و فلاسفه مخفی مانده است و چنانكه قبلاً
بیان كردیم عرفا استدلال خویش را مبنی بر مساوی بودن وجود با وجوب ذاتی و
مساوی بودن وجوب ذاتی با وحدت- كه در مقاله ی 7 گذشت- روی همین عدم تفكیك
بنا كرده اند و شیخ اشراق نیز آنجا كه بر اعتباریت وجود استدلال می كند یكی از
اموری كه وی را مضطرب و منحرف كرده است همین عدم تفكیك است.
. جبر یا ضرورت یا وجوب، همه به یك معناست. دو لغت «ضرورت» و «وجوب» از
اصطلاحات قدیمه ی شایع در منطق و فلسفه است ولی لغت «جبر» در اصطلاحات
فلسفی جدید زیاد در این مورد به كار برده می شود و البته همان معنای ضرورت و
وجوب از این كلمه قصد می شود.
نكته ای كه در اینجا لازم است توضیح دهیم این است كه مادیین كلمه ی «جبر» را
زیاد به كار می برند ولی آنان از اقسام ضرورتها و جبرها كه ما در «مقدمه» نام بردیم
فقط جبر علّی و معلولی را كه عبارت از ضرورت بالغیر فلسفی است می شناسند و اما
ضرورت ذاتی فلسفی و همچنین ضرورت ذاتی منطقی را آنان نمی شناسند.
نشناختن ضرورت ذاتی فلسفی همان است كه موجب شده در باب ذات باری
تصورات بچه گانه و موهومی بنمایند و عاقبت الامر آن را نفی كنند.
ما عن قریب در پاورقیهای همین مقاله قسمتی از تصورات كودكانه و موهوم
مادیین را در مورد ذات باری كه به اصطلاح فلسفی «واجب الوجود بالذات» و
«علة العلل» خوانده می شود به عین عبارات نقل می كنیم تا خواننده ی محترم مستقیماً با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 575
طرز تفكر و تصورات كودكانه ی مادیین در این موضوع دقیق عالی فلسفی آشنایی پیدا
كند.
نشناختن ضرورت ذاتی منطقی موجب اشتباهات عجیب و غریب دیگری برای
آنان شده. مادیین جدید كه خود را پیرو منطق دیالكتیك معرفی می كنند و منطق خود را
منطق دینامیك (تحولی) و منطق الهیون را منطق استاتیك (جامد) می نامند چون در
كلمات منطقیین به لغت «ضرورت ذاتی» در مورد مثالهایی كه در مقدمه گذشت
برخورده اند چنین پنداشته اند كه معنای آن ضرورت ذاتی این است كه هر ذاتی (مثلاً
انسان) همیشه به یك حال باقی می ماند و تغییری در آن رخ نمی دهد و از اینجا نتیجه
گرفته اند كه منطق قدیم جامد فكر می كند.
دكتر ارانی در جزوه ی
ماتریالیسم دیالكتیك می گوید:
«از منطق جامد مخصوصاً اعتقاد به ضروری و دائمی بودن به نتایج غلط می رساند؛
مثلاً نسبت سفیدی به برف را ضروری و دائمی دانسته بر روی آن استدلال
می نمایند و ما می دانیم كه رنگ برف به طور ضروری و دائمی سفید نیست، سفید
جسمی است كه تمام انواع نور را پس بفرستد.
در فضای كاملاً تاریك، برف سفید نیست؛ یعنی سفیدی برف ضروری و دائمی
نیست. به همین ترتیب هیچ حقیقت دائمی وجود ندارد، ولی اشراقیون مثل
شهاب الدین اغراق كرده تمام صفات را ضروری دائمی دانسته اند و این جمود
مطلق است. »
كسانی كه موارد انعقاد قضایای ضروریه و دائمه را می شناسند می دانند كه این
ایراد چه قدر بی سر و ته است و گوینده ی آن تا چه اندازه بی اطلاع است و ما مخصوصاً
این قسمت را نقل كردیم تا گوینده ی آن را بهتر معرفی كرده باشیم. از آنچه به شیخ
شهاب الدین معروف به «شیخ اشراق» نسبت می دهد معلوم می شود كه همین قدر
افواها شنیده است كه وی تمام قضایای موجّهه را به قضیه ی ضروریه ارجاع كرده است
و خیال كرده كه مقصود وی این بوده كه نسبت هر محمولی با هر موضوعی ضروری و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 576