گفتیم ارسطو تعبیر «کون شی ء من شی ء» را به کار برده است، و گفتیم بر این
تعبیر ایرادهایی گرفته اند. از جمله ایرادهایی که گرفته اند این بود که او مقسم را
«کون شی ء من شی ء» قرار داده است و در این صورت باید لااقل دو شئ در دو نام و
عنوان مختلف داشته باشیم تا بتوانیم بگوییم این شئ از آن شئ به وجود می آید، مثلاً
بگوییم آب از هوا به وجود آمد یا هوا از آب به وجود آمد. بنابراین چنین تعبیری
کامل نیست و در همه جا صادق نمی باشد، در موارد خاصی صادق است، در جایی
صادق است که اگر در حالتی شئ را «الف» بنامیم و عنوان «الف» رویش بگذاریم،
این شئ مستعدِ شدن شئ دیگر باشد به طوری که وقتی تبدیل به شئ دیگر شد نام و
عنوان «الف» روی آن گذاشته نمی شود، حال چه به نحو استحاله باشد و چه به نحو
استکمال. اما اگر ما جایی داشته باشیم که واقعاً استحاله ای صورت بگیرد یا واقعاً
استکمالی پیش بیاید ولی چنین نباشد که شئ قبل از استکمال یا استحاله نام و
عنوانی داشته باشد و بعد از استکمال یا استحاله نام و عنوان دیگر، تعبیر «این شئ از
آن شئ بیرون آمد» صدق نمی کند. بله، اگر دو نام و عنوان بود تعبیر «کون شی ء من
شی ء» وافی است. اما اگر ما کلمه ی «موضوع» یا کلمه ی «عنصر» را به کار می بردیم،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 94
چون این کلمات دارای معانی عامی هستند، بر همه ی این موارد اطلاق می شد. البته
به وجود آمدن شیئی از شئ دیگر، شامل کلمه ی «موضوع» یا «عنصر» نمی شود و
همان تعبیر «کون شی ء من شی ء» کافی است.
جواب این ایراد امر مهمی نیست. شیخ می گوید این یک نزاع بر سر لفظ است و
بر سر تعبیر. وقتی مقصود روشن و واضح باشد دیگر اشکالی پیش نمی آید که این
تعبیر در جایی صدق نکند. مقصود و حقیقت روشن است. منظور و حقیقت این
است که ما شیئی داشته باشیم که استعداد شئ دیگر را داشته باشد. این شئ که
استعداد شئ دیگر را دارد ماده ی شئ نامیده می شود، یعنی حامل استعداد شئ.
به وجود آمدن شئ دوم را «تکوّن» می گویند. البته اصطلاح «تکوّن» در جواهر به کار
می رود زیرا «کون» اصطلاحاً در جواهر مطرح است نه در اعراض. در اعراض
اصطلاح دیگری است. در موارد تبدل جوهری می گویند: «تکوّنَ هذا الشی ء من هذا
الشی ء» . منظور این است که این شئ دوم از یک ماده ای به وجود آمده و ابتدا به
ساکن نیست.
ارسطو گفته است: «کون شی ء من شی ء علی نحوین» ، حال ممکن است در
جایی آن حالت اول اسم بخصوصی نداشته باشد، ولی آیا واقعیت دارد یا ندارد؟
یعنی آیا واقعاً در آنجا ماده ای که حامل استعدادی باشد هست یا نیست؟ آیا این
استعداد تبدیل به فعلیت می شود یا نه؟ اگر چنین بود که معنا صادق است اگرچه لفظ
صادق نباشد. خلاصه در همه ی این موارد مقصود مشخص است، حال می خواهد این
لفظ صادق باشد و یا صادق نباشد. بنابراین ایراد طرح شده ایراد مهمی نیست.