در
کتابخانه
بازدید : 1235446تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Expand الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Expand فصل دوم فصل دوم
Collapse الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ولی كسانی كه می خواستند از این اشكال رهایی پیدا كنند، گفته اند كه انسان نوع جداگانه است، انواع با یكدیگر متباین هستند؛ یعنی ناچار آمده اند گفته اند درست است كه ثنائیه عبارت است از وحدت و وحدت، ولی آن وحدتی كه از آن ثنائیه به وجود می آید غیر از وحدتی است كه خودش عددی مستقل است، و باز وحدتی كه از آن ثلاثیه به وجود می آید غیر از وحدتی است كه به تنهایی وجود دارد و غیر از وحدتهایی است كه در ثنائیه وجود دارند. رباعیه نیز همین جور است. سراغ خود ثنائیه می رویم. آن دو تایی كه در سه تا وجود دارد غیر از دو تایی است كه خودش عدد مستقلی است. و ثلاثیه ای هم كه عدد مستقلی است غیر از ثلاثیه ای است كه در رباعیه و خماسیه وجود دارد. این را همین طور باید ادامه دهیم تا اختلاطی پیش نیاید و ناچار نشویم كه بگوییم نوعی در نوع دیگر وجود دارد. شیخ می گوید: این حرف اساساً معنی ندارد. از اینها باید بپرسیم آیا اینكه شما می گویید وحدتی كه خودش مستقل است با وحدتهایی كه در ثنائیه وجود دارند غیر یكدیگرند، مقصودتان این است كه فقط لفظ اینها وحدت است؟ آیا فقط مشترك لفظی هستند؟ آیا لفظ وحدت اوّل با وحدتهای موجود در ثنائیه یكی است و این وحدتها فقط در لفظ شركت دارند ولی حقیقت آنها دو حقیقت است؟ آیا مثل لفظ «شیر» است كه هم به آن مایع سفیدی كه از پستان حیوانات دوشیده می شود اطلاق می گردد و هم به یك حیوان درنده گفته می شود و هم به وسیله ی كنترل مایعات؟ اگر چنین باشد كه فقط در لفظ با یكدیگر شركت دارند، پس اینكه «وحدت مبدأ اعداد است» چه معنا پیدا می كند؟ آیا معنایش این است كه اسم وحدت را روی مبادی همه ی اعداد می گذاریم با اینكه حقیقتشان مختلف است؟ در این صورت نظریه ی این افراد با نظر كسانی كه می گویند مثلاً انسان از فلان شئ و فلان شئ تشكیل شده فرق نمی كند. شما بگویید اسم آن را ما «وحدت» می گذاریم؛ خوب، اسم است، بگذارید؛ امّا مسأله صرف اسم گذاری نیست، اسم گذاری شأن یك عالم و فیلسوف نیست كه بیاید با اسم گذاری مكتبی و نظریه ای را ارائه دهد. پس اگر واقعا بخواهید بگویید كه ثنائیه از وحدت به وجود آمده و در عین حال باز بخواهید بگویید وحدتی كه در ثنائیه هست غیر از وحدتی است كه خود عدد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 572
مستقلی است، جواب می دهیم كه چنین چیزی غیرممكن است و وحدت در ثنائیه نمی تواند غیر از این وحدت باشد. این وحدت حتماً همان وحدت است، فقط اعتبار آنها فرق می كند. اختلاف در اعتبار بشرط لا و لا بشرطی است. وحدت را وقتی بشرط لا اعتبار می كنیم، یعنی اینكه همراه او چیز دیگر نباشد، می شود عدد 1. وحدت را وقتی به ضمیمه ی وحدت دیگر یعنی بشرط شئ اعتبار كنیم و بشرط لا از وحدت سوم، می شود ثنائیه. و اگر بار دیگر وحدت را بشرط شئ با وحدتی و وحدتی اعتبار كنیم و بشرط لا از وحدت دیگر، می شود ثلاثیه. پس این حرف غلط است كه بگوییم وحدتی كه در ثنائیه است غیر از وحدتی است كه واحد را تشكیل می دهد.

از همین جا شیخ وارد اشكالات دیگری در اطراف همین نظر غلط می شود و می گوید: لازمه ی این بیان این است كه بگوییم دروغ است كه عدد 10 از دو پنج تا درست شده است، زیرا پنج تایی كه در ده تایی است غیر از پنج تایی است كه خودش عدد مستقلی است؛ و اگر پانزده تا را در نظر بگیریم، ده تای ضمن آن غیر از ده تایی است كه خودش عدد مستقلی است و پنج تای ضمن آن غیر از پنج تایی است كه عدد مستقلی است. شیخ ایرادهای دیگری از همین قبیل را مطرح می كند.

