در
کتابخانه
بازدید : 1235352تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Collapse درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Expand فصل (1) فی بیان أقسام الموجودفصل (1) فی بیان أقسام الموجود
Expand فصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیةفصل (2) فی اثبات المادة و بیان ماهیة الصورة الجسمیة
Expand فصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عمومافصل (3) فی أن الصورة الجسمیة مقارنة للمادة فی جمیع الاجسام عموما
Collapse فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف فصل (4) فی اثبات التخلخل و التكاثف
Expand فصل (5) فی ترتیب الموجودات فصل (5) فی ترتیب الموجودات
Expand درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
البته یك مسأله ی دیگری هم هست و آن یك نظریه ای است كه آیا در كل عالم تخلخل هست و یا تخلخل نیست؟ نه در یك جزء خاص، در كل عالم. این باز مبتنی بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 200
دو نظریه است: اگر كسی گفت كه مجموع ابعاد در عالم غیرمتناهی است، یعنی ابعاد متناهی نیست، تخلخل معنی ندارد. چون تخلخل افزایش حجم است؛ تا یك محدودیتی نباشد و تا تناهی نباشد، افزایش معنی ندارد. افزایش برای غیرمتناهی دیگر معنا ندارد. چیزی كه به جایی منتهی نمی شود و بالفعل غیرمتناهی است دیگر تخلخل در آن معنا ندارد.

اما اگر گفتیم كه ابعاد عالم متناهی است، آن وقت فرض تخلخل می شود؛ همین نظریه ای كه امروز به آن «افزایش كیهانی» می گویند و آن این است كه مجموع عالم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 201
دائما در ابعاد خودش رو به افزایش می باشد یعنی دائما عالم تخلخل پیدا می كند و دائما بر حجم عالم افزوده می شود و بر حجم همه چیز به طور تناسب و علی السویه افزوده می شود. معنایش این است كه این كتاب هم از ساعت اولی كه ما آمدیم با الآن حجمش یكی نیست، بیشتر شده است. اگر بگوییم چنانچه حجم این بیشتر شده است پس چرا ما نمی بینیم؟ می گویند: شما وقتی می توانستید ببینید كه بتوانید مقایسه كنید.

اگر این به حجم خودش باقی بود، آن هم به حجم خودش باقی بود، شما و چشم شما هم به حجم خود باقی بود و همه چیز به حجم اولش باقی بود، می توانستید احساس بكنید؛ ولی چون همه به یك نسبت به حجمشان افزوده می شود- كما اینكه اگر عالم دائما در حال تكاثف باشد- قابل احساس نیست.

و لهذا مثلاً ببینید در حركت به طور كلی اینطور است. حركت وقتی قابل احساس است كه یك ساكنی در كنار باشد، یا لااقل اختلاف حركتی در كار باشد. وقتی كه این در و دیوار ساكن هست، من با اتومبیل، با اسب، با پای پیاده از كنار این دانشكده رد می شوم، این حركت احساس می شود. اما اگر من حركت كنم، همراه من هوای مجاور من هم حركت كند، همراه هوای مجاور این دیوار هم حركت كند، این در دانشكده هم حركت كند، كوچه هم حركت كند، دیگر حركت احساس نمی شود مگر در بیرون این محیط؛ مثل اینكه در داخل كشتی كه همه با هم حركت می كنند احساس حركت نمی شود مگر از بیرون كشتی و در مقایسه با اشیاء ساكن، با دریا. حالا اگر دریا و هوای مجاور كشتی هم حركت كند، حركت كشتی هم احساس نمی شود. مثل خود حركت زمین. چرا حركت زمین را بشر احساس نمی كند؟ برای اینكه زمین حركت می كند با همه ی توابع و همه ی متعلقاتش؛ چون همه با هم حركت می كنند هیچ حركتی احساس نمی شود. ولی كسی كه خودش را در بیرون زمین قرار دهد می بیند كه زمین با همه ی توابعش چگونه دارای حركت است.

