بیان این است: اگر واجب الوجود متعدد باشد، یا به واسطه ی اختلافی در معنی و
ذات است، که عرض کردیم شیخ اختلاف در جزء معنا را ذکر کرده، یا در اثر اختلاف
در معنا و جزء ذات نیست، بلکه در اثر اختلاف در لواحق است.
شیخ این شقی را که ما اول ذکر کردیم، در بیان خودش اول بیان نکرده، بلکه آن
را دوم ذکر کرده است، زیرا این شق را در مقام تفصیل اولویت می دهد، و چون
خیلی مفصل بوده، اول آن شق دیگر را با دو کلمه بیان کرده و رد شده است، چون
چندان احتیاجی به تفصیل نداشته است؛ یعنی آن که از نظر شیخ خیلی احتیاج به
بحث داشته این است که واجب الوجودهای متعدد در جزء ذات مشترک باشند و در
جزء دیگر ذات متمایز.
شیخ با تعبیری که ما بیان کردیم بیان نکرده است، برای اینکه می خواهد بیانش
از یک نظر جامعتر باشد. اگر به آن صورت هم بحث کرده بود عیبی نداشت. شیخ
اینجور می گوید:
[با فرض دو واجب الوجود، اشتراک ] ایندو یا در یک امر ذاتی است و یا در یک
امر خارج از ذات. بعد می گوید اگر [اشتراک ] آنها در امر ذاتی باشد، یا این است که
اینها وجه امتیازی از یکدیگر دارند یا ندارند. معلوم است که اگر وجه امتیازی از
یکدیگر نداشته باشند، یکی می شوند و دوتا نمی باشند. البته «دوتا» که می گوییم
حداقل را در نظر گرفته ایم، چون سه و پنج و ده و غیرمتناهی همه یک حکم را
دارند. پس یا این است که اینها وجه امتیازی از یکدیگر ندارند، یعنی چیزی که اینها
را از یکدیگر جدا کند نیست، و یا هست. اگر نباشد، پس اینها متعدد نیستند و یکی
هستند.
اگر وجه امتیازی داشته باشند، خالی از این نیست که یا وجه امتیاز در هر دو
وجودی است. مثلاً فرض کنید که امر مشترک هر دو این است که هر دو «الف»
می باشند و وجه امتیازشان این است که یکی «الفٌ خاصٌ» است و یک خصوصیت
وجودی دارد، و دیگری «الفٌ خاصٌ» با یک خصوصیت دیگر؛ یعنی درواقع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 221
هرکدام یک خصوصیت فصلی دارند.
یا اینکه وجه امتیازشان به این است که یکی از آنها یک خصوصیت وجودی
دارد و دیگری آن خصوصیت وجودی را ندارد؛ این هم یک فرضی است؛ مثل چی؟
این که دو چیز داشته باشیم که هردو در یک امر مشترک باشند و یکی از آنها آن
مشترک را داشته باشد بعلاوه ی یک امر دیگر، و دیگری آن مشترک را داشته باشد
ولی آن امرِ بعلاوه را نداشته باشد؛ یعنی فرقش با آن دیگری این است که آن علاوه را
ندارد. ببینید: ما در مواردی نظیر این را داریم؛ حال آن خصوصیتش چیست؟ مثلاً
خط نیم متری و خط یک متری دو چیز هستند و متمایز از یکدیگرند و وجه
مشترک هم با یکدیگر دارند. وجه مشترکشان این است که هر دو خط هستند و بلکه
هر دو خطی هستند که در این جهت مشترکند که به اندازه ی نیم متر، هم این از خط
بودن برخوردار است و هم آن. اما از این جهت متمایزند که خط یک متری در واقع
خط نیم متری است بعلاوه ی نیم متر دیگر، و خط نیم متری فقط همین نیم متر را دارد
بدون اینکه آن نیم متر دیگر به آن ضمیمه شده باشد.
پس مابه الاشتراک خط نیم متری با خط یک متری این است که [فقط نیم متر
دارد] و آن نیم متر دیگر را ندارد، و وجه امتیاز خط یک متری از خط نیم متری این
است که آن نیم متر اضافه را دارد؛ یعنی وجه مشترکشان همان است که خط نیم متری
دارد.
در باب حیوانات معمولاً چنین است که برای هر حیوانی یک فصل اثباتی و
ایجابی جستجو می کنند. می گویند حیوان یک امر مشترک میان همه ی انواع حیوانات
است و هر نوعی از حیوانات یک فصل ممیّز وجودی دارد از دیگران. البته کسی
ادعا نمی کند که این فصلها را کشف کرده است، ولی می گویند چنین فصلی وجود
دارد، گو اینکه نمی توانند فصول را کشف کنند. در انسان به لفظ «ناطق» به آن فصل
ممیّز اشاره می کنند، و یا مثلاً در اسب به «صاهل» اشاره می کنند، در حالی که
«صاهل» که به معنی شیهه زن است یک امر عرضی است و نمی شود امر ذاتی باشد،
ولی از باب این که امر ذاتی آن را نمی دانیم، آن امر عرضی را به کار می بریم، اما
می دانیم که آن ممیّز ذاتی هست. همچنین در الاغ به «ناهق» اشاره می کنند.