در
کتابخانه
بازدید : 680320تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
Collapse <span class="HFormat">اصول فلسفه و روش رئالیسم</span> جلد اوّل اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد اوّل
Expand مقاله ی اوّل فلسفه چیست؟ مقاله ی اوّل فلسفه چیست؟
Expand مقاله ی دوم فلسفه و سفسطه (رئالیسم و ایده آلیسم) مقاله ی دوم فلسفه و سفسطه (رئالیسم و ایده آلیسم)
Expand مقاله ی سوّم علم و ادراك مقاله ی سوّم علم و ادراك
Collapse مقاله ی چهارم علم و معلوم (ارزش معلومات) مقاله ی چهارم علم و معلوم (ارزش معلومات)
Expand اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم اصول فلسفه وروش رئالیسم جلد دوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد سوم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد چهارم
Expand اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حالا خوب است به بیان مختصری از سیر عقاید و آراء از دوره ی یونان باستان تا عصر حاضر در این مسأله بپردازیم و البته نظری به عقاید فلاسفه ی هند و چین كه مقارن با دوره ی یونانیان قدیم افكاری شبیه به افكار آنها داشته اند نداریم.

در حدود قرن پنجم قبل از میلاد در یونان قدیم كه در آن وقت دارای تمدنی عالی بود و فلاسفه و دانشمندان بزرگی در آن سرزمین ظهور كرده بودند و مكاتب فلسفی گوناگونی را به وجود آورده بودند، به واسطه ی حوادث چندی- كه از آن جمله است بروز عقاید و آراء گوناگون و متضاد در مسائل فلسفی و پیدایش نظریه های مختلف درباره ی توجیه جهان- عده ای از دانشمندان یكباره حیرت زده شدند و تمام ادراكات و آراء عقاید بشری حتی بدیهیات اولیه را باطل و خیال محض دانستند و هیچ ارزشی برای هیچ فكر و هیچ ادراكی قائل نشده جهان معلومات را هیچ در هیچ دانستند و به این ترتیب مكتب سفسطه (سوفیسم) پدید آمد.

ولی در مقابل این عده، سقراطیون و بالاخص ارسطو قیام كردند، راههای مغلطه ی آنان را باز و ارزش معلومات را تثبیت نمودند و ثابت كردند كه جهان معلومات هیچ در هیچ نیست و انسان نیرویی دارد كه می تواند اشیاء را آنطور كه در واقع و نفس الامر هستند در یابد و اگر انسان فكر خود را راست و درست راه ببرد می تواند به ادراك واقع و نفس الامر نائل شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 178
چنانكه می دانیم ارسطو «منطق» را كه میزان و مقیاس درست فكر كردن است به همین منظور تدوین نمود و در فن برهان منطق نتیجه ی برهان را «یقین» یعنی ادراك مطابق با واقع دانست و برای تحصیل یقین به وسیله ی برهان، به كار بردن محسوسات و معقولات هر دو را معتبر شمرد یعنی هم برای ادراك حسی و هم برای ادراك عقلی ارزش یقینی قائل شد و پایه ی فلسفه ی جزمی (دگماتیسم) را به این وسیله استوار نمود.

ولی در همان زمان مكتب دیگری تأسیس شد كه «سپتی سیسم» یا «مكتب شكاكان» خوانده می شود. پیروان این مكتب به عقیده ی خود راه وسطی را پیش گرفتند، نه پیرو سوفسطائیان شدند كه گفتند واقعیتی در ماوراء ذهن انسان اصلاً وجود ندارد و نه فلسفه ی جزمی را كه مدعی بود به ادراك اشیاء آنطور كه در واقع و نفس الامر هستند می توان نائل شد پسندیدند.

پیروان این مكتب گفتند ادراكات انسان از امور جهان بستگی كامل دارد با وضع خاص ذهن شخص ادراك كننده، و آنچه هر كس از امور جهان می فهمد آنچنان است كه ذهن وی اقتضا كرده نه آنچنانكه آن شئ در واقع و نفس الامر هست، ممكن است اشیاء در واقع چگونگی خاصی داشته باشند و ما به حسب اقتضای خاص ذهن خود آنها را با كیفیت دیگری ادراك كنیم.

پیرهون مؤسس این مكتب ده دلیل كه از آن جمله است «تأثیر دخالت شرایط زمانی و مكانی و كیفیت ساختمان قوای ادراكی شخص ادراك كننده» اقامه كرد بر نفی ارزش یقینی ادراكات، و ثابت نمود كه ادراكات ما نسبت به اشیاء بستگی دارد به یك سلسله عوامل خارجی و یك سلسله عوامل داخلی و با تغییر آن عوامل تغییر می كند، پس ما نباید بگوییم اشیاء را آن گونه كه در واقع و نفس الامر هستند درك می كنیم بلكه باید بگوییم آنها را آن گونه كه وضع ساختمان قوای ادراكی ما در تحت تأثیر شرایط مخصوص اقتضا می كند ادراك می كنیم، اما حقیقت چیست نمی دانیم.

این جماعت گفتند راه صحیح برای انسان در جمیع مسائل خود داری از رأی جزمی است، جمیع مسائل علمی و فلسفی حتی ریاضیات را به عنوان احتمال و یا تردید باید تلقی نمود. فلسفه ی شكاكان در مقابل فلسفه ی جزمی از اینجا پایه گذاری شد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 179
از این روی فلاسفه كه به واقعیت جهان معلومات معتقد بودند (در مقابل سوفسطائیان كه جزء فلاسفه به شمار نمی روند) از دوره های قدیم به دو دسته ی متمایز تقسیم شدند:

(1). «جزمیّون» یا «یقینیّون» كه تحصیل علم مطابق با واقع را ممكن می دانند یعنی ذهن انسان را دارای خاصیتی می دانند كه می تواند اشیاء را آنطور كه هستند درك كند و به یك سلسله قواعد منطقی قائل اند كه رعایت كامل آن قواعد، ذهن را از خطا حفظ می كند.