البته در خصوص حركت مكانی یك مسأله ی خوبی هست. اگر چه از بحث خارج می شویم ولی اجمالا مطرح می كنیم و آن اینكه آیا اگر همه چیز حركت مكانی داشته باشد واقعا همه حركت دارند و ما احساس نمی كنیم؟ یا حركت مكانی استثنائا اینطور است كه اگر همه چیز حركت كند هیچ چیز واقعا حركت نمی كند؟ یعنی در حركت كمّی اینجور نیست؛ در مورد همین تخلخل و تكاثف واقعا قابل فرض است كه در آن واحد همه ی اجزاء عالم تخلخل پیدا كنند و به ابعادشان افزوده بشود ولی ما احساس نكنیم، یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 202
فی حدذاته چنین چیزی می تواند وجود داشته باشد، می تواند هم دائما كمتر بشود ولی ما احساس نكنیم؛ در حركت كیفی هم همین جور است؛ در حركت كیفی هم ممكن است همه ی اشیاء دائما به موازات یكدیگر حركت كیفی داشته باشند گو اینكه ما احساس بكنیم یا نكنیم؛ در حركت جوهری هم همین جور است؛ ممكن است همه ی اشیاء به موازات یكدیگر حركت جوهری داشته باشند و ما احساس نكنیم؛ ولی در حركت مكانی نه، در آن اشكالی هست. در حركت مكانی اگر همه با هم حركت كنند چیزی حركت نكرده است، چرا؟ برای اینكه اصلاً در باب ماهیّت حركت مكانی این اختلاف هست، چون در باب خود مكان این اختلاف هست كه اصلاً واقعیّت «مكان» چیست؟ اگر ما واقعیت مكان را فضا بدانیم، یك فضای مجرد، بعد مجرد، مثل آنچه كه شیخ اشراق قائل است، یعنی به فضای مستقل از اجسام قائل باشیم، بگوییم مستقل از همه ی این اجسامی كه می بینیم یك فضایی وجود دارد و معنی حركت مكانی این است كه اجسام نقطه هایی از آن فضا را كه اشغال كرده اند تغییر می دهند؛ بله، در آن صورت همه ی اجسام می توانند حركت كنند یعنی هر كدام آن جایی را كه در آن فضا دارند عوض كنند و بروند جای دیگری، البته به شرطی كه آن فضا غیر متناهی یا بزرگ تر باشد، و باید «ابعاد جسمانی» را بگوییم كه محدود باشد.

ولی بنا به نظریه ی مثل بوعلی سینا كه قائل به فراغ و بعد مجردی نیستند، می گویند: اساساً ابعاد از این جسم به وجود می آید و «مكان» عبارت است از سطح مقعّر جسم حاوی، و به عبارت دیگر مكان از نسبت میان اشیاء درست می شود. مكان این شی ء، یعنی این شی ء در میان این اشیاء. اگر می گوییم این كتاب در این مكان است، معنایش این است كه از یك طرف این میز آن را احاطه كرده و از پنج طرف دیگر هوا بر آن احاطه كرده است. اگر بگوییم «هوای اینجا» یعنی آن هوایی كه بر آن این دیوار احاطه پیدا كرده است. دیوار را اگر بگوییم در اینجا، یعنی جسمی كه بر او آن هوا احاطه كرده است. اصلاً مكان غیر از «موقعیت شی ء در میان اشیاء دیگر» معنایی ندارد و حركت مكانی یعنی تغییر موقعیّت دادن. حالا این شی ء وقتی كه حركت كرد موقعیتش عوض می شود؛ یعنی آن قسمت از این میز كه بر سطح آن احاطه كرده بود دیگر بر آن احاطه ندارد، به جایش چیز دیگر بر آن احاطه پیدا می كند؛ آن قسمت از هوا كه بر آن احاطه داشت دیگر بر آن احاطه ندارد، چیز دیگر احاطه دارد. تغییر موقعیتش می شود تغییر مكان. حالا اگر بنا باشد این حركت كند با همانی كه بر آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 203
احاطه دارد یعنی با محیطش حركت كند، مثلاً اگر من و هوای دانشكده و دیوار و در دانشكده حركت كنیم اما یك بیرون ثابتی باشد باز حركت هست، چون این مجموع موقعیت خودش را با خارج خودش عوض كرده است. اگر آن مجموع تهران هم باشد با محیط خودش، تهران حركت كند، باز حركت درست است چون [بیرون ] محیط تهران ثابت است. اما اگر فرض كنیم همه ی اشیاء حركت می كنند، این یعنی هیچ موقعیتی تغییر نمی كند و حركتی نیست.

