ایرادهای زیادی بر ارسطو گرفته بودند. یکی از ایرادها این بود که تقسیم ارسطو
جامع نیست، اقسامی خارج از این تقسیم می مانند، چگونه؟ گفتند که ما می توانیم
مطلب را چنین تقسیم کنیم: «کون شی ء من شی ء» به دو نحو است: یکی اینکه از شئ
اول چیزی زایل می شود که همان حالت استحاله است؛ دیگری اینکه از شئ اول
چیزی زایل نمی شود که همان حالت استکمال است. این حالت خود به دو نحو
است: یا این است که کمال دفعی برای شئ پیدا می شود و یا اینکه کمال تدریجی.
ارسطو فقط کمال تدریجی را بیان کرده است و به استکمال صبی به رجل مثال زده
است، حال آنکه ما بسیاری از موارد را داریم که شئ مستکمل می شود و حالتش هم
حالت استکمال است ولی کمالش به صورت دفعی پیدا می شود، مثل اینکه جاهل
مستکمل می شود به علم، یصیر عالماً. علم یک امری نیست که تدریجی حاصل
شود، مثل نموّ نیست که آناً فآناً بر سبیل حرکت پیدا شود. علم بر سبیل حرکت
نیست، علم صورت حاصلی است. وقتی انسان فکر می کند و مقدماتی را ترتیب
می دهد و مسأله ای را حل می کند آناً می بیند که مطلب برایش کشف می شود؛ نه
اینکه این کشف شدن مثل حرکتی باشد که تدریجاً و آناً فآناً بخواهد حاصل شود.
این قسم را ارسطو نگفته بود و این ایرادی بر اوست.
ایرادهای دیگری هم بود که بیان کردیم و چون حالا در مقام جواب هستیم
هروقت که به آن جوابها رسیدیم خود آن ایرادها را هم می گوییم.