(2). «شكّاكان» كه خاصیت مزبور را نفی می كنند و در حقیقت بودن معلومات بشری تردید می كنند.

ولی جزمیون بعدها شبهات شكاكان را نیز یك نوع سفسطه تلقی كردند، آنها را هم جزء سوفسطائیان به شمار آوردند و بین «سوفسطائی» و «شكاك» امتیازی قائل نشدند و یكباره «فیلسوف» به كسی گفتند كه:

اولاً عالم را هیچ در هیچ نداند.

ثانیاً پی بردن به حقایق جهان را میسر و ممكن بداند.

این دو جهت از تعریفی كه قدما برای فلسفه (به معنای عام) می نمودند خوب پیداست. قدما در تعریف «فلسفه» می گفتند:

«فلسفه عبارت است از آگاهی به احوال موجودات عینی و خارجی به همان نحو كه در واقع و نفس الامر هستند تا اندازه ای كه در استطاعت بشر است. » [1]
نا گفته نماند كه اضافه كردن این جمله (تا اندازه ای كه در استطاعت بشر است) برای این نكته بود كه انسان هر چند می تواند با درست راه بردن فكر به كشف حقایق نائل شود اما از طرف دیگر حقایق جهان بی پایان است و استعداد بشر محدود، پس بشر فقط به كشف پاره ای از حقایق جهان می تواند نائل شود و اما «علم كل» نصیب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 180
كسی نخواهد شد.

قدما روی مسلك جزمی خود كه حقیقت ادراك را ظهور و پیدایش جهان خارج در ذهن ادراك كننده می دانستند «فلسفه» را از لحاظ غایتی كه از آن عاید فیلسوف می شود اینطور تعریف می كردند:

«فلسفه عبارت است از اینكه انسان جهانی بشود علمی و عقلانی مشابه با جهان عینی خارجی. » [2]
هر آنكو ز دانش برد توشه ای
جهانی است بنشسته در گوشه ای
پس از انقراض مكتب شكاكان كه تا سه چهار قرن بعد از میلاد ادامه داشت تمام فلاسفه، چه در اروپا و چه در میان مسلمین، بر اساس مسلك جزم و یقین قضاوت می كردند و هیچكس در قدر و ارزش ادراكات تردید نمی كرد تا آنكه از قرن شانزدهم به بعد حوادثی در اروپا پدید آمد و تحولاتی در جهان دانش رخ داد كه مسأله ی «ارزش معلومات» دوباره مورد توجه قرار گرفت.

در تحول جدید اروپا در فلكیّات و قسمتهای مختلف طبیعیّات، مطالبی كه هزارها سال مورد قبول و تسلّم قاطبه ی دانشمندان جهان بود و خلاف آنها در ذهن احدی خطور نمی كرد یكباره بطلانشان مسلّم گشت و این امر سبب شد كه علوم ارزش و اعتبار سابق خود را از دست دادند و گوشه ای از عجز بشر برای رسیدن به واقع آشكار شد.

تقریباً همان وضعی كه در یونان باستان در قرن پنجم قبل از میلاد موجب شد كه عده ای از دانشمندان آن سرزمین از علم به كلی سلب اعتماد كنند و راه سفسطه را پیش بگیرند در قرون جدیده در اروپا تجدید شد و چنانكه می دانیم ایده آلیستهایی مانند بركلی و شوپنهاور در اروپا پیدا شدند كه آرائشان نظیر آراء پروتاگوراس [3]و گرگیاس از سوفسطائیان یونان قدیم است و مسلكها و طریقه هایی در باب ارزش معلومات پدید آمد كه نتیجتاً منتهی به مسلك شكاكان پیرهونی می شود مانند مسلك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 181
نسبیون جدید كه قبلاً شرح داده شد و مسلك كریتی سیسم و عقیده ی ماتریالیسم دیالكتیك در باب ارزش معلومات كه قبلاً اشاره شد و بعدا توضیح داده می شود.

همین امر موجب شد كه در قرون اخیره فلسفه ی اروپا بر محور مسائل مربوط به علم دور بزند و دانشمندان تحقیقات مختلفی در این باب بنمایند و می توان گفت در دوره ی جدید اعتقاد ارزش مطلق معلومات به نحوی كه در قدیم معمول بود به كلی منسوخ شده است.

اینك مختصری از عقاید دانشمندان جدید.

دكارت (1596- 1650م) و پیروانش- كه آنها را «كارتزین» [4]می گویند- به پیروی از ارسطو مكتب جزم را اختیار كردند ولی با این تفاوت كه ارسطو و پیروانش محسوسات و معقولات هر دو را معتبر و محصّل یقین می دانستند و در منطق ارسطو در باب «برهان» استعمال معقولات و محسوسات هر دو جایز شمرده شده است ولی دكارت تنها معقولات را محصّل یقین می داند اما محسوسات و تجربیات را تنها دارای ارزش عملی می داند.

دكارت بر خلاف ارسطو، در منطقی كه خودش در مقابل منطق ارسطو وضع كرده، تنها به معقولات اعتماد می كند و از تجربیات نامی نمی برد.

