گذشته از همه ی آن حرفها که نباید شباهت باشد، آن تجربه با این تجربه دوتاست.
آن تجربه، تجربه ی شئ است با علت فاعلی اش؛ یعنی شئ را تجربه می کنیم و
می خواهیم علت فاعلی اش را کشف کنیم. اینجا تجربه ی شئ است برای علت
غائی اش؛ یعنی می خواهیم شئ را تجربه کنیم برای اینکه علت غائی اش را به دست
آوریم. یعنی طبیعت را از نظر آینده تجربه می کنیم نه از نظر گذشته. علت فاعلی
ماسبق شئ است و علت غائی آینده آن است. ما طبیعت را همیشه از نظر آینده اش
تجربه می کنیم، یعنی از نظر سیر تحولی و تکاملی آن، نه از نظر گذشته ی آن.
پس اولا، این برهان تجربی است ولی تجربه توأم با تعقل؛ و ثانیاً، این تجربه هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 472
تجربه ی فعل با فاعلش نیست. در تجربه صنع انسان و انسان تجربه ی فعل است با فاعل،
و تجربه ی بیماری و میکروب هم تجربه ی اثر است با مؤثر و علت فاعلی. اما اینجا
تجربه ی شئ است با علت غائی اش، یعنی تجربه ی غایت داشتن طبیعت است. اصلا
برهان نظم آن برهان است. برهان برای علت فاعلی داشتن برهان حدوث است و آن
برهان دیگری است. یک وقت هست که ما از راه دلیل نظم وارد می شویم، و یک
وقت هست که از راه دلیلهای دیگر وارد می شویم. دلیل نظم در تحلیل حکیمانه اش
یعنی غایت داشتن. غایت داشتن دو جور است: یک وقت مثل غایت داشتنی است
که متکلم می گوید، یعنی خدا در فعل خودش غایت دارد که می شود نظیر صنع
بشری. یک وقت هم غایت داشتنی است که حکیم می گوید، یعنی چون خدا هست
طبیعت غایت دارد و خداست که طبیعت را به غایتش می رساند. این تجربه،
تجربه ای می شود از روی طبیعت و غایت آن. پس تجربی است ولی به این شکل.
یک مطلب دیگر باقی می ماند، که دروازه ورود ما به بحث خیر و شر است و آن
مطلب این است که می گوید: فرض کنیم بتوانیم مبدئی مثل انسان برای عالم ثابت
کنیم، ولی نمی توانیم ثابت کنیم از هر جهت مثل انسان است. ما اگر فرضا به خدای
دانا مثل انسان برسیم، به خدای عادل [مثل انسان ] نخواهیم رسید. اگر انسانی مبدأ
این عالم می بود، یک عدالت و یک مهربانی دیگری در کار عالم داشت.
همان حرفهای گذشته برای جواب کافی است، ولی در جلسه ی آینده به آن
می پردازیم.