ولی مسأله ی دیگری هم هست و آن مسأله این است که حکیم بودن به معنی غرض
فعل داشتن هم می باشد و این مسأله ی مهمی است و چنانکه ما با قرائن به دست
آورده ایم فرق میان غرض فاعل و غرض فعل را، علی الظاهر، فلاسفه مطرح
کرده اند. آن دو بحث قبل، از متکلمین بود: اشاعره گفتند فعل اللّه اصلاً غرض ندارد،
معتزله گفتند فعل اللّه غرض دارد. اشاعره برای فرار از یک محذور می گفتند فعل اللّه
غرض ندارد، بدون آنکه محذور دیگر را حل کرده باشند. معتزله برای فرار از یک
محذور گفته اند که فعل اللّه حتماً غرض دارد، بدون آنکه یک محذور دیگر را رفع
کرده باشند.
فلاسفه آمدند و گفتند فعل اللّه، هم غرض دارد و هم غرض ندارد؛ به این معنا
غرض ندارد که غرض فاعل ندارد، و به این معنا غرض دارد که غرض فعل دارد،
یعنی فعلش ذی غرض است، که در اینجا نکته ی لطیفی است که چگونه فعل، ذی
غرض باشد و فاعل غرض نداشته باشد؟