و یلزم القائلین بالعدد العددی المركّبین منها صور الطبیعیات أن یعلموا أحد شیئین [1]: إمّا أن یجعلوا للعدد المفارق الموجود نهایة، فیكون تناهیه عند حدّ من الحدود دون غیره من الاختراع الّذی لا محصول له؛ أو یجعلوه غیرمتناه فیجعلوا صور الطبیعیات غیرمتناهیة.
كسانی كه در مقابل عدد تعلیمی و علی وجه التكرار قائل به «علی وجه العدد العددی» شدند و معتقدند كه تركیب عالم طبیعت و ماهیت آن جز عدد چیز دیگری نیست، اینها مجبورند یكی از دو كار را بكنند: یا باید برای این اعداد كه وجودهای مجرّد و مثالی دارند تناهی قائل شوند- كه در این صورت حرف بدون دلیل و بدون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 573
منطق است: اگر هر حقیقتی و هر مفارقی تحقق یك عدد است، دیگر دلیل ندارد كه به یك عدد كه برسد در همان جا متوقف شود و بالاتر نداشته باشد- و یا باید آن مجردات را غیرمتناهی بدانند، كه در این صورت لازم می آید صور طبیعیات هم غیرمتناهی باشد. این، هم از نظر شیخ و هم در طبیعیات قدیم مسلّم بوده كه انواع عالم طبیعت غیرمتناهی نیست.

و هؤلاء یجعلون الوحدة الاولی غیر كلّ وحدة من الوحدتین اللّتین فی الثنائیّة، ثمّ یجعلون الثنائیّة الأولی غیر الثنائیّة الّتی فی الثلاثیّة و أقدم منها، و كذلك فیها بعد الثلاثیّة، و هذا محال.
[اینها وحدت اوّل را غیر از هر یك از دو وحدتی دانسته اند كه در ثنائیه است و اولین «دوتا» را غیر از آن دوتایی قرار داده اند كه در ثلاثیه است، و همچنین بعد از ثلاثیه را] . این مطلب جداگانه ای است و ایرادهایی هم بر آن وارد است و چنین چیزی محال است، زیرا:

فإنّه لیس بین الثنائیّة الاولی و الثنائیّة الّتی فی الثلاثیّة فرق فی الذات، بل فی عارض، و هو مقارنة شی ء له. و مقارنة الشئ لشی ء لایجوز أن تبطل ذاته، و لو أبطل ذاته لم یكن مقارنا، لأنّ المقارن مقارن للموجود، و أما المفسد فغیر مقارن، و كیف تكون الوحدة مفسدة للوحدتین إلاّ بإفسادها واحدا واحدا منهما، و كیف تكون الوحدة مفسدة للوحدة؟ ولو أفسدتها لم تكن ثنائیّة، بل الثنائیّة بمقارنة الوحدة إیّاها لا تصیر مباینة فی الذات للثنائیّة بوجودها غیر مقارنة للوحدة؛ فإنّ الوحدة لا تتغیّر بالمقارنة حالا، بل تجعل الكلّ أكثر و تذر الجزء علی حاله.
دوتایی اول- یعنی دوتایی در مقابل یكی و سه تایی- و آن «دوتایی» كه در ضمن سه تایی هست، اینها دو حقیقت متباین نیستند، یك حقیقتند. وقتی كه وحدتی به آن دوتایی ضمیمه شود، ثلاثی تشكیل می گردد و اگر وحدت ضمیمه نشود همان دوتایی است، نه اینكه اگر ما یك دوتایی داشتیم و وحدتی به آن ضمیمه كردیم برای اینكه سه تایی شود، آن دوتایی كه خود حقیقتی است معدوم می شود و یك دوتایی دیگر بجای آن می آید. دوتایی به ضمیمه ی یك واحد دیگر می شود سه تایی، نه اینكه آن دوتایی معدوم شود و یك دوتایی از نوع دیگر در اینجا به وجود بیاید. یك وحدتی با ثنائی در ثلاثی مقارن می شود. اگر شیئی مقارن شئ دیگر شد ذات آن مقارن را باطل نمی كند. اگر باطل كند اصلاً مقارنت نیست. اگر بگوییم وقتی كه این وحدت سوم می آید، آن دوتایی را از بین می برد، معنایش این است كه آن دو وحدت را از بین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 574
می برد و معدوم می كند، و حال آنكه یقین داریم كه آن دو وحدت معدوم نشده است.

