یکی از مسائلی که تصورش خیلی لطیف و دقیق است مسأله ی نحوه ی اراده ی
واجب الوجود بر عالَم است، که این را شیخ در یک ورق بعد بهتر بحث می کند.
می گوید اَتَمّ موجودات و اکمل موجودات ذات حق است و وجود مساوی عشق
است. ولی میان شوق و عشق فرق می گذارند. شوق یعنی شئ چیزی را که ندارد
دوست بدارد. اما عشق را اعم می گیرند. گاهی ممکن است اختصاص داده شود به
دوست داشتن آنچه که انسان دارد، [و گاهی به دوست داشتن آنچه که انسان ندارد. ]
مثلاً انسان خود را دوست دارد و عاشق خود است، و فرض کنید ماشینی را که ندارد
مشتاق آن است و می خواهد آن را تهیه کند.
آیا لازمه ی محبت چیزی، نداشتن آن چیز است؟ یا دو نوع محبت داریم: محبت
چیزی که نداریم و مشتاق و جستجوگر آن هستیم و آن را طلب می کنیم و
می خواهیم از قوه به فعل برسیم، و محبت آن چیزی که داریم.