دكارت با آنكه به تجربه ی حسی اهمیت داد و خود تا اندازه ای اهل تجربه بود آن را فقط وسیله ی ارتباط انسان با خارج برای استفاده در زندگی مفید می دانسته نه برای كشف حقیقت. به نقل مرحوم فروغی می گوید:

«مفهوماتی كه از خارج به وسیله ی حواس پنجگانه وارد ذهن می شوند نمی توانیم مطمئن باشیم كه مصداق حقیقی در خارج دارند و اگر هم داشته باشند یقین نیست كه صورت موجود در ذهن با امر خارجی مطابقت دارد. »
ایضا می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 182
«من از بعضی اجسام ادراك گرمی می كنم و چنین می پندارم كه آنها همان گونه گرمی دارند كه من در وجود خود دارم و حال آنكه آنچه را می توانم معتقد شوم این است كه در ذات آتش چیزی هست كه در وجود من ایجاد حس گرمی می كند اما از این احساس نباید درباره ی «حقیقت اشیاء» عقیده اتخاذ كنم زیرا ادراكات حسی در انسان تنها برای تمیز سود و زیان و تشخیص مصالح وجود است و وسیله ی دریافت حقایق نیست. »
دكارت از احوال جسم فقط شكل و بعد و حركت را كه به عقیده ی او اینها معقول و فطری هستند و از راه حس به دست نیامده اند «حقیقی» می داند اما سایر حالات جسم را كه «خواص ثانویه» می نامد یك سلسله صور ذهنی می داند كه در نتیجه ی یك سلسله حركات مادی خارجی و ارتباط انسان با خارج و ذهن پدید می آیند، مانند رنگ و طعم و بو و غیره. وی گفته است:

«بعد و حركت را به من بدهید جهان را می سازم. »
مرحوم فروغی می گوید:

«دكارت به وجه علمی باز نمود كه محسوسات انسان با واقع مطابق نیست، فقط وسیله ی ارتباط بدن با عالم جسمانی است و تصویری از عالم برای ما می سازد كه حقیقت ندارد، حقیقت چیز دیگری است؛ مثلاً گوش آواز می شنود اما صوت حقیقت ندارد و اگر سامعه واقع را درك می كرد فقط حركاتی از هوا یا اجسام دیگر به ما می نمود. »
و نیز می گوید:

«دكارت فقط همان مفهومات فطری را اساس علم واقعی می داند. »
دكارت می گوید:

«تصوراتی كه در ذهن ماست سه قسم است: نخست «فطریات» یعنی صوری كه همراه فكرند یا تحولات فكری یا قاعده ی تعقل می باشند. دوم «مجعولات» یعنی صوری كه قوه ی متخیله در ذهن می سازد. سوم «خارجیات» یعنی آنچه به وسیله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 183
حواس پنجگانه از خارج وارد ذهن می شود. تصورات مجعول را چون متخیله می سازد می دانیم كه البته معتبر نیستند. مفهوماتی هم كه از خارج وارد ذهن می شوند نمی توانیم مطمئن باشیم كه مصداق حقیقی در خارج دارند، اگر هم داشته باشند یقین نیست كه صورت موجود در ذهن ما با امر خارجی مطابق باشد، چنانكه صورتی كه از خورشید در ذهن ما هست مسلّماً با حقیقت موافقت ندارد زیرا به قواعد نجومی می دانیم خورشید چندین هزار برابر زمین است و حال آنكه صورتش در ذهن ما به اندازه ی یك كف دست هم نیست. »
درباره ی فطریات می گوید:

«فطریات كه عقل آنها را بالبداهه دریافت می نماید یقیناً درست است و خطا برای ذهن در آنها دست نمی دهد، مانند شكل و حركت و ابعاد (از امور مادی صرف) و دانایی و نادانی و یقین و شك (از امور عقلی صرف) و وجود و مدت و وحدت (از امور مشترك بین مادی و عقلی) . »
ایضا درباره ی فطریات می گوید:

«هر كس به شهود و وجدان بالبداهه حكم به وجود خویش می كند یا ادراك می نماید كه مثلث سه زاویه دارد و كره بیش از یك سطح ندارد و دو چیز مساوی با یك چیز متساوی هستند. »
دكارت در فلسفه ی خود در الهیات و طبیعیات، تنها فطریات و معقولات صرفه را پایه قرار می دهد و مطابق روش منطقی مخصوص به خود سلوك كرده، آراء و نظریات خاصی در باب نفس و جسم و خدا و اثبات لایتناهی بودن جهان و غیر اینها اظهار می دارد.

جماعت دیگری از فلاسفه مانند لایب نیتس و مالبرانش [5]و اسپینوزا [6]كه بعد از دكارت آمده اند اجمالاً عقیده ی وی را در باب محسوسات و اینكه محسوسات حقایق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 184
نیستند و همچنین عقیده ی وی را در باب معقولات و فطریات و یقینی بودن آنها با اختلاف جزئی پذیرفته اند. این جماعت را از آن جهت كه به معقولات غیر مستند به حس قائل هستند «عقلیون» می خوانند.

خلاصه ی عقیده ی این دانشمندان این است كه معقولات ارزش یقینی و معرفتی دارند و اما محسوسات تنها دارای ارزش عملی می باشند.

در مقابل عقلیون دسته ی دیگری از فلاسفه هستند كه آنها را «حسیون» می گویند.

این دسته هر چند با دسته ی اول در موضوع فطریات مخالفند و همین اختلاف نظر، آنها را از یكدیگر متمایز كرده و موجب جدالها و تألیف كتابها از طرف هر یك برای اثبات نظریه ی خود و ابطال نظریه ی مخالف شده اما در نفی ارزش محسوسات، عقیده ی دكارت را كه سر دسته ی عقلیون است قبول دارند.

