نکته دوم این است که این نظریه از یک نظر بر ضد آن نظر افلاطون است که
معتقد است نفس انسان و روح انسان قبل از اینکه به بدن تعلق بگیرد، به صورت
یک موجود بالفعل در جهان دیگر بوده است و معلومات خودش را قبلاً دریافت
کرده است؛ وقتی که به این جهان می آید به واسطه ی تلبّس به بدن حالتی شبیه به حالت
نسیان برای او پیدا می شود و علومی که بعد یاد می گیرد تذکر و یادآوری است.
این نظر که قائل به عقل هیولانی و عقل بالملکه و عقل بالفعل و عقل بالمستفاد
است، می خواهد نظر افلاطون را رد کند و بگوید که چنین نیست، بلکه انسان در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 296
وقتی که متولد می شود، در ابتدای تولد، فقط عاقل بالقوه است، یعنی بالفعل هیچ
علمی را ندارد، نه این که دارد و به یادش نمی افتد، زیرا به حسب این نظریه نفس
انسان قبل از بدن مخلوق نبوده و با بدن خلق شده است. البته نمی گویند که از بدن
خلق شده، می گویند با بدن خلق شده؛ یعنی آن ذات در همان لحظه ای که بدن تمام و
کمال در رحم آفریده می شود، می رسد به یک مرحله ای که در آن مرحله استعداد
پذیرش نفس را دارد، و در آن حال نفس آناً با بدن خلق می شود.
سؤال:
در روایات هست که ارواح قبل از ابدان بوده است.
استاد: خیر، معلوم نیست که چنین باشد. خود قرآن عکس نظر افلاطون را
می گوید:
«وَ اَللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» [1] نه این که همه چیز را می دانست.
پس این نظر از یک جهت بر ضد آن نظریه ی معروف افلاطون است.