وقتی دو گردو داریم و گردوی سومی اضافه شود، آیا این گردوی سوم آن دو گردوی اوّل را كه یك گردو و یك گردو بود از بین می برد؟ آن دو وحدت را از بین می برد؟ نه، آن دو وحدت از بین نرفته، فقط یك وحدت دیگر اضافه شده است. تازه اگر این وحدت سوم ثنائیه را از بین ببرد و فاسد كند، پس ثنائیه ای كه وحدت به آن ضمیمه شده تا با وحدت شما ثلاثیه شود، همان ثنائیه نیست، پس چرا می گویید ثنائیه ای در ثلاثیه است؟ همین قدر كه قائل شدید ثنائیه ای در ثلاثیه هست، معنایش این است كه همان وحدتها هستند و یك وحدت دیگر هم به آنها ضمیمه شده. «بل الثنائیة بمقارنة الوحدة إیّاها لا تصیر مباینة فی الذات للثنائیّة بوجودها (یعنی مع وجودها) غیر مقارنة للوحدة» ثنائی با وحدت با ثنائی بدون وحدت دو چیز نیست. «فإنّ الوحدة لا تتغیّر بالمقارنة حالا» . می شود كه «لا یغیّر» باشد، چون «حالا» دارد. البته می شود «حالا» را [از نظر نحوی ] «حال» بگیریم. اگر بگوییم «لا یغیّر بالمقارنة حالا» معنایش این می شود كه به سبب مقارنت حالی را عوض نمی كند. اگر بگوییم «لا تتغیر بالمقارنة حالا» یعنی حالش عوض نمی شود، و حالا «تمیز» می شود، یعنی «لا تتغیّر من حیث حالا» .

و بالجملة إذا كانت الوحدات متشاكلة و التركیب واحدا كانت الطبیعتان متّفقین، إلاّ أن یعرض شئ یغیّر و یفسد، و لا یجوز أن لا تكون الوحدات متشاكلة، فإنّ العدد یحدث من وحدات متشاكلة لا غیر.
اگر ما وحدتهای متشاكل داشته باشیم و تركیب واحد باشد، یك نوع تركیب داشته باشیم، [آن دو طبیعت یكی هستند] و دیگر تغییر نمی كند و اجزاء عوض نمی شود [مگر اینكه چیزی عارض شود و فساد ایجاد كند] . حال اگر كسی بگوید كه این مطالب همه بر اساس این است كه شما بگویید وحدتی كه در ثنائیه هست عین وحدتی است كه در واحد هست و ثنائیه ای كه در ثنائیه ی اولی هست عین ثنائیه ای است كه در ثلاثیه هست، در حالی كه آنها غیر این را می گویند، شیخ می گوید آنها بگویند ولی این حرف معنی ندارد.