جان لاك (1622- 1704م) انگلیسی كه سر دسته ی حسیون به شمار می رود از دانشمندان بزرگ اروپاست و در روان شناسی نظریات قابل توجهی دارد؛ درباره ی محسوسات می گوید:

«منكر موجودات محسوس شدن چندان معقول نیست و البته یقین بر آنها هم مانند یقین بر معلومات وجدانی (آن چیزهایی كه ذهن بی واسطه، نسبت میان موضوع و محمول را تصدیق می كند، مثل علم نفس به وجود خود و اینكه سه با یك و دو برابر است و اینكه مثلث غیر از مربع است) و معلومات تعقلی (آن چیزهایی كه ذهن برای درك نسبت میان موضوع و محمول احتیاج به تصور معانی دیگر دارد، مانند علم به اینكه مجموع زوایای مثلث مساوی با دو قائمه است و یا اینكه جهان آفریدگار دارد) نیست و از نظر علمی و فلسفی می توان آنها را در زمره ی گمانها و پندارها به شمار آورد ولی در امور زندگی دنیوی البته باید به حقیقت محسوسات یقین داشت. »
جان لاك در باب تقسیم خواص جسم نیز همان عقیده ی دكارت را دارد و می گوید:

«خاصیت بر دو قسم است: بعضی ذاتی جسم اند و از آن منفك نمی شوند و آنها را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 185
«خاصیت نخستین» می نامیم، مانند جرم و بعد و شكل و حركت یا سكون. بعضی خاصیتها مربوط به ذات جسم نیستند و عرض اند و فقط احساساتی هستند كه به واسطه ی خاصیتهای نخستین در ذهن ایجاد می شوند، مانند رنگ و بو، و آنها را «خاصیتهای دومین» می گوییم. »
البته اینجا این اشكال پیش می آید كه در صورتی كه ما جمیع معلومات خود را نسبت به عالم خارج- به حسب نظر لاك- مستند به حس می دانیم و فرض این است كه حس ارزش یقینی ندارد، پس از چه راه می توانیم حكم كنیم كه بعضی از خاصیتهای جسم ذاتی آنها هستند و بعضی عرضی و به عبارت دیگر بعضی حقیقی هستند و در خارج واقعیت دارند و بعضی دیگر صرفا ذهنی، در صورتی كه همه ی آنها به وسیله ی حس ادراك شده اند و چه دلیلی هست كه خاصیتهای نخستین نیز مانند خاصیتهای دومین ذهنی محض نباشند؟ این اشكال است كه بعضی از دانشمندان مانند جرج بركلی را كه عقیده ی لاك را در باب «اصالت حس» پسندیده اند وادار كرده است كه جمیع محسوسات را ذهنی بدانند؛ و بعلاوه بنا بر اصالت حس كه لاك قائل است، از چه راه برای یك سلسله معلومات كه آنها را «وجدانیات» یا «بدیهیات» نامید و یك سلسله معلومات دیگر كه آنها را «امور تعقلی و استدلالی» خواند (كه در بالا در ضمن نقل كلمات خودش اشاره شد) ارزش یقینی قائل است؟ آیا بنا بر اصالت حس یا قبول این جهت كه حس خطاكار است می توان برای غیر معلومات حضوریّه (علم نفس به خود و به اندیشه و افعال و قوای خود) ارزش یقینی قائل شد؟ در هر صورت عقیده ی حسیون نیز درباره ی محسوسات مانند عقیده ی عقلیون است و برای آنها ارزش نظری و معرفتی قائل نیستند. در میان فلاسفه ی جدید، مخصوصاً از قرن نوزدهم به بعد، شاید كسی یافت نشود كه نظریه ی قدما را در باب محسوسات بپذیرد.

در قرن نوزدهم نظریه «اتمیسم» [7]كه ابتدا از طرف ذیمقراطیس در قرن پنجم قبل از میلاد در یونان ابراز شده بود در اروپا قوّت گرفت و معلوم شد جسم بر خلاف نظریه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 186
قدما آنطور كه ابتدائاً به نظر می رسد یك «متصل واحد» نیست بلكه مركّب است از ذرات بسیار كوچك كه جسم واقعی آنها هستند، اختلاف و تنوع اجسام محسوس تنها در اثر اختلاف شكل و اندازه و وضع ذرات آنهاست و آن ذرات دائماً در جنبش و حركت هستند و آنچه منشأ دیدن و شنیدن و سایر احساسها می شود غیر از همان ذرات كه در حركت هستند چیز دیگری نیست و آنچه ما به وسیله ی حواس خود به عنوان رنگ یا طعم یا بو یا صوت ادراك می كنیم عینیت خارجی ندارند، فقط یك سلسله حالات ذهنی هستند كه نماینده ی تأثیرات مختلف ذرات می باشند و به قول بعضی از دانشمندان:

«طبیعت دارای رنگ و بو و صدایی نیست، ما هستیم كه برای آن، اشعه ی زرین آفتاب و عطر فرح بخش گل و صدای دلنواز بلبل ساخته ایم. »
خود ذیمقراطیس نیز تصریح كرده است كه این صوری كه ما از اشیاء به وسیله ی حواس خود ادراك می كنیم دلیل بر حقیقت اشیاء خارجی نیست بلكه نماینده ی تأثیرات مختلف ذراتی است كه از اجسام خارج می شوند و داخل عضو حاسه ی ما می گردند.

