بحث در این است که آیا واجب الوجود مانند همه ی اشیاء دیگر ذاتی دارد و
وجودی؟ همان طور که اشیاء دیگر ذاتی دارند و وجودی، که می گوییم ذاتشان
هست، چنانکه می توانیم فرض کنیم که ذاتشان نیست. مثلاً ذات انسان که الان
هست چیزی است که می توانیم فرض نبودن هم برایش بکنیم. بنابراین وقتی ماهیتی
را نفی می کنیم، همان چیستی را نفی می کنیم. در تعبیرات دیگری به عنوان «ذات»
آمده که در مقابل «وجود» به کار می برند: «لا ذات له غیر وجوده» . گاهی نیز در
همان مورد «ذات» می گویند: «ذاته عین وجوده» ذاتش عین هستی است. گفتیم که
همین مسأله، چه در تعبیرات قدما و چه در تعبیرات امروز، به صورت دیگری هم
بیان می شود که همان «وجود مطلق» است. آیا حق تعالی وجود مطلق است؟ و آیا
وجود مطلق وجود دارد یا ندارد؟ باز هم این مطلب را مخصوصاً تأکید می کنیم که
این وجود مطلق اوسع و اشمل است از تعبیری که امروز می گویند. وجود مطلقی که
امروزیها در مقام اثبات یا نفی آن برمی آیند در مقابل وجود مقید و محدودی که
حکما می گویند قرار ندارد، بلکه در مقابل یک وجود محدود خاص که همان
موجود متغیر و نسبی است قرار دارد. وقتی موجود متغیر شد لازمه ی متغیر بودن آن
نسبی بودن آن است؛ اگرچه لازمه ی نسبی بودن متغیر بودن نمی باشد. موجود نسبی
یعنی موجود مشروط به شرایط و به زمان و مکان. در مقایسه با این زمان وجود دارد
و در مقایسه با زمان دیگر وجود ندارد. بنابراین وجود به طور مطلق بر او حمل
نمی شود، به طور نسبی حمل می شود. اگر از ما بپرسند آیا سعدی وجود دارد؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 148
می گوییم سعدی در زمان خودش وجود دارد، در غیر زمان خودش مثلاً قبل از قرن
هفتم وجود نداشته و بعد از قرن هفتم هم وجود نداشته است. شیئی که مقید به مکان
است نیز چنین است که در غیر آن مکان وجود ندارد. مثلاً آیا این کتاب وجود دارد؟
این کتاب در اینجا وجود دارد ولی در آنجا وجود ندارد. اما وجود مطلق آن وجودی
است که این قیود و شرایط را نمی پذیرد، نمی شود گفت که در اینجا وجود دارد و در
آنجا وجود ندارد، در آسمان وجود دارد و در زمین وجود ندارد و یا بالعکس، در
این زمان وجود دارد و در آن زمان وجود ندارد، و نمی شود گفت با این شرایط
وجود دارد ولی با آن شرایط وجود ندارد. معلولها چنین هستند که به شرط وجود
علتشان موجودند و با عدم وجود علت موجود نیستند.