علی أنّ قوما منهم یقولون إنّ الثنائیّة یلحقها من حیث هی ثنائیّة وحدة غیر وحدة الثلاثیّة، فكذلك تكون وحدة الثنائیّة غیر وحدة الثلاثیّة.
در رابطه ی عدد و وحدت، ما دو نوع وحدت داریم: یكی اینكه هر عددی كه از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 575
وحدت تألیف شده، وحدات مقوّم آن عدد هستند؛ یعنی اگر ما عدد «دوتایی» را بسنجیم، حقیقت آن چیزی نیست إلاّ وحدة و وحدة، ماهیت «دوتایی» یعنی وحدة و وحدة. پس این وحدتها مقوّم حقیقت «دوتا» است. در عین حال یك وحدتی هم عارض بر همین وحدتها می شود؛ در واقع وحدتی عارض وحدت شده است؛ چون این دو وحدت وقتی تشكیل ثنائیّه دادند ماهیت خاصی اعتبار شده كه باز وحدت عارضش می شود، چرا؟ برای اینكه وقتی عدد «دوتایی» را تشكیل دادیم، عددی كه حقیقتش وحدت و وحدت است، باز خود دوتایی متصف می شود به وحدت و ثنائیه و ثلاثیه؛ یعنی یك دوتایی، دو دوتایی، سه دوتایی. وقتی می گوییم یك دوتایی، یعنی دوتایی متصف به وحدت؛ و وقتی می گوییم دو دوتایی، یعنی دوتایی متصف به دوتایی؛ یك دوتایی عارض است و یك دوتایی معروض. این خود یك نكته ی دقیقی است كه در باب ماهیّت هم مكرر مطرح شده است. ما در باب ماهیت قبلاً خواندیم كه هر ماهیتی در ذات خودش لیست إلاّ هی، یعنی در مرتبه ی ذاتش هیچ چیزی را ندارد. لیست الماهیة من حیث هی إلاّ هی، لا موجود و لا معدوم، لا واحد و لا كثیر. اگر ما نظر به ماهیت «عشره» كه خود یك عدد و یك ماهیت است بیندازیم، این ماهیت لابشرط است از هر چیزی غیر از ذات خودش، از آن جمله لابشرط است از وحدت و كثرت. پس در طبیعت عشره نیامده كه واحد باشد و چنین نیست كه وقتی می گوییم «10» یعنی یك ده تا. البته این را با تعبیرات عرفی نباید اشتباه كرد. در تعبیرات عرفی وقتی كه ما شیئی را به كار می بریم قرینه همیشه دلالت بر وحدت می كند. امّا اینكه قرینه دلالت بر وحدت كند غیر از این است كه وحدت در خود آن طبیعت اخذ شده باشد. در عرف مثلاً اگر كسی به دیگری بگوید من ده تومان به شما می دهم، گیرنده نمی تواند در اینجا فیلسوف شود و بگوید: الماهیة من حیث هی لیست إلاّ هی، این حرف اطلاق دارد، شامل یك ده تومان می شود، دو ده تومان می شود، صد ده تومان می شود، یك میلیون ده تومان هم می شود، باید قرینه پیدا كرد كه مقصود چیست. نه، عرف از این جمله «یكی» را می فهمد. وقتی گفت «من ده تومان پول می دهم» یعنی یك ده تومان [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 576
به هر حال، مقصود این است كه هر عددی همان طور كه از وحدت تشكیل و تألیف شده، معروض وحدت هم قرار می گیرد، و حتی معروض هر عدد دیگری هم قرار می گیرد؛ كما اینكه آن عددی هم كه عارض است فی حدّ ذاته صلاحیّت این را دارد كه باز، هم معروض وحدت قرار بگیرد و هم معروض ثنائیت و هر عدد دیگر. مثلاً اگر كسی گفت: «ده اسب می دهم» می توانیم بپرسیم یك ده اسب یا دو ده اسب؟ اگر گفت: «دو ده اسب» باز همین «دو» هم قابل این است كه «یك دو ده تا» یا «دو دو ده تا» ؟ و باز همین «دو دو ده تا» قابل این است كه «یك دو دو ده تا» یا «دو دو دو ده تا» یا «هزار دو دو ده تا» ؟ خود عدد قابلیت این را دارد، اگر چه عرض كردیم كه عرف از اینها همیشه «یكی» را می فهمد. هر عددی اگر چه طبیعتش لااقتضاء است ولی از نظر عرف معروض وحدت است. از نظر عرف، وقتی كه می گوییم: أحد، اثنان، ثلاث، مقصودمان از اثنان و ثلاث، اثنان و ثلاث واحد است. وحدت، عرفا از لوازم ماهیت است.

پس ما دو وحدت داریم: یكی وحدتی كه مقوّم اعداد است و دیگری وحدتی كه عارض بر هر عددی می شود؛ و همان طور كه وحدتهایی كه مقوّم اعدادند- از نظر اینها - با هم تفاوت دارند، وحدتهای عارض هم همین طور هستند؛ وحدتی كه عارض این عدد است غیر از وحدتی است كه عارض آن عدد است.

فیلزم أن تكون العشاریّة مركّبة لا من خماسیّتین علی ما تكون به الخماسیّتان خماسیّتین، لأنّ آحاد العشرة غیر آحاد الخماسیّة، فلا تتركّب العشاریّة من خماسیّتین.
این ایرادی كه شیخ با «فیلزم» شروع می كند تنها بر موردی كه گفتند وحدت عارض بر هر عددی با وحدت عارض بر عدد دیگر متفاوت است، وارد نیست، بلكه بر مورد اوّل هم كه گفتند وحدت مقوّم در هر عددی غیر از وحدت مقوّم در عدد دیگر است، وارد است. شیخ می گوید پس لازم آید كه نتوانیم بگوییم عدد 10 از دو تا پنج تایی تشكیل شده، به این دلیل كه آحاد عشره غیر از آحاد خماسیه است، در نتیجه لازم می آید كه ده تایی از دو پنج تا مركّب نشود. البته شیخ نمی خواهد بگوید كه حقیقت ده تایی یعنی دو پنج تا. این را قبول دارد كه در عین اینكه ما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 577
می گوییم ده تا مركّب از دو پنج تاست، ولی حقیقت ده تا غیر از حقیقت دو پنج تاست.