از ذیمقراطیس نقل شده كه گفته است:

«بر حسب قرار داد شیرین شیرین است، بر حسب قرارداد تلخ تلخ است، بر حسب قرار داد گرم گرم است، بر حسب قرار داد سرد سرد است، بر حسب قرار داد رنگ رنگ است، ولی اگر حقیقت را بخواهید اینها فقط ذرات هستند و خلأ. »
و از جمله دانشمندان حسی كه نظریه ی دكارت و پیروانش را راجع به «معقولات صرفه» نفی كردند و به پیروی جان لاك قائل به اصالت حس شده جمیع معلومات را مستند به حس دانستند جرج بركلی (1685- 1753م) و دیوید هیوم [8](1711- 1776م) می باشند. این دو نفر در نفی ارزش محسوسات كه به عقیده ی آنها مبدأ اصلی علم هستند از دكارت و ژان لاك نیز جلوتر رفتند؛ مثلاً دكارت بعد و شكل و حركت را در جسم (خواص اولیه) كه به عقیده ی او معقول اند نه محسوس، حقیقی می دانست و تنها خواص ثانوی از قبیل صوت و رنگ و طعم و حرارت را كه محسوس اند بی حقیقت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 187
می دانست ولی این دو نفر راه افراط پیمودند، خواص اولیه را نیز مانند خواص ثانویه بی حقیقت پنداشتند. این دو نفر با آنكه مبدأ علم را حس شمردند هیچ گونه ارزش و اعتباری برای ادراكات حسی قائل نشده و حتی وجود خارجی محسوس را نیز انكار كردند.

كانت فیلسوف شهیر آلمانی (1724- 1804م) نظریات قابل توجهی در باب ارزش معلومات و سایر مسائل مربوط به علم دارد. كانت از فلاسفه ی درجه اول اروپا به شمار می رود و اروپاییان اعتقاد عظیمی به فلسفه ی وی دارند. یكی از دانشمندان اروپا درباره ی فلسفه ی وی می گوید:

«گویا كوهی است كه از فلسفه ریخته شده است. »
فلسفه ی كانت را از آن جهت كه به حد اعلی به نقّادی و صرّافی عقل و فهم انسان پرداخته و حدود عقل و حس را تعیین نموده و امور شناختی را از امور غیر قابل شناخت جدا ساخته فلسفه ی انتقادی (كریتی سیسم) می خوانند.

مرحوم فروغی می گوید:

«نقادی علم و فلسفه را فرنسیس بیكن [9](نیمه ی دوم قرن شانزدهم و نیمه ی اول قرن هفدهم) آغاز كرد و لاك دنبال آن را گرفت و بركلی به شیوه ی دیگری در آن وارد شد و هیوم این مشرب را به درستی روشن و آشكار ساخته است و اینها همه انگلیسی بوده اند، سرانجام كانت آلمانی به راهنمایی هیوم در این خط افتاد و با اصلاح خطاها و تكمیل نقصهای او ورق دانش را یكباره برگردانید. »
ما از فلسفه ی كانت آن اندازه كه مربوط به ارزش معلومات است در اینجا نقل می كنیم.

قسمت عمده ی تحقیقات وی مربوط به دو مسأله ی دیگر (راه حصول علم، حدود علم)
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 188
از سه مسأله ای است كه در اول این مقدمه اشاره كردیم و ما در مقاله ی 5 درباره ی آنها گفتگو خواهیم كرد.

نظریه ی كانت را درباره ی ارزش معلومات می توان در طی سه قسمت بیان كرد:

الف. فلسفه ی اولی. كانت درباره ی مسائل فلسفه ی اولی عقیده دارد كه اساسا موضوع علم واقع نمی شوند و آنچه در این باره تا كنون گفته شده است علم نیست بلكه لفاظی و خیالبافی است. پس ارزش معلومات در فلسفه ی اولی كه دكارت و پیروانش آنها را «یقینیات» می خواندند صفر است ولی از باب «سالبه ی به انتفاء موضوع» یعنی اساساً آنچه در این باره گفته شده است علم نیست، فقط لفّاظی است زیرا حصول علم شرایطی دارد كه در فلسفه ی اولی موجود نیست.

ب. ریاضیات. كانت ریاضیات را یقینی می داند و سرّ یقینی بودن آنها را اینطور بیان می كند كه موضوعات ریاضی صرفاً مخلوق عقل و ذهن انسان است (برخلاف موضوعات طبیعی یا موضوعاتی كه فلسفه ی اولی مدعی حل مسائل مربوط به آنهاست) مثلاً ذهن اموری از قبیل دایره و مثلث و مربع و غیرها فرض می كند و برای آنها خاصیتها تشخیص می دهد و چون این موضوعات صرفاً مخلوق خود عقل است هر حكمی كه درباره ی آنها بكند قهراً راست و یقینی خواهد بود.

كانت منشأ پیدایش مفاهیم ریاضی را «فطرت» می داند و بر خلاف نظریه ی فلاسفه ی حسی كه برای مفاهیم ریاضی نیز منشأ حسی قائل اند برای آنها منشئی از حس و تجربه قائل نیست.

نظریه ی كانت در باب ریاضیات شامل دو جهت است: نخست اینكه كمیّات كه موضوعات ریاضیات هستند وجود خارجی ندارند و تنها وجودشان در ذهن است. دوم اینكه مفاهیم ریاضی بلاواسطه از قوه ی عاقله ناشی می شود و هیچ استنادی به احساس ندارد.

دانشمندان به هر دو قسمت از نظریه ی كانت اعتراض كرده اند و چنانكه در مقاله ی 5 خواهیم گفت با بیان كانت نمی توان یقینی بودن ریاضیات را اثبات نمود، راه دیگری را باید جستجو كرد.

