معتزله آمده اند و جور دیگر تفسیر کرده اند. (مثلا زمخشری در کشّاف روش
معتزله را دارد و این نظر را برگزیده است. ) گفته اند معنی «لایُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ
یُسْئَلونَ» این نیست که چون فعل او لِمَ ندارد سؤال نمی شود؛ معنایش این است که در
فعل او جایی برای سؤال نیست، چون سؤال همیشه از وجه مصلحت وحکمت
است. او فعل خالی از مصلحت ندارد که جای سؤال باشد. برای غیر او کار عبث
امکان و فرض دارد. برای یک انسان ممکن است که کارش مبنی بر یک مصلحت
باشد و ممکن است که عبث باشد. به همین جهت جای سؤال در کار انسان هست که
ببینیم این کار بر وجه عبث صادر شد یا بر وجه حکمت؟ اما چون درباره ی خداوند
عبث تصور ندارد و همه ی کارهای او مبنی بر وجه مصلحت است، از این جهت
لایُسْئَلُ. پس این نه برای این است که فعل او غرض ندارد، بلکه برای این است که
فعل او محال است که بی غرض باشد.
اشاعره می گویند از آن جهت که غرض داشتن و مصلحت داشتن معلّلیّت است و
مربوط به بشر است لایُسْئَل. ولی معتزله می گویند از آن جهت که امکان ندارد غیر از
این که غرض و مصلحتی باشد، جای سؤال نیست، چون مقصود از «سؤال» در اینجا
سؤال اعتراضی است نه سؤال تفهیمی. سؤال تفهیمی مثل سؤالی است که ملائکه از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 415
خداوند کردند و گفتند:
«أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ
بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ. . . » [1].
سؤال:
با این بیان معتزله، از خداوند سلب قدرت نمی شود؟ چون می گوییم
محال است که غیر از این باشد.
استاد: اشکال ندارد که در مورد خدا بگوییم که محال است. همان طور که محال
است که خداوند جاهل باشد، محال است که خداوند عاجز باشد. آیا این سلب
قدرت است؟ نه.