از اینجا شیخ وارد یک مطلب دیگری می شود و آن این است که وقتی ما گفتیم
واجب الوجود نه جنس دارد و نه فصل، معنایش این است که از مقولات خارج
است، زیرا مقولات تقسیم بندی هایی است که از روی ماهیات شده است، مقوله ی
جوهر و نُه مقوله ی عرض. پس باید بگوییم واجب الوجود از مقولات خارج است،
یعنی نه جوهر است و نه مقولات عرضی است، زیرا اگر واجب الوجود جوهر باشد،
معنایش این است که جنس الاجناس او جوهر است. هر ماهیتی که داخل در مقوله ی
جوهر باشد، به این معناست که جنس الاجناس او جوهر است. وقتی که ما در اینجا
گفتیم که واجب الوجود لاجنس له، داخل در هیچ مقوله ای نیست، یعنی هیچ
مقوله ای جنس او نخواهد بود، نه جوهر و نه هیچیک از اعراض.