فلاسفه در مقام جواب برآمده و گفته اند که نظام حکیمانه ی عالم توجیه می پذیرد
بدون آنکه نیاز باشد که عالی را ملتفت الی السافل بدانیم و سافل را مقصد عالی قرار
دهیم. بیان فلاسفه در اینجا یک راه بسیار بسیار عالی و بسیار لطیفی است. ببینید
تفاوت حرف قدمای ما با حرف این امروزیها تا کجاست، از زمین تا آسمان است.
امروزیها چنین فرض کرده اند که اگر خدا حکیم باشد باید به این عالم التفات
داشته باشد، یعنی خدا باید مانند یک انسان حکیم در این عالم عمل کند، در حالی
که نظام عالم چنین چیزی را نشان نمی دهد. پس اینها بحث خودشان را از نظام عالم
شروع کرده اند و خواسته اند بگویند نظام عالم بر وجود چنین حکمتی دلالت
نمی کند.
فلاسفه ی ما بر عکس اینها می گویند که علوّ ذات حق تعالی اقتضا می کند که سافل
مقصد برای عالی واقع نشود و در عین حال نظام حکیمانه ای در عالم وجود دارد؛
یعنی این فلاسفه از خدا شروع کرده و به این مطلب رسیده اند، ولی آنها از طبیعت
شروع کرده اند. حال ببینیم چگونه این دو امر با یکدیگر جمع می شوند که از یک
طرف نظام حکیمانه ای هست و از طرف دیگر علوّ ذات حق تعالی چنین نظامی را
اقتضا نمی کند. پس اشکال به این صورت است.
به عبارت دیگر: امروزیها می گویند اگر خدایی باشد باید نظامی وجود داشته
باشد، و فلاسفه می گویند چون خدا هست علی القاعده نباید چنین نظامی باشد، پس
چرا هست؟ امروزیها می گویند اگر خدایی می باید، باید نظامی هم می بود، ولی
آنچنان نظامی که دلالت بر وجود خدای حکیم کند نیست، پس دلیلی بر وجود خدا
نیست. ولی فلاسفه می گویند علوّ ذات حق تعالی التفات به سافل و مقصد بودن
سافل را ایجاب نمی کند، پس نمی بایست نظام حکیمانه ای در عالم باشد، اما وجود
نظام حکیمانه دلالت می کند که یک تدبیری در کار عالم هست، توجیه مطلب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 402
چگونه است؟