بحث در ادامه ی همان علت فاعلی است. بحثی که ما در باره ی «تناهی علل» می کنیم
[اگرچه در باره ی علل چهارگانه است ] ولی آن [سه علت ] هم به علت فاعلی منتهی
می شوند. در باره ی علت غائی قبلاً هم بحث کردیم. آیا هر معلولی که در طبیعت وجود
دارد یک علت غائی هم دارد یا ندارد؟ آیا هر فاعلی، حتی فاعل طبیعی، غایتی را
جستجو می کند یا نه؟ ما در بحث «غایات» به طور مفصل خواندیم و رد شدیم.
أما مسأله ی علت مادی و علت صوری یک نظریه ی خاص ارسطویی شمرده
می شود. این نظریه قبل از ارسطو مطرح نبوده است و ابداع خود ارسطوست. بعدها
در دوره ی جدید شبهه ها و شکهایی در باره ی آن طرح شده است، که اکنون ما در مقام
بیان آنها نیستیم. البته این بحث در جواهر مطرح است نه در اعراض. این نظریه
می گوید حقیقت هر جوهر جسمانی مرکب از دو امر است: ماده ی شئْ بالقوه و ماده ی
شئْ بالفعل. ماده ی شئْ بالقوه را «ماده» می گویند، گاهی نیز به «حامل استعداد شئ»
تعبیر می کنند؛ و چنانکه گفتیم گاهی ماده را به معنی حامل فعلیت شئ نیز به کار
می برند. آن چیزی که ملاک فعلیت شئ است و به موجب آن، شئ خودش خودش
است و ماهیت شئ واقعاً و بالفعل بر او صادق است، اصطلاحاً آن را «صورت»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 105
می گویند. پس به هر حال نظریه ی «ماده و صورت» یک نظریه ارسطویی است؛ و در
اینجا که ما بحث از تناهی علل مادی و صوری می کنیم مبنی بر این است که قبلاً
پذیرفته ایم که هر شئ مرکب از ماده و صورت است. دیگر جای بحث از تناهی علل
مادی و صوری نیست [و به علت غائی می پردازیم ] .