ج. طبیعیات. بیان كانت در طبیعیات مفصل است، خلاصه اش آنكه در امور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 189
طبیعی ذهن انسان تنها قادر است عوارض و ظواهر (فنومن [10]ها) را كه به حس در می آیند ادراك كند و از ادراك ذوات (نومن [11]ها) كه مظهر عوارض و ظواهرند عاجز است. در مورد ظواهر هم ذهن انسان به واسطه ی خاصیتهای مخصوص خود، صورتها و شكلهای مخصوص به آنها می دهد كه هرگز نمی توان مطمئن شد در واقع و نفس الامر هم به همین شكل و صورت كه در ذهن ظاهر می شوند هستند یا نه؟ كانت می گوید حواس تنها مواد وجدانیات و معلومات را به ذهن می دهند و ذهن از خود مایه به آنها می دهد و به آنها صورت می بخشد تا قابل ادراك شدن می شوند.

می گوید انسان هر چیزی كه تصور می كند در ظرف زمان و مكان تصور می كند و برای وی ممكن نیست چیزی از امور عالم را در غیر این دو ظرف ادراك كند؛ ولی زمان و مكان وجود خارجی ندارند بلكه دو كیفیت ذاتی ذهن هستند و صورتهایی هستند كه ذهن به محسوسات خود می دهد و اگر این مایه را ذهن از خود نمی افزود جز یك عده تأثیرات پراكنده ی متفرق غیر مرتبط چیزی وارد ذهن نمی گشت یعنی تصور چیزی برای ذهن دست نمی داد؛ مثلاً ما از خورشید یك تصور واضح داریم و حال آنكه آنچه به وسیله ی تأثیرات حسی وارد ذهن شده گرمی و روشنایی و رنگ بوده و اگر ذهن روی خاصیت مخصوص خود برای اینها «جایگاه مكانی و زمانی» تعیین نمی كرد و به این وسیله اینها را به یكدیگر مرتبط نمی ساخت هرگز تصوری از خورشید برایش دست نمی داد. در مقام تشبیه می گوید:

«معلوم را تشبیه می كنیم به غذایی كه باید به بدن برسد و بدل ما یتحلّل شود. برای این مقصود باید مواد خوراكی از خارج داخل معده شود، آنگاه باید معده و اعضای دیگر هاضمه شیره هایی از خود بر آنها ضمیمه كنند تا خوراكها غذا شود. پس خوراكها به منزله ی احساساتند و شیره ها حكم زمان و مكان را دارند.

این مقدار كه گفته شد، درباره ی وجدانیات یا تصورات اولیه ای است كه ما از اشیاء (عوارض و ظواهر) داریم، اما هنگامی كه بخواهیم آن اشیاء را موضوع احكام قرار داده تحت كلیات در آوریم و قوانین علمی و كلی بسازیم یك عده معقولات دیگر كه آنها نیز مخلوق ذهن هستند و از حس به دست نیامده اند دخالت می كنند و صورت كلی و قانون علمی به آنها می دهند. این قوانین كه همه ی معلومات بالاخره ناچار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 190
تحت این قوانین در می آیند صرفاً مخلوق خود ذهن است، ممكن است در واقع و نفس الامر قوانین دیگری بر اشیاء حكومت كند. »
بیان كانت در اینجا مفصل است. از جمله ی این قوانین به عقیده ی كانت قانون علیت و معلولیت است. كانت درباره ی این قانون می گوید:

«رابطه ی علت و معلول ساخته ی عقل ماست، در عالم حقیقت معلوم نیست ترتب معلول بر علت واجب باشد. »
خلاصه آنكه جز یك عده آثار متغیر و جزئی و متفرق و پراكنده كه به وسیله ی حواس وارد ذهن می شوند آنچه ما درباره ی جهان خارج ادراك می كنیم به وسیله ی یك عده معلومات و مفاهیم و قوانینی است كه ذهن ما از خود ساخته است و ما را مجبور می كند كه جهان را با این اشكال و صور و تحت این قواعد و قوانین ادراك كنیم و البته كانت در اطراف این مفاهیم و این قوانین و كیفیت و منشأ و ترتیب پیدایش آنها بحثهای مفصل دارد.

مرحوم فروغی می گوید:

«حكیم مزبور (كانت) می گوید در تحقیق این مسأله من روش را از آنچه فیلسوفان دیگر داشته اند تغییر دادم و مانند كپرنیك [12]در امر هیأت عالم عمل كردم كه او دید با این فرض كه ما مركز جهان باشیم و خورشید و سیارات گرد ما بچرخند مشكلات پیش می آید، پس فرض را معكوس كرد كه خورشید مركز باشد و ما گرد او بچرخیم، دید مشكلات به خوبی حل شد. من هم دیدم تا كنون ما معتقد بوده ایم كه اشیاء اصل اند و ذهن ما ادراك خود را تابع حقیقت آنها می كند یعنی بر آنها منطبق می نماید؛ از این رو مشكل پیش آمده است كه درباره ی اشیاء بیرون از ذهن چگونه با معلومات قبلی (فطری) می توان احكام تركیبی (احكامی كه موضوع و محمول در آنها دو مفهوم مختلف هستند) ترتیب داد؟ پس من فرض كردم كه ذهن ما اشیاء را بر ادراك خود منطبق می كند یعنی كاری نداریم به اینكه ادراك ذهن ما با حقیقت اشیاء مطابق هست یا نیست، چون آن را نمی توانیم بدانیم، آنچه می دانیم این است كه ما اشیاء را آنچنان در می یابیم كه ادراك ذهن ما اقتضا دارد؛ پس به این روش مشكل حل شد. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 191
البته فرق بزرگی بین فرض كپرنیك در هیأت عالم و فرض كانت در باب ارزش معلومات هست و آن اینكه با فرض كپرنیك مشكلاتی كه برای علمای هیأت پیش آمده بود حل شد و اما با فرض كانت علاوه بر اینكه خودش متضمن اشكالات غیر قابل انحلالی است، اشكالاتی كه جمیع فلاسفه حتی خود كانت از آن احتراز داشتند شدیدتر شد زیرا خود كانت هم از سوفسطائی بودن و از پیروی شكاكان احتراز دارد، در صورتی كه فرض كانت حداقل منتهی به مسلك شك می شود. بعلاوه این فرض فرض جدیدی نیست، پروتاگوراس سوفسطائی معروف قرن پنجم قبل از میلاد در دو هزار و سیصد سال قبل از كانت این فرض را بیان كرد و گفت «مقیاس همه چیز انسان است» .

