در دو قرن پیش، یعنی حدود دویست سال پیش، کتابی از طرف هیوم، فیلسوف
حسی معروف انگلیسی که ضمناً شکاک هم هست، منتشر شد
[1]. او اصولی را پیشنهاد و طرح کرد که این اصول، هم در فلسفه و هم در مسائل دینی منتهی به شک
می شد. خودش هم در نهایت امر جز شک چیز دیگری را اختیار نکرد، یعنی شک را
منکر نبود. هیوم اصرار داشت به این که هم حرفهای فلاسفه و هم بالاخص حرفهای
کلیسائیون را نقد کند. در مسائل فلسفی اساساً به این نکته تکیه کرد که انسان جز از
طرق کانال حواس راهی برای دریافت عالم خارج ندارد. قبل از او هم این حرف را
گفته بودند ولی نه به این شدت؛ و گفت این که بعضی فیلسوفان خیال کرده اند که
انسان از غیر طریق حواس هم چیزهایی را درک می کند، اساساً بی معنی است؛ و
حتی سخن آنهایی را هم که فقط حواس را مبدأ شناخته اند ولی برای عقل یک
قدرت دیگری قائل شده اند که عقل می تواند از همین صور محسوسه و جزئیه صور
کلیه ای در درون خود بسازد، انکار کرد؛ گفت عقل هیچ کاری نمی کند، عقل فقط
روی همان تصورات حسی کم و بیش عمل می کند، تجزیه می کند، ترکیب می کند؛
یعنی او حتی به اصل تعمیم هم قائل نشد. قدما میان محسوس و متخیل و معقول
فرق گذاشته بودند. او فقط گفت آنچه که انسان ادراک می کند که بعضی را
«محسوس» می گوییم و بعضی را «معقول» ، معقول چیزی جز همان محسوسی که
انسان کمی با آن فاصله گرفته و کم رنگ تر شده است نیست. می گویند او این مثال
را ذکر می کرده است که انسان وقتی روی یک خاک نرمی قدم برمی دارد اثری از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 456
پایش روی خاک پیدا می شود و باقی می ماند. قدمی که الآن گذاشته و برنداشته
است یک حالت است، و آن قدمهایی که قبلاً گذاشته و برداشته و اثر پایش پشت
سرش است حالت دیگری است. می گوید محسوس مثل آن اثر پایی است که همین
الآن روی خاک گذاشته شده؛ آنچه انسان در ذهن دارد و در مورد آن تعقل می کند
مثل همان اثر پاهای قبلی است که از آنها گذشته، و ارزش بیشتری ندارد. اینها یک
سلسله بحثهایی است که به این بحث ما خیلی مربوط نیست.
او راجع به ادله ی خداشناسی و بالاخص دلیل نظم، کار زیادی کرده و تشکیکات
زیادی نموده است که بعد از او، تقریباً تا زمان ما، در دنیای اروپا از آن پیروی
کرده اند. گفته است که دیگر دلیل نظم دلیلیت ندارد و مخدوش است. در ایران هم
خیلی وقتها شنیده شده که افرادی همین حرفها را تکرار کرده اند. از آنجا که
مخدوش بودن دلیل نظم مساوی با این مسأله است که حکمت بالغه مخدوش شود،
حالا خواستیم که از این نظر هم، یعنی از نظر ارتباط بحث حکمت با مسأله ی نظم،
بحث کنیم.
[1] . می گویند هیوم در سال 1776 فوت کرده است. الآن سال 1977 است؛ یعنی تقریباً دویست سال پیش.