معنی ندارد که علم واجب الوجود به اشیاء از ناحیه ی اشیاء باشد، یعنی علم انفعالی
باشد، که در این صورت یا ذاتش متقوم به این معقولی است که از ناحیه اشیاء آمده،
که لازم می آید اصلاً ذاتش معلول اشیاء باشد، یا حداقل این است که بگوییم ذاتش
متقوم به این علم نیست، [بلکه ] علم به این [ذات ] عارض است. باز هم لازم می آید
که واجب الوجود محل تغییر باشد. بنابراین علم واجب تعالی انفعالی نیست.
گفتیم اصطلاح علم انفعالی و فعلی در کلمات شیخ نیامده است. این اصطلاح از
متأخرین است. شیخ می خواهد ثابت کند که چگونه علم واجب تعالی فعلی است و
مقدم بر معلوم است. [می گوید] ذات واجب الوجود مبدأ همه ی وجودات است و علت
تامه ی همه ی موجودات است. او ذاتش را به تمام ذاتش تعقل می کند، و به تمام ذاتش
علت تامه است. پس علمش به ذاتش عین علم به علت است.