چنانکه گفته شد در «الهیات بالمعنی الخص» اجمالا در سه قسمت بحث می شود:
یکی بحث پیرامون اثبات واجب الوجود است که در فصول گذشته بیان شد. این
بحث در واقع اثبات علت اُولی است. مبنا و اصل این طرز فکر چنین است که همه ی
موجودات در این نظام علت و معلول منتهی می شود به ذاتی که آن ذات علت همه ی
اشیاء است ولی خود او معلول هیچ علتی نیست. از این علت اُولی احیاناً به «علت
نخستین» هم تعبیر می کنند. بحث وحدت واجب هم داخل در همین قسمت است.
اثبات منتهی شدن معلولات و ممکنات به واجب الوجود یک مطلب است و اثبات
اینکه همه معلولها یک واجب الوجود دارند و طبیعت واجب الوجود از تکثر ابا دارد
مطلب دیگری است؛ یعنی حسب فرض ابتدائیِ عقل مانعی ندارد که چنین فرض
کنیم که هر ممکن الوجودی و هر شیئی را که ما در او آثار امکان می بینیم مربوط به
عللی بدانیم که آن علل بالاخره منتهی به واجب الوجود می شوند، اما همین جا دلیلی
نداریم که همه ی ممکن الوجودها در نظام علت و معلولی به یک واجب الوجود منتهی
بشوند، شاید به رشته ای از واجب الوجودها منتهی گردند؛ مثل آنچه که بعضی از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 116
قائلین به ارباب انواع- به معنای قدیمی اش- می گفتند. مثلاً ممکن است کسی معتقد
باشد که نوع انسان و این افراد انسانی که در خارج هستند همه ممکن الوجودند و
آثار و علائم امکان در آنها هست: حادثند، متغیرند، فانی شونده اند؛ بنابراین انسانها
در یک نظام علت و معلولی منتهی می شوند به یک واجب الوجود که رب الانسان
است. هر نوعی از حیوانات و هر نوعی از نباتات و هر نوعی از جمادات و هر نوعی
از مرکبات عالم منتهی می شود به یک مبدأ جداگانه و مخصوص خود. برای عناصر
هم هر کدام یک مبدأ جداگانه قائل شویم. بر حسب فرض، کسی می تواند چنین
فرضی را بکند. این است که مسأله ی توحید از مسأله ی واجب الوجود جداست؛ یعنی
اثبات واجب الوجود و لزوم و ضرورت انتهاء ممکنات به واجب الوجود یک مسأله
است، و وحدت واجب الوجود و تکثر نپذیرفتن او مسأله ی دیگر.
این در فلسفه ی شیخ و امثال ایشان به این صورت است. اما در فلسفه های بعد از او
که بر اساس اصالت وجود و وحدت تشکیکی وجود قرار دارند، دیگر مسأله ی اثبات
واجب الوجود و وحدت واجب الوجود، هر دو یکی است؛ یعنی در آنجا دیگر فرض
تعدد نمی شود. همین قدر که اثبات واجب الوجود شود این اثبات موازن با اثبات
وحدت آن می باشد؛ یعنی راه در فلسفه ی اصالت وجود نزدیکتر است.
بخش دیگر از مباحث «الهیات بالمعنی الاخص» بحث در صفات واجب الوجود
است، که این بخش مباحث نسبتاً مشکلی دارد، به این معنا که اثبات منتهی شدن
عالم به واجب الوجود برای عقل ساده تر است از اثبات صفات.