یکی از مقدماتش این است که: «لکل متحرکٍ محرکٌ غیرُه» هر
متحرکی، محرکی غیر از خود دارد؛ یعنی امکان ندارد که متحرک از آن جهت که
متحرک است محرک باشد. البته معنی این جمله این نیست که لکل متحرکٍ محرکٌ
خارجٌ عن وجوده.
اغلب اروپاییها چنین مفهومی از این تعبیر ارسطویی دارند و حرف ارسطو را این
جور توجیه می کنند که «لکل متحرکٍ محرکٌ» یعنی [لکل متحرکٍ ] محرکٌ فی
خارج وجوده. بنابراین اگر این کتاب حرکت می کند یک محرکی باید در بیرون
داشته باشد که این کتاب را به حرکت در بیاورد. ولی مقصود حکمای اسلامی این
نیست که لکل متحرکٍ محرکٌ خارجٌ عن وجوده، بلکه درست عکس این قضیه
است و در حرکات سطحی و عَرْضی معتقدند که محرک درونی است، یعنی محرک
در طبیعتِ خود متحرک است و خودِ طبیعتِ شئ است که مبدأ حرکت شئ می شود.
این یک اصل است.