لازمه ی حقیقت ده تا انقسام به دو پنج تاست و به این معنا می گوییم مركّب است. قبلاً خواندیم كه حقیقت ده تا به معنی دو پنج تا نیست و الاّ ممكن است دیگری بگوید حقیقت ده تا یعنی یك چهار تا و یك شش تا، یك دوتا و یك هشت تا، یك سه تا و یك هفت تا. یك چیز كه چند حقیقت ندارد. حقیقت عشره یعنی همان ده تا وحدت، مجموع ده وحدت؛ كما اینكه وحدت و وحدت می شود دوتایی، وحدت و وحدت و وحدت می شود سه تایی. هر عددی ماهیتش عبارت است از مجموع وحدات، مرتبه ای از مراتب مجموع وحدات. وقتی وحدات جمع شوند مراتب دارند، هر مرتبه ای از جمع وحدات ماهیت یك عدد را تشكیل می دهد. ولی هر یك از این مراتب ممكن است هزاران حكم داشته باشد. مثلاً- همان طور كه گفتیم- عدد 10 حاصل جمع دو پنج تا هست، حاصل جمع یك چهار تا و یك شش تا، حاصل جمع یك سه تا و یك هفت تا، و حاصل جمع یك دو تا و یك هشت تا نیز هست. خاصیّت دیگرش این است كه یك دوم بیست تا و یك سوم سی تا هم می باشد. اینها همه نسبتها و احكامی است كه عدد عشره پیدا می كند، نه اینكه ماهیت عشره این است كه مثلاً نصف بیست تاست. پس در جواب كسی كه سؤال می كند: عشرة ماهو؟ نمی توان گفت: نصف بیست تا، یا ثلث سی تا. اینها احكام و لوازم ده تاست. [اما] مطابق قول این گروه حتی این احكام و لوازم هم بر اعداد بار نمی شود. مطابق این نظر درست نیست كه بگوییم ده تایی دو پنج تایی است و دو پنج تا از لوازم ده تاست، چون پنج تایی از چیزهایی تشكیل شده غیر از چیزهایی كه ده تایی از آنها تشكیل شده است.

و یلزم أن تكون آحاد الخماسیّة إذا كانت جزء عشرة مخالفة لآحادها إذا كانت جزء خمسة عشر، لكنّهم عساهم یقولون: إنّ الخماسیّة الّتی فی خمسة عشر غیر الخماسیّة الّتی فی العشاریّة البسیطة، لأنّها خماسیّة عشاریّة هی جزء من خمسة عشر، فیلزم أن تكون العشاریّة إذا اضیف إلیها الخماسیّة لا تصیر خمسة عشر أو تستحیل آحادها و ذلك كلّه محال.
ولی ممكن است آنها این حرف را قبول كنند و بگویند آن پنج تایی كه در ده تایی تنها و بسیطه است غیر از پنج تایی است كه در پانزده تایی است؛ زیرا آن خماسیه ای كه در خمسة عشر است خماسیه ی عشاریه ای است كه آن عشاریه جزئی از خمسة عشر است (ضمیر «هی» به عشاریه برمی گردد و ضمیر «ها» در «لأنّها» به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 578
خماسیة در خمسة عشر) . لازمه ی این بیان این است كه عشاریه ی بسیطه [وقتی خماسیه به آن اضافه شود پانزده نگردد یا واحدهایش نابود شود كه همه ی اینها محال است. ]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 579

[1] . «یلزم. . . أن یعملوا أحد شیئین» یعنی مجبورند یكی از دو كار را بكنند. این تعبیر فارسی است كه به زبان عربی گفته شده است. خود عرب هیچوقت نمی گوید أن یعملوا أحد شیئین.
[2] . سؤال: یا منظورش همان ده تا یك تومانی است؟ استاد: نه، ده تا یك تومانی غیر از یك ده تومانی است. كسی كه می گوید عشرة واحدة یا مثلاً می گوید عشرة تومان، غیر از این است كه بگوید ده تا یكی یكی جدا از هم. كسی كه می گوید عشرة واحدة، ده تا را به صورت یك عدد اعتبار می كند. از نظر عرف، در این موارد، در غیر عدد هم به همین ترتیب است. مثلاً وقتی كسی گفت «من به تو اسب می دهم» مقصودش این است كه یك اسب می دهم، اسبی می دهم، دارای «یاء» وحدت است؛ و الاّ یك اسب هم اسب است، دو اسب هم اسب است، صد اسب هم اسب است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است