پس فرض اینكه همه چیز حركت بكند مساوی است با اینكه هیچ چیز حركت نكند، و این از خصوصیت حركت مكانی ناشی می شود. چون حركت مكانی تغییر نسبت دادن با محیط است، لازم است كه اگر همه ی محیطهای یك شی ء بخواهند تغییر كنند، شی ء با محیطش، با محیط محیطش، با محیط محیط محیطش و همه ی اشیاء دیگر حركت كند، یعنی هیچ تغییری رخ ندهد [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 204
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 205

[1] . سؤال: یعنی یك حركت دائمی ثابت هست؟ استاد: نه، اصلاً حركتی نیست؛ یعنی برمی گردد به ثبات. ممكن است كه فرض كرد همه ی اجزاء عالم حركت بكند، ما احساس بكنیم یا احساس نكنیم، ولی در این مورد عرض كردم تفاوت میان حركت مكانی و حركت غیر مكانی وجود دارد.

- می توانیم بگوییم این شی ء كه حركت مكانی می كند به هر حال فاعلی دارد كه این را حركت می دهد.

استاد: یعنی نسبتش را با محیطش عوض می كند.

سؤال: حالا ما از جهت انتسابش به فاعل و محرك در نظر می گیریم، می گوییم اگر همه ی اشیاء هم حركت بكنند، حالا ما احساس بكنیم یا نكنیم، یعنی كم كم اشیاء به حركت بیفتند، باید با محركشان نسبت داشته باشند. حالا اگر ما احساس نكنیم آیا محرك دروغ است؟ استاد: نه اینكه محرك دروغ است. محرك یعنی تغییر نسبت دهنده. اثرپذیری در جایی درست است كه بخواهد از محیط خودش جدا بشود. معنای اینكه این محرك دارد حركت می دهد، یعنی این را از محیطش جدا می كند. اصلاً حركت دهنده یعنی جدا كننده ی این از محیط خودش. آنوقت اگر این نخواهد از محیطش جدا بشود و محیطش هم بخواهد با او باشد و محیط محیطش هم با او باشد، اصلاً محرك محرك نیست در آنجا؛ چون اصلاً حركت كردن یك شی ء یعنی نسبت پیدا كردن با محیط، جدا شدن از محیط و منتقل شدن به محیط دیگر، ولی وقتی كه این و محیطش هر دو یك حكم را دارند، دیگر محرك داریم؟ معنا ندارد، اینجا محرك نداریم. و لهذا اینجاست كه یك حرفی می گویند و این برای بعضیها اسباب تعجب می شود و خودش مسأله ای هم هست. می گویند اگر انسان در كشتی سوار باشد و كشتی حركت بكند او حركت نمی كند كشتی حركت می كند (حركت او می شود بالعرض والمجاز) . می گویند: «ملا نصر الدین با پوستینش از پشت بام افتاد (گویا طرفدار این نظریه بود) و صدای محكمی آمد. پرسیدند: چی بود؟ گفت: پوستینم بود، من هم در جوفش بودم» . حالا كشتی حركت می كند، انسان هم در جوفش هست. اینها می گویند كشتی حركت می كند ولی انسان حركت نمی كند مگر بالمجاز. مقصود این است كه حركت هر شی ء عبارت است از اینكه آن شی ء نسبت خودش را با محیط خودش عوض بكند. جالس كشتی محیطش داخل كشتی است. بله، اگر داخل كشتی بلند شود راه برود، دارد حركت می كند، ولی در مورد خود حركت كشتی این چون نسبت خودش را با محیط خودش عوض نمی كند، بنابراین حركت نمی كند، كشتی حركت می كند؛ كشتی است كه نسبت خودش را با محیط خودش عوض می كند. بعد اگر بگوییم كه اگر این حركت نمی كند پس چرا نتیجه ی حركت برایش پیدا شد؟ یعنی آیا هیچ فرقی نمی كند كه آدم مثلاً پیاده از خانه ی خودش راه بیفتد تا برود به شهر دیگری، كه دائما خودش محیط خودش را عوض كند، و یا در یك محیطی سوار بشود و آن محیط برایش ثابت باشد؟ می گویند لزومی ندارد برای انتقال یك شی ء، كه به صورت یك واحد مستقل حركت كند، یا به عنوان بالتبع یك كل دیگر حركت كند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است