می دانیم که هر جا ایجاب هست پس یک مناط وجودی و یک خصوصیت
وجودی در آن شئ باید باشد. ما نباید دچار این اشتباه شویم که پس سلب هم یک
مناط جداگانه ای در شئ اقتضا می کند و به عدد سلبها خصوصیتهای جداگانه در
شئ هست. اگر من سفید باشم ملاکی در من هست، اگر بلند باشم ملاکی در من دارد.
نباید فکر کنیم که پس «زید نیستم» هم یک ملاکی در من دارد؛ عمرو نیستم، یک خصوصیت دیگر در من هست. نه، اینها دیگر خصوصیتهای جدا از یکدیگر نیستند
که قابل اثبات و نفی باشد.
مسأله این بود که یکی از واجب الوجودها امتیازش از دیگری به عدم باشد. شیخ
گفت که این عدم خودش خصوصیتی نیست، و الاّ هر چیزی عدمهای غیرمتناهی در
باره اش صدق می کند. پس نمی شود گفت عدم، خودش یک خصوصیتی است که
می تواند مناط چیزی باشد. عدم فقط رفع است، به این معناست که این آن نیست.
عدم، اثبات نیست. اگر می گویم مثلاً فلان چیز سبز نیست، منظور این نیست که یک
خصوصیتی در او هست به نام نیستیِ سبز، بلکه منظور این است که فلان خصوصیت
اثباتی را ندارد.
شیخ می گوید ما از شما سؤال می کنیم که آن امر زیاده که در یکی از
واجب الوجودهاست، آیا دخلی در وجوب وجود که همان امر مشترک است دارد؟
یعنی آیا آن زیاده شرط وجوب وجود است یا شرط وجوب وجود نیست؟ اگر
بگویید زیاده شرط وجوب وجود است، پس باید در دیگری هم وجود داشته باشد؛
نمی شود که مشروط بدون شرط باشد.
اگر بگویید زیاده شرط وجوب وجود نیست، فقط همان زیاده است، فقط یک
خصوصیتی است، مثل ضمّ الحجر فی جنب الانسان، یک امری است که در اینجا
ملحق شده به وجوب وجود، ولی شرط تحقق وجوب وجود نیست؛ در این صورت
آن ایراد قبلی وارد نیست، ولی یک ایراد دیگر وارد می شود. آن ایراد این است که
لازم می آید که واجب الوجود در خارج مرکب باشد از وجوب وجود و زیاده، یعنی
این فرد واجب الوجود باشد مع زیادةٍ؛ و ادله ی امتناع ترکیب در واجب الوجود این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 228
مطلب را نفی می کند.