كانت از طرفی در ترتب معلول بر علت در عالم واقع تردید می كند و از طرف دیگر می گوید:

«هر چند ما عوارض و ظواهر را به وسیله ی حواس خود ادراك می كنیم اما می دانیم كه ظهور ظهور كننده می خواهد، پس قطعاً ذواتی وجود دارند كه این عوارض مظاهر آنها هستند. »
اینجاست كه ایراد معروف شوپنهاور وارد می شود. وی می گوید:

«پس از آنكه به نقادی معلوم كردی كه علیت و معلولیت ساخته ی ذهن هستند به چه دلیل حكم می كنی كه ذواتی در خارج وجود دارند كه علل این ظهورات می باشند؟ »
راستی اگر كسی علیت و معلولیت را ساخته ی ذهن بداند و ترتب معلول را بر علت در عالم واقع واجب نداند، وجهی ندارد كه به وجود عالم خارج از ذهن كه منشأ تأثیرات حسی است قائل شود.

عجب این است كه مرحوم فروغی می گوید:

«حكمای ما می گفتند حكمت علم به حقایق است در حدود طاقت بشر، در واقع كانت می خواهد حدود طاقت بشر را تشخیص دهد. »
از آنچه تا كنون گفتیم معلوم شد كه نظر قدما در باب «ارزش معلومات» درست در نقطه ی مقابل نظریات كانت است. مسلك قدما مسلك جزم و یقین است اما مسلك كانت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 192
مسلك شك است. قدما در مبحث «وجود ذهنی» اصرار و پافشاری می كردند كه ماهیت اشیاء به همان نحو كه در خارج هستند در ذهن وجود پیدا می كنند؛ اما كانت می گوید هر چه ما ادراك می كنیم به نحوی است كه ذهن ما اقتضا دارد؛ آیا واقع هم همین طور است یا نیست، نمی دانیم. كانت در نقادیهای خود به جایی می رسد كه جریان قاعده ی علیت و معلولیت را در عالم خارج مورد تردید قرار می دهد، ولی قدما بارها تصریح كرده اند كه تردید یا انكار جریان این قانون در عالم خارج مستلزم نفی فلسفه و بطلان جمیع علوم و همردیف سفسطه می باشد.

اضافه كردن قدما جمله ی «تا اندازه ای كه در استطاعت بشر است» را در تعریف فلسفه، همان طوری كه قبلاً گفته شد، برای اشاره به این نكته است كه حقایق جهان بی پایان است و استعداد بشر محدود، پس بشر فقط به كشف پاره ای از حقایق جهان می تواند نائل شود، علم كل نصیب كسی نخواهد شد؛ اما كانت می گوید دست بشر از رسیدن به حقایق جهان به كلی كوتاه است.

بعبارة اخری قدما نظر به عجز بشر از لحاظ كمیت داشتند و كانت نظر به عجز بشر از لحاظ كیفیت دارد و بین ایندو فرق بسیار است.

پس از كانت نیز دانشمندان بسیاری آمده اند و آراء و عقایدی در باب ارزش معلومات اظهار داشته اند ولی چیزی زیادتر از آن مقدار كه در ضمن بیان اشخاص نامبرده نقل كردیم ندارند و هر كس به وجه مخصوص و طریقه ی خاصی وارد شده و نتیجه همان است كه تا كنون گفته شد.

در اینجا نظریه ی هانری برگسون [13](1859- 1941م) دانشمند عارف مشرب فرانسوی را نمی توان از نظر دور داشت. وی نیز به یك نوع فلسفه ی جزمی مقرون به عرفانی معتقد است و همان عقیده را كه دكارت و دیگران درباره ی حس داشتند و می گفتند «حواس وسیله ی كشف حقیقت نیست بلكه فقط وسیله ی ارتباط عملی پیدا كردن با عالم خارج است» برگسون درباره ی عقل دارد. وی می گوید حس و عقل هیچیك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 193
وسیله ی كشف حقیقت نیستند، وسیله ی كشف حقیقت یك قوه ی دیگری است كه می توان آن را قوه ی «درون بینی» یا «شهود باطنی» خواند و هم آنكه او را عالی ترین مراتب عقل نامید. برگسون می گوید انسان با یك نوع تفكر در «خود» و شهود درونی «نفس» به حقیقت مطلق راه می یابد و به فلسفه ی اولی كه عهده دار تبیین حقایق مطلقه است تنها از این راه می توان رسید.

در خاتمه توضیح این نكته لازم است كه ارزش معلومات را از دو جنبه می توان مورد نظر قرار داد، از جنبه ی نظری و از جنبه ی عملی.

بیان ارزش معلومات از جنبه ی نظری، یعنی تحقیق اینكه آیا مدركات و معلومات ما عین واقع و نفس الامر است كه در ذهن ما پیدایش یافته یا غیر آن؟ توجه فلاسفه در مبحث «ارزش معلومات» به این قسم از ارزش است و این قسم از ارزش است كه قاطبه ی دانشمندان جدید از دكارت به بعد، از محسوسات نفی كرده اند و گفته اند حس وسیله ی كشف حقیقت نیست.

و اما «ارزش عملی» یعنی تحقیق اینكه هر چند معلومات ما حقیقت را بر ما كشف نمی كند اما اینقدر هست كه در عمل ما را هدایت می كند یعنی اینقدر می دانیم كه بین ادراكات ما و اشیاء خارجی یك رابطه ی مستقیم هست؛ مثلاً در خارج كیفیت مخصوصی هست كه در ما صورت رنگ را ایجاد می كند و كیفیت دیگر مخصوصی هست كه در ذهن ما ایجاد صوت می كند و لهذا به وسیله ی همین معلومات می توان با خارج ارتباط پیدا كرد و در عمل استفاده نمود و بعبارة اخری معلومات ما اگر ما را به ماهیت اشیاء خارجی واقف نمی كنند اجمالاً به وجود آنها واقف می كنند.

این نوع از ارزش را تنها سوفسطائیان انكار دارند و چنانكه دانستیم بعد از دكارت دانشمندان جدید هر چند ارزش نظری محسوسات را منكرند اما ارزش عملی آنها را انكار ندارند. دانشمندان بزرگ از قبیل دكارت و كانت تصریح كرده اند كه ارزش عملی محسوسات قابل انكار نیست.

از اینجا بی پایگی یك قسمت از پندارهای مادیین روشن می شود.

دكتر ارانی در جزوه ی «ماتریالیسم دیالكتیك» فصل «ارزش معلومات» می گوید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 194
«كانت سر دسته ی مكتب آگنوستی سیسم [14]معتقد است كه به حقیقت مطلق نمی توان رسید یعنی یك «شئ بنفسه» قبول می كند كه فكر قدرت تماس آن را ندارد. در كتاب موسوم به لودویك فویرباخ [15]به این ادعا قوی ترین جوابها داده شده است با این بیان:

تا مدتی كه مواد آلی فقط در بدن حیوانات و نباتات ساخته به وجود می آمد می توانستیم آنها را «شئ بنفسه» بنامیم ولی از موقعی كه شیمی آلی تمام این مواد را یكی بعد از دیگری می سازد باید آنها را «شئ برای ما» نامید زیرا عمل فكر ما با آن شئ بنفسه تماس نموده است. »
راستی باید اذعان كرد كه مادیین اصلاً اطلاع ندارند كه در عالم علم و فلسفه چه می گذرد. مادیین خیال می كنند كه كانت و امثال او معتقدند كه در عمل هم نمی توان از حواس استفاده نمود و باید یكباره همه ی حواس را كنار گذاشت. اینها نمی دانند كه كانت و غیر كانت كه بین «شئ بنفسه» و «شئ برای ما» فرق می گذارند از لحاظ نظری است نه از لحاظ عملی. اساساً همه ی فلاسفه كه وارد بحث ارزش معلومات شده اند نظر به جنبه ی نظری دارند نه به جنبه ی عملی.

مجموع آراء دانشمندان را درباره ی ارزش نظری معلومات كه در این مقدمه بیان شد می توان اینطور خلاصه كرد:

*تمام ادراكات بشر بی حقیقت و جهان معلومات هیچ در هیچ است.
سوفسطائیان قدیم از قبیل پروتاگوراس و گرگیاس، و ایده آلیستهای جدید از قبیل بركلی و شوپنهاور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 195
*نمی دانیم كه ادراكات عین حقیقت
است یا نیست زیرا تمام ادراكات بشر حتی بدیهیات اولیه و فلسفه و
علوم ریاضی بستگی دارد به طرز
ساختمان دستگاه ادراكی بشر و ساختمان
دستگاه ادراكی اشخاص متفاوت است.
شكاكان قدیم و نسبیون جدید و
طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك
*محسوسات و معقولات اولیه و آنچه با
رعایت اصول منطقی كسب شود حقیقت است.
ارسطو و پیروانش در یونان قدیم و جمیع حكمای دوره ی اسلامی
*فطریات عقل و معقولاتی كه با رعایت اصول منطقی كسب شود عین حقیقت است و اما محسوسات نمی دانیم حقیقت است یا نیست زیرا حواس وسیله ی ارتباط عملی با خارج است نه وسیله ی كشف حقیقت.
دكارت و لایب نیتس و عده دیگر از فلاسفه اروپا
*معلومات ریاضی كه صرفاً مخلوق ذهن ماست حقیقت است و اما معلومات مربوط به جهان خارج نمی دانیم حقیقت است یا نیست.
كانت آلمانی و پیروانش.
*وجدانیات و آنچه با تعقل صحیح به دست آید حقیقت است اما محسوسات نمی دانیم حقیقت است یا نیست.
جان لاك انگلیسی.
*حس و عقل هر دو فقط دارای ارزش عملی و وسیله ی ارتباط عملی با خارجند، وسیله ی كشف حقیقت تنها شهود باطن است.
هانری برگسون.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 196
این بود بیان مختصری از سیر عقاید و آراء درباره ی ارزش معلومات از دوره ی یونان باستان تا عصر حاضر.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 197

[1] هو العلم باحوال اعیان الموجودات علی ما هی علیه فی نفس الامر بقدر الطاقة البشریة.
[2] صیرورة الانسان عالماً عقلیاً مضاهیاً للعالم العینی.
[3] . Protagoras .
[4] cartesien .
[5] Malebrancne .
[6] Spinoza .
[7] atomism .
[8] DFvid Hume .
[9] Francis Bacon .
[10] phenomen .
[11] noumen .
[12] Copernic .
[13] Henri Bergson .
[14] agnosticism .
[15] Leudwig